• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مشاعره واژه‌نما

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت، نخوری.
 
کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوت‌گه خورشید رسی چرخ زنان!
آمد یکی آتش‌سوار، بیرون جهید از این حصار
تا بردمد خورشید نو، شب را ز خود بیرون کنید.
 
آب را گل نکنیم

در فرودست انگار کفتری می خورد آب

یا که در بیشه ای دور سیره ای پر می شوید

یادر آبادی کوزه ای پر می گردد

(سهراب سپهری)
 
آب را گل نکنیم

در فرودست انگار کفتری می خورد آب

یا که در بیشه ای دور سیره ای پر می شوید

یادر آبادی کوزه ای پر می گردد

(سهراب سپهری)
دنیا چو یکی بیشه شمارید و ژیان شیر
در بیشه مشورید مر آن شیر ژیان را
 
بیشه بشکفته به دل بیدار است
یاسمن خفته به آغوشش نرم

(نیما یوشیج)
 
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دل‌م نشتی!
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد
 
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد
خنک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا، هوس
قمار دیگر...
 
به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام

دل تو را می‌طلبد دیده تو را می‌جوید

(صائب تبریزی)
 
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
 
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
فریاد که از کوتهی بخت ندارم
دستی که تورا تنگ در آغوش فشارم
 
فریاد که از کوتهی بخت ندارم
دستی که تورا تنگ در آغوش فشارم
فریاد از آن نرگس مستی که تو داری داد از دل بیگانه پرستی که تو داری ترسم که یک از اهل وفا زنده نماند در کشتن این طایفه دستی که تو داری
 
Back
بالا