- شروع کننده موضوع
- #1
erfan5588
کاربر جدید
- ارسالها
- 3
- امتیاز
- 14
- نام مرکز سمپاد
- شهید قدوسی
- شهر
- قم
- دانشگاه
- قم
- رشته دانشگاه
- حقوق
قميهاي اصيل لهجه ي خاصي دارند که کمتر کسي مي داند.
بعضي از واژههایی که در لهجه فارسی منطقهٔ قم با فارسی معیار تفاوت دارند:
باردی: شوخی و مزاح
بد پیله: آدم سمج که تا کارش انجام نگیرد دست بردار نیست
بد دماغ: زور و رنج و کسی که به اندک چیزی قهر میکند
بلغور: سخن گفتن به زبانی دیگر به گونه نادرست
پابند بریده: لجام گسیخته, نافرمان, زرنگ
پاش به گل بونه بسته: کنایه از داشتن پشتیبانی پرنفوذ
پخمه: بی عرضه و تنبل
پسله: جایی دور از انظار
پسندری: بلندی مرتبه
جخ: تازه
چشته: مزه غذا زیر دهان ماندن
چندیدن: لرزیدن (واژه چندش از این کارواژه آمده)
دو به دو انداختن: فتنه کردن, سخن چینی کردن
دودرغه: دو دستگی و اختلاف
ذاتش غل میندیزه: کنایه از نوعی خیانت در نهاد او
رواتی: ظاهری نه راستین
زیرجلکی: در نهان و پنهانی
سوت کردن: چیزی را بالای بام یا جای دیگر پرتاب کردن
سه کنج: گوشه (اتاق)
شاکی زدن: سیلی محکم به کسی زدن
کُپ کردن: نشستن و خود را کوچک کردن برای دیده نشدن
لچر کاری: به هم ور کردن, نامنظمی, کثافت کاری
لیچه: لقب نامناسب برای کسی ساختن
منم زدن: خودستایی بی جهت
موس کشیدن: حالت انتظار به امید دریافت چیزی
ولو شدن: پراکنده شدن
هرت شدن: دست و پای خود را گم کردن, اضطراب
یه عالمه: خیلی زیاد
کماجدون: دیگ کوچک
پاتیل: دیگ بزرگ
هره: لب دیوار
پیزوری: ضعیف و ناتوان (کم ارزش)
حروم و حرج: از بین بردن و درست مصرف نکردن چیزی
سلندر: آشتفته و نگران
وریو: هیجان زده و ناآرام
کجی:کجا
وردی:بردار
ناشتا: کسی که صبحانه نخورده باشد
خروسخون:سحر
شاغالخون:غروب
بوق سگ: نیمه شب
قل ورو:پیاده رو
قزقونگهای مسی بزرگ
رج:طناب
هم ساختکی:همینطوری
تیفالوار
کش:کنار
سه مندونه:نخ سه تایی بادبادک
بعضي از واژههایی که در لهجه فارسی منطقهٔ قم با فارسی معیار تفاوت دارند:
باردی: شوخی و مزاح
بد پیله: آدم سمج که تا کارش انجام نگیرد دست بردار نیست
بد دماغ: زور و رنج و کسی که به اندک چیزی قهر میکند
بلغور: سخن گفتن به زبانی دیگر به گونه نادرست
پابند بریده: لجام گسیخته, نافرمان, زرنگ
پاش به گل بونه بسته: کنایه از داشتن پشتیبانی پرنفوذ
پخمه: بی عرضه و تنبل
پسله: جایی دور از انظار
پسندری: بلندی مرتبه
جخ: تازه
چشته: مزه غذا زیر دهان ماندن
چندیدن: لرزیدن (واژه چندش از این کارواژه آمده)
دو به دو انداختن: فتنه کردن, سخن چینی کردن
دودرغه: دو دستگی و اختلاف
ذاتش غل میندیزه: کنایه از نوعی خیانت در نهاد او
رواتی: ظاهری نه راستین
زیرجلکی: در نهان و پنهانی
سوت کردن: چیزی را بالای بام یا جای دیگر پرتاب کردن
سه کنج: گوشه (اتاق)
شاکی زدن: سیلی محکم به کسی زدن
کُپ کردن: نشستن و خود را کوچک کردن برای دیده نشدن
لچر کاری: به هم ور کردن, نامنظمی, کثافت کاری
لیچه: لقب نامناسب برای کسی ساختن
منم زدن: خودستایی بی جهت
موس کشیدن: حالت انتظار به امید دریافت چیزی
ولو شدن: پراکنده شدن
هرت شدن: دست و پای خود را گم کردن, اضطراب
یه عالمه: خیلی زیاد
کماجدون: دیگ کوچک
پاتیل: دیگ بزرگ
هره: لب دیوار
پیزوری: ضعیف و ناتوان (کم ارزش)
حروم و حرج: از بین بردن و درست مصرف نکردن چیزی
سلندر: آشتفته و نگران
وریو: هیجان زده و ناآرام
کجی:کجا
وردی:بردار
ناشتا: کسی که صبحانه نخورده باشد
خروسخون:سحر
شاغالخون:غروب
بوق سگ: نیمه شب
قل ورو:پیاده رو
قزقونگهای مسی بزرگ
رج:طناب
هم ساختکی:همینطوری
تیفالوار
کش:کنار
سه مندونه:نخ سه تایی بادبادک