• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

رمانی بوده که پاش گریه کنی؟

خانه ی خودمان
یه رمان ژاپنیه از زبون یه دختری که خواهر بزرگتر داره.
اونا یه دنیایی باهم دارن که همون اول عاق خواهره میشی ارزوی خواهره اینه که یه خونه برا خودشون داشته باشن
اخر داتان خواهره بر اثر مریضی می میره و تو مراسم سوزوندنش خواهر کوچیکه هم خودشو میسوزونه.
اصن کتابو گذاشتم کنار یه ساعت گریه کردم
 
هزاران خورشید تابان:)
دو سال پیش خوندمش و واقعا اشکم رو درآورد
یادمه امتحان ترم فارسی هم داشتیم فرداش
و من کلا فارسی رو گذاشتم تو اتوبوس _قلمروها رو _بخونم!
 
ارمیا در انتهای رمان اتفاقی میفته که من فقط یک ساعت داشتم زار میزدم چرا نه نه و خالم اینا خونمون بودن مامان بابام گفتن حالا اینا میگن مگه باتو چیکار کردیم کلبه عموتم یا تام هم گریه کردم
 
نحسی ستارگان بخت ما نویسندش هم جان گرین
در عین حال لذت بردم و اشک ریختم
بماند که فیلمش هم اشکامو در اورد...
 
گریه که نه ولی احساس غم خیلی زیادی بهم دست داد و واقعا خودم رو جای شخصیت گذاشتم
دارن شان - قصه های سرزمین اشباح - فکر کنم جلد 9 یا 10
چون اون موقعی که آقای کرپسلی مرد واقعا خیلی نارحت شدم و دلم خیلی براش سوخت
 
من سر خیلی کتابا زار زدم رسما
شازده کوچولو آخرش گریه کردم نمیدونم چرا
ما دروغگو بودیم
ی رمان چیپ ایرانیم بود که حتی نمیدونم چجوری دان شده بود و اومده بود تو دانلودام و خوندمش تهش خوب بود و گریه کردم باز :|
رمان قدیمی بود و حسش یجوری بود مثلا برا دهه هشتاد بود یکم خاطره هام برگشت
ولی سر نحسی ستارگان بخت ما و پنج قدم فاصله زاااار میزدم مامانم اومد جمعم کرد:|
یه رمان ایرانی بود
اسطوره
نویسندش هم فکر کنم پگاه بود
اونجا یادمه با مرگ یکی از کارکترا گریه کردم
وای اون فوق العادههه بود
رمان خون نیستم ولی این و خیلییی خوشم اومد
الان یادم نمیتد البت کدومشون مردX_X
 
سر کتابای خالد حسینی درحد گریهو بغض پیش رفتم.
دوتا رمان هم هست که نزدیک به ۶_۷ بار خوندمشون و هربار سر جاهای حساسشون زار میزنم.(واقعا نمیدونم چرا،احتمالا چون از بس خوندمشون جزو خانوادم محسوب میشن)

سرِ مردی به نام اوه هم گریه کردم!
 
سر من جوکم، جایی که داستان فلج شدن از کمر به پایینشو برای بهترین دوستش تعریف کرد، و حسش موقع مرگ خواهر کوچیکش...


چقد گریه کردم وای!
 
کتاب «وسط ناکجا آباد»...
رفتم تو اتاق و فقط زار زدم.
داستان راجع به یه دختر سیاهپوست آمریکایی هست که روز تولدش طوفان وحشتناک کاترینا رخ میده و...
 
با رمان اسطوره و تنها میان داعش خیلی گریه کردم:) خیلی،البته اون موقع خیلی احساساتی هم بودم....
نویسنده هاشونم یادم نیست
 
من به آخر رمان کلبه عمو تام رسیدم خیلی ناراحت شدم اما در حد گریه نبود ;;)
 
اگ رمانی هس ک باش گریه کردی اسمو اسم نویسندش و موضوعش با حست از خوندنش رو بگو
اسم رمان عشقم را باور کن بود...شاید چون تو سنی بودم که زیاد احساساتی می شدم باعث گریه کردنم شد
 
من سر خیلی کتابا زار زدم رسما
شازده کوچولو آخرش گریه کردم نمیدونم چرا
ما دروغگو بودیم
ی رمان چیپ ایرانیم بود که حتی نمیدونم چجوری دان شده بود و اومده بود تو دانلودام و خوندمش تهش خوب بود و گریه کردم باز :|
رمان قدیمی بود و حسش یجوری بود مثلا برا دهه هشتاد بود یکم خاطره هام برگشت
ولی سر نحسی ستارگان بخت ما و پنج قدم فاصله زاااار میزدم مامانم اومد جمعم کرد:|

وای اون فوق العادههه بود
رمان خون نیستم ولی این و خیلییی خوشم اومد
الان یادم نمیتد البت کدومشون مردX_X

داییشون مرده بود
 
پای رمان زندگی خودم خیلی گریه کردم
هنوزم هر بار میخونمش اشک تو چشمام جمع میشه باز
تازه منتظرم سریالشو اکران کنن
 
فصل آخر کتاب "پایان" جلد آخر مجموعه ماجراهای ناگوار (یا بچه های بدشانس)
"دیوید کاپرفیلد" اونجا که مامانش مرد
و "دا" وقتی باباش شهید میشه

://
 
جلد سوم بارتیموس...
خیلی قشنگ بود...
اونجایی که منتظر بودن پسره زنده برگرده و برنگشت من رسما میخواستم زار بزنم~X(
((جاناتان استرود))
 
جین ایر
شارلوت برونته
انقد تاثیر گذار بود میخواستم اگه تصویری ازش کشیدن ببینم تا بتونم بهتر تجسمش کنم، اسمشو که سرچ کردم دیدم فیلمشو ساختن:) و یه قسمتایی ازشو دیدم...
 
من دیونه ی رمان بودم (کتاب درست و حسابی هم خوندم ولی نه فقط این رمانای درست حسابی که شماها میخونین :)) )
من اپلیکیشن های رمان داشتم، تلگرام کلی رمان داشتم
سر خیلیاشون گریه کردم :/
یکیشون که بیشتر از همه گریه کردم من پیش از تو بود
حقیقتا جایی که ویل رفت دیگه به زندگیش پایان بده و نامه گذاشت برا لوئیز خیلی گریه کردم
سر فیلمش که دیگه نگم های های زار میزدم
 
Back
بالا