pink princess-10633

  • شروع کننده موضوع
  • #1

scamp42

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
567
امتیاز
1,702
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رشت
مدال المپیاد
زیست
خب قراره قفسه های کتاب ما هم پر بشه!
مجموعه‌داستان و داستان کوتاه

1-سفر در زمان

2-شب هول

3-حوالی کافه شوکا
4-و.....
تا ساعت های دیگر این قفسه تکمیل می شود
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

scamp42

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
567
امتیاز
1,702
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رشت
مدال المپیاد
زیست
پاسخ : سفر در زمان

سفر در زمان
با خوندن این کتاب انگار واقعا اونجا هستی
وقتی که سوار بالون می شی و سفر میکنی کوه ها جنگل ها حیوانات کم یاب جنگ ودعوای مردم شادی مردم رو می بینی وقتی از اون بالا قبایل مختلف رو میبینی وقتی کشور های مختلف رو میبینی وقتی تپش قلبت رو حس میکنی!وقتی که اون بالا هستی به تولدت نزدیک میشی وقتی بین زمین واسمون توی مه قرار میگیری وقتی حرکت ماهی ها در رود رو میبینی وقتی عشق مردم رو میبنی!تجسمش عالیه
نویسنده کتاب راس میگفت خوندن این کتاب تاثیر ارامش دهنده ای داره
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

scamp42

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
567
امتیاز
1,702
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رشت
مدال المپیاد
زیست
پاسخ : شب هول

شب هول-هرمز شهدادی
Shabe_Hol_Page_001.jpg

اسماعیل که از اصفهان حرکت میکنه و ابراهیم بیمار رو به تهران میاره.اونها که سفر خودشون رو با ماشین مسافری اغاز کردن با گذشتن از هر کوچه ومحله ای وخیابانی در اصفهان موجب یاد اوری خاطرات کودکی اسماعیل در اون مکان ها میشه.راوی داستان رو با خاطرات کودکی در ان مکان ها روایت میکنه.در این قسمت راوی یا نویسنده به توصیف وضعیت اقلیمی اصفهان وحومه شهر با ذکر زیبایی ها خوبی ها وبدیهایش می پردازه.به جامعه شناسی اصفهان به شکل تاریخی و مفصل میپردازه در ذهن14 سالگی اش رجعت میکنه با خاطرات عاشقانه ای همراه میشه ودوباره بر میگرده داخل ماشین وهم صحبت راننده میشه .روای گاه اسماعیله گاه راننده .با روایتی طولانی مواجه میشیم که راننده رو از حالت تیپ خارج میکنه اما باز هم جزئبات و مشخصات خاصی برای شخصت سازی راننده نمیده! وراننده بلاتکلیف میون تیپ و شخصیت میمونه تا اخر داستان. در قسمتی بعدی هدایت که استاد دانشگاه ه و داستانش با ذکر جزئیات نماد گونه ای از توالت اغاز میسشه.هدایت اسماعیلی در زمان تظاهرات و شلوغ کردن دانشگاه توسط دانشجویان قرار داره.او خودش رو به طور کامل از این جریانات دور میداره وتنها دغدغه ای که اون داره نوشتن رمان یا کتابیه که طی 10 سال نوشته هایی برای اون جمع کرده و تاکون موفق به نوشتن اون نشده .زبان داستان با ریتم کوتاه و بلند کردن پاراگراف ها به صورت ذهنی –دیالوگ پیش میره اسماعیل خاطراتش رو مینویسه و همیشه به قول خودش گونی کاغذ های زرد رنگش رو با خودش حمل میکنه و روایت اختلاف با همسرش از این قسمت اغاز میشه طوری که میتوان از اون اگاهی پیدا کرد.تک گویی درونی در بیشتر قسمت های این کتاب روایت رو بدست میگیره و به داستان میکشونه در قسمت سوم هادی ابراهیمی با شخصیتی لمپن و بی قید ظاهر میشه.در ایستگاه منتظر تاکسیه (برا رفتن به بیمارستان وملاقات) و روایتی که به دنبال این انتظار به شکل ذهنی سیال در خاطرات و روابطش اتفاق میوفته ما رو از چگونه بودن داستان وی اگاه میکنه.این 3 روایت در دل هم تنیده شدن!و راوی قسمت اول به شکل دانای کل در تمام داستان حضور داره تا انتها که ابراهیم رو به بیمارستان میرسونه به جهت فرمالیستی کار هرمز شهدادی در رمان شب هول دارای زیبایی شناختی و جامعه شناختی خاصیه تکرار اسامی وکاربرد معنی هر کدومشون در قسمت های مختلف!به تداعی واژه ها توجه داره به تلفظ واژه ها توجه داره به اتمسفر کار توجه داره وفضا یا بعد زمان و مکان دووجهیه .تلفیق معنا و فرم رو در شب هول میشه دید بازی بینامتنی در داستان وجود داره.شکستن خط روایت بارها وبارها بدون اسیب دیدن ساختارش و گاه گاهی با وارونه تعرف کردن داستان روبه روییم اسامی وعناصر تکرار شونده و توزیع اوندر کل رمان رو داریم.در روایت رمان زمان بین حال وگذشته نوسان داره .در پس پشت خود دارای بار مفهومیه .ایران-اذر-اسماعیل-هادی-هدایت در روانشناسی پختگی یک موجود از معصومیت اغاز میشه و بعد ار پشت سر گذاشتن گناه به تکامل میرسه!ینی وجود والزام گناه رو وجه غیر قابل انکاری میدونه که باعث رشد وبلوغ میشه! در این رمان هم شخصیت ها دچار این سیر تکامل به شکلی خیلی ظریف میشن.بعضی از نقاط این رمان هم اشاره ای رو به مناسبات پنهان و ریاکارانه بین انسان ها وجامعه رو نشون میده و تقابل اندیشه عصیان گر رو با جبر حاکم میشه دید! در این رمان با چن تیپ از یک نسل روبه رو هستیم و تعلق نویستده به یک اقلیم خاص رو به طور کاملن واضح میشه دید.و توی رمان هم نویسنده گاهی حرفایی میزنه که میشه خشم نویسنده رو ازش فهمید!در انتهای داستان اسماعیل به همراه راننده وابراهیم بیمار به تهران میرسه و در راه بیمارستان به بافت شهر نشینی متافوت با زبون گلایه و تاسف به شکل تک گویی درونی می پردازه" فضای کوچک میان در و دیوار دود زده.هوایی دود الود میان دکان های ریز و درشت و خانه های انباشته از ادم.تهران ایران در همین خیابانها در شوش مولوی و شهباز وشیر وخورشید و قزوین ونازی اباد و خانی اباد متبلور و متسجد می شود.جایی که انفجار جمعیت سنگ وخاک را منفجر کرده است و می توان.."استحاله رنج الود ادم رو از روستانشین به شهر نشین هر لحظه در اون دید
 
بالا