• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

گفت و گوی منظوم

بسی حق است تاپیکش
ولی ما دیییر دیدیمش
دم ان شاعره بس گرم
ک حق با او و ایینش "-:
و ان استارتر موضوع
با ان شعرای سنگینش :-"
هر کسی شعری می‌سراید
یکی مثل تو شِرّی می‌سراید
کلیشه‌ها را دوباره تکرار کنم؟
عِلْمَت به آن جمله را انکار کنم؟
این مالش نرم برای چه بود؟
آن مدح سخت برای که بود؟
نگذار کلیشه‌ها را دوباره تکرار کنم
آن جلمه معروف را در کار کنم
 
هر کسی شعری می‌سراید
یکی مثل تو شِرّی می‌سراید
کلیشه‌ها را دوباره تکرار کنم؟
عِلْمَت به آن جمله را انکار کنم؟
این مالش نرم برای چه بود؟
آن مدح سخت برای که بود؟
نگذار کلیشه‌ها را دوباره تکرار کنم
آن جلمه معروف را در کار کنم
ناگهان پرده برانداخته‌ای
حرکتی در سخن انداخته‌ای
ما از این مسئله خوشحال شدیم
لکن این چیست؟ خودت ساخته ای؟((:
#هجو_شوخی
 
ناگهان پرده برانداخته‌ای
حرکتی در سخن انداخته‌ای
ما از این مسئله خوشحال شدیم
لکن این چیست؟ خودت ساخته ای؟((:
#هجو_شوخی
ممد ما اگرچه بی ذوق است
خسته است اندکی و بی روح است
ادبش نیست لیک معرفت دارد
بیشعوریست ک بسیار درایت دارد
فهم او گرچه کمست لیک بسی پررو هست
ذهن او گرچه ک بیمار ولی خوش رو هست
اهل تعارف نبود(رو ب ضمه رو واو فتحه :-") لیک خجالت هم نیست
ادب و شعور و منطق همه یک ور هم نیست
درک او گرچه کم است لیک بسی پر عمق است
عمق ان تا ب کجا رفت بسی پس گنگ است
این همه حرف زدم تا تو بدانی ممد
گرچه شوخیست نبخشی ب درک ای ممد
تو خودت دانی و یارت و دل خسته ی خود
زندگی غیر خوشی و خنده ای بیش نبود
#_# :))
 
هجّاوه‌ای¹ نیست شعری بسراید؟
قلب مارا از این افسردگی درآرد؟
خسته‌ و فرسوده، نالان گشته‌ام
جفت بدحالانِ نالان بنشسته‌ام
وزن خود خورد و قافیه با تف داد
هرآنکه مثل من عقل از کف داد
به گمانم عاشق شده که شاعر شدم
هی شر میگویم و از دنیا فارق شدم

1. هجو گوی بسیار بسیار زیاد
 
هجّاوه‌ای¹ نیست شعری بسراید؟
قلب مارا از این افسردگی درآرد؟
خسته‌ و فرسوده، نالان گشته‌ام
جفت بدحالانِ نالان بنشسته‌ام
وزن خود خورد و قافیه با تف داد
هرآنکه مثل من عقل از کف داد
به گمانم عاشق شده که شاعر شدم
هی شر میگویم و از دنیا فارق شدم

1. هجو گوی بسیار بسیار زیاد
شاعران ما چشم یاری داشتند
خود غلط بود آنچه می پنداشتند:))
 
هجّاوه‌ای¹ نیست شعری بسراید؟
قلب مارا از این افسردگی درآرد؟
خسته‌ و فرسوده، نالان گشته‌ام
جفت بدحالانِ نالان بنشسته‌ام
وزن خود خورد و قافیه با تف داد
هرآنکه مثل من عقل از کف داد
به گمانم عاشق شده که شاعر شدم
هی شر میگویم و از دنیا فارق شدم

1. هجو گوی بسیار بسیار زیاد
بشنو ای کنکوری نالان
برو برس به تست املایان
که فراغ و داغ عشق نبود
کار درسخوانان و ناکاران
 
هجّاوه‌ای¹ نیست شعری بسراید؟
قلب مارا از این افسردگی درآرد؟
خسته‌ و فرسوده، نالان گشته‌ام
جفت بدحالانِ نالان بنشسته‌ام
وزن خود خورد و قافیه با تف داد
هرآنکه مثل من عقل از کف داد
به گمانم عاشق شده که شاعر شدم
هی شر میگویم و از دنیا فارق شدم

1. هجو گوی بسیار بسیار زیاد
تا روز جزا گویی گر شعر بدین آیین
کل شعرا گویندت بچه بیا پایین:-"
 
@phoenix_s9
خاطرم چون تو گرفته‌ست به افکارش مه
قبل طوفان چو سکوت است ز گفتارش به
دل در اندیشه‌ی آن است که طوفان بزند
مانده چون تیر قضا در طلب کارش زه
یا رب آن رند که از حالت ما بی‌خبر است
طبع شعرش ده و شعرش ده و بسیارش ده
 
سارا نفرستاد سخن را چو به این جا
خود آمده‌ام باز بسازیم تباهی
یا رب چو مدیری نکند درک گهر را
خود اکسس او ده به هنرمند چو @ماهی
 
داداشی دیگه نمیگن این لا*شیا شعر برات
بیا خودم بی وزن بگم دوتا *سشر برات
داداشی طبع شعریتو به چپشون گرفتن
بیا خودم برا هر بیتت بگیرم جواب برات
@A M I N
 
الا یا ایها السمپادیانی (اینم میشه: الا تو ای امین سمپادانی:)) @A M I N )
تو که چنبر زده بر قرص نانی
دلم تنگ سبوی یار گشته
بیاور زان صنم تو یک نشانی

#جهت خالی نماندن عریضه :-"
راستی با مفاعیلن مفاعیلن فعولن بخونید
 
اتل متل حسابیم
منتظر جوابیم
 
اتل متل توتوله
گاو حسن چه *ونه
 
Back
بالا