• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

مبارزه با خانواده

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,614
امتیاز
37,135
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
احتمالا پیش اومده براتون که خانواده محدودیت‌های نابجایی براتون تعیین کردند. الکی سخت‌گیری کردند و...
اینجور مواقع تونستید کاری بکنید و این محدودیت‌ها رو بشکنید؟ مثلا به مرور سخت‌گیری‌هاشون رو کمتر کنند و...
 
مادرم توی زندگی من سرک می‌کشید.
چون به طور سنتی تصور می‌کنه این که پوشک من رو عوض کرده و بهم پول داده، باعث میشه من داخل قراردادی باشم که واسه من مسئولیت ایجاد می‌کنه تا بهش گزارش کار بدم.
یک سال و نیمه که باهاش حرف نمی‌زنم.
مشکل حل شده.
 
اصولا مجبوریم با جمله: تو هنوز بچه ای
خفه شیم‌.

#کمتر از سه سال تا هجده سالگی
#دووم بیار
 
در خانه ما:
10 درصد دموکراسی
90 درصد دیکتاتوری
البته به این معنا نیست که 90 درصد مواقع اختلاف داریم
دیگه چه کنیم باید کنار بیایم:-"
 
بلاک لست سین الانگ تایم اگو
 
بار ها تلاش کردم منطقی باهاشون صحبت کنم و به نتیجه برسیم ولی هیچوقت جواب نداد . متاسفانه اصلا اهمیت نمیدن که چی میگم . چند باری جر و بحث و بقول دوستمون کولی بازی رو امتحان کردم که اونم جواب نمیده. فقط حال خودتون رو بدتر میکنین . تا الان برای من فقط دروغ گفتن جواب داده . یعنی چیزی که میخوان بشنون رو بهشون میگم و خلاص . نیازی هم نیست بهش عمل کنم و اگه بازخواستم کردن با یه دروغ دیگه ماسمالیش میکنم . نمی‌دونم این شرایط تا کی ادامه داره و به کجا ختم میشه ولی تا الان جنگ اعصاب کمتری داشته
 
این تاپیکه چقد خوبه :‌")
فرض کن همه میخوان حرف ، حرف خودشون باشه و من بدتر از بقیه :" منطق و اینا رو که اصن ولش...یکم کولی بازی چاشنی زورگویی بکنین حله :" واسه من که فلن جواب داده :"
 
خانواده درک نمیکنه
درک
این کلمه درد مشترک هممونه
هر مشکلی که خانواده باعثشه هم از همین عدم درک میاد
 
عنوان تاپیک آدمو یاد نبرد گلادیاتورها میندازه :))

خونه ما توسط شورا اداره میشه:-"ینی اونا تصمیم میگیرن و وقتی میخوان تصمیمشون رو به من تحمیل کنن مخالفت می‌کنم...
با توجه به شرایط فرهنگی خانواده‌ ما من یه جورایی تافته جدابافته‌ام و اصلا به اون فضا نمی‌سازم واسه همینه که ارتباطم با خانواده در حد سلامِ صبح و شب بخیرِ آخر شبه(که جدیدا همونم جواب نمیدن:-")، البته اگه کاری داشته باشن بهم میگن و معمولا انجام میدم:‍)
 
مخالفت که طبیعیه با توجه به اختلاف اخلاقی های ریز من در مورد حجاب و اینا (که البته از سن 15 به بعد رخ داد) با جو خانواده
اما خب بابام ادم منطقیه و همیشه در تمامی موارد با منطق و استدلال و حرف زدن تونستیم بین من و مامانم تعادل ایجاد کنیم :))
الانم که دیگه کم کم مخالفت ها و محدودیت ها کمتر و کمتر شدن در حدی که به چش نمیان و بیشتر تو فاز درک کاملیم
تنها محدودیت کنکوره : / از دستش خلاص شم محدودیت اذیت کننده ایی ندارم از همون اولشم مشکل من با خانوادم سر درس بود
البته با مامانم هم سر حجاب و عفاف بحث میکردیم ولی خب کمرنگ شده یعنی اون قبول کرده که خب من اینم و تا جایی که ابروی خانواده رو به خطر نمیندازم زندگی خودمو دارم و منم فهمیدم کجاها باید رعایت کنم و کجاها میتونم اونطور که خودم میخوام باشم :D
 
اهمیت نمیدم [کاکا سنگی]
خیلی جاها این جوری کارم پیش میره. توی بقیۀ اختلافامونم گاهی من کوتاه اومدم ولی بیشتر سعی می‌کنم کار خودمو انجام بدم و اهمیت‌ندهنده‌طور به راهم ادامه بدم. :-"
اینم مهمه که اونی که من می‌خوام باشم، ظاهرش بیش از حد باهاشون فرق نمی‌کنه پس توی این جماعت ظاهربین نیاز نیست خیلیم نگران باشن(خصوصا تا قبل این که دهن باز کنم :))).
 
تلاشمو کردم ولی نتیجه ای نداشت
 
من خانوادم نه با حرف زدن نه با کولی بازی کوتاه نمیان
داداشم اینجا نقش یه باروت رو داره که هر غلطی می خوام بکنم میره زیر گوش خانوادم انقدر زر میزنه تا جلوم رو بگیرن
منم الان دو ماهه باهاشون نسبتا قهرم خیلی خیلی سرسنگین تر از قبل رفتار می کنم و اینا
دعا کنید پاییز داداشم بره ایتالیا من به آرامش برسمS-:S-:S-:S-:S-:S-:
 
خوش‌بختانه اگر یک شانس تو زندگیم اورده باشم اونم خانواده‌مه که هیچ سخت‌گیری‌ای روم نداشتن و باهاشون خیلی صمیمی هستم و همگی به هم اعتماد داریم. مشکلات دیگه‌ای البته وجود دارن که خب به ارتباطِ من با اون‌ها مربوط نمیشه، ولی از لحاظ محدودیت‌ها کاملاً آزاد بودم. هروقت تو زندگیم به مشکلی خوردم برام گره‌گشا بودن و علی‌رغم مشکلاتی که داشتن، برای تربیتِ من کم نگذاشتن.
 
میدونم روش درستی نیس ولی غالبا با عذاب وجدان دادن بهشون
 
خانوادم هیچ سختگیری‌ای روی من نداشتن
به تصمیماتم احترام گذاشتن و حمایتم کردن
هیچ‌وقت مجبورم نکردن کاری رو انجام بدم.
از این بابت واقعا خوشحالم
 
وقتی نرم و آروم و مهربون، صادقانه حرفم رو بهشون میگم، جواب میده.
اگر هم جواب نداده، قطعا دلیل قانع کننده‌ای آوردن.
 
Back
بالا