جریان - Flow

[نسترنگار]

تا حالا شده کاری که توش خیلی خوب هستین رو انجام بدید و در طول انجامش لذت ببرید؟ منظورم لزوماً کارای تفریحی مثل بازی کردن نیستن.

مثلاً،
چرا کسی که در پیانو زدن مهارت داره، وقتی پیانو می‌زنه احساس لذّت می‌کنه؟ یا وقتی یک نفر که ریاضی‌ش خوبه با حل کردن تمرینای ریاضی احساس خوش‌حالی می‌کنه؟ یا کسی که توی سخنرانی و بحث‌کردن مهارت داره، در طول بحث و سخنرانی‌ش احساس لذّت می‌کنه؟ ...

به طور کلی، چرا موقع انجام کاری که توش مهارت داریم احساس لذّت می‌کنیم؟ آیا این به خاطر احساس موفقیتِ بعد از انجام اون کاره؟ این دو تا، یعنی لذت ناشی از موفقیت و کاری رو به انجام رسوندن و لذت ناشی از انجام دادن کاری که در اون مهارت داریم چه فرقی با هم دارن؟

 

[Parinaz.]

پاسخ : جریان - Flow

یه جور دیگه هم نمیشه گفت که وقتی به یه کاری علاقه داریم بیشتر انجامش میدیم و این باعث میشه که مهارت بیشتری تو اون کار داشته باشیم؟ و بالطبع موقع انجام دادن همون کار بیشتر لذّت میبریم نسبت به کارای دیگه. :د

 

[نسترنگار]

پاسخ : جریان - Flow

یه جور دیگه هم نمیشه گفت که وقتی به یه کاری علاقه داریم بیشتر انجامش میدیم و این باعث میشه که مهارت بیشتری تو اون کار داشته باشیم؟ و بالطبع موقع انجام دادن همون کار بیشتر لذّت میبریم نسبت به کارای دیگه. :د

در درجۀ اوّل چرا به اون کار علاقه داریم؟ نمی‌شه گفت چون توش استعداد داریم؟ در هر صورت بحث من زیاد روی این که چجوری اون مهارت رو به دست میاریم نیست؛ بیشتر بحثم روی اینه که فرض کنیم مهارت رو به طریقی به دست اوردیم، چرا وقتی اون کار رو انجام می‌دیم، احساس لذّت می‌کنیم؟

 

[Behrad]

پاسخ : جریان - Flow

مغز ما عاشق قالب هاست. عاشق الگو هاست. چرا ما از خوندن شعر لذت ميبريم؟ چون ساختارهايي تكرار شونده ميبينيم؛ چون قالب بندي ميبينيم.
چه موقع ميتونيم از شعر لذت ببريم؟ وقتي اولاً زباني كه شعر نوشته شده رو بفهميم، و بعد معناي واژه ها رو. من الان يك شعر آلماني بذارن جلوم، به هيچ وجه لذت نميبرم؛ چون ارتباط معنا داري نميتونم پيدا كنم چه برسه به معناي حقيقي كلمات و آرايه هاي شعر.
استعداد هاي كشف شده - به عبارتي آموخته هاي تسلط يافته - هم در واقع توانايي ما در پيدا كردن ارتباط هاست. مثلاً يك نفر رياضي رو ياد گرفته. خب دوست داره با اين اطلاعاتي كه داره، الگوهاي جديدي بين اعداد و نمودارها پيدا كنه. يك موسيقي دان هم در نوع خودش همچين كاري ميكنه.
در واقع داريم به خودمون پاداش ميديم.
ممكنه بپرسيد چرا مغز ما عاشق الگو هاست. چون الگوها ي مرتبط، باعث ايجاد تصوير هاي ذهني اي ميشن كه با دونستن يكي از تصوير ها، ميتونيم بقيه ي الگوهاي مشابه رو تحليل كنيم. اين كار براي مغز خيلي راحت تره تا اينكه بياد الگوهاي بي ربط رو با هم ادغام كنه. در واقع اين كار پيچيدگي ذهني كمتري داره.

صرفاً ايده هاي خودم :د

 

[نسترنگار]

پاسخ : جریان - Flow

آره این‌ها هم درست به نظر می‌رسن. ولی بیاید یه کم فراتر از شناختن الگوها بریم؛ درجه‌ی بیشتری از تسلط. وقتی که داریم کار سختی رو انجام می‌دیم و از مقدار زیادی از توانایی‌مون استفاده می‌کنیم. یعنی به نوعی در شرایط برتری قرار داریم. این حالت رو چجوری می‌شه توجیه کرد.