پاسخ : اشک
اشک...
و او زاده شد آن گاه که انسان بی قرار از خودش و دنیای بی وفایش خسته و مانده شده بود ...
به گوشه ای رفت و از خدا خواست پاک ترین گوهری را که در اختیار دارد بر او بنهد برای سخت ترین لحظات , پیچیده ترین احساسات و همه آن چه که در سخن نمی آمد ...
و خداوند دست به کار شد ...
و آفرید...
از آرامش و صبر و صداقت و نور معجونی ساخت به رنگ بی رنگی و آن را در وجود انسانش موجودیت داد به پاس بندگی هایی که نکرده بود...
و دریچه ای را که خودش قبل تر ها ساخته بود گشود برای سرازیرشدنش...
خیلی ها نمی دانند , ولی از آن پس اوست که پاک ترین است ... اوست که آرام ترین است ... و تنها اوست که توانسته بار سنگین پیچیده ترین احساسات انسانی را به دوش
بکشد... و او بی شک با شکوه ترین است ...
و خداوند اشک را آفرید...
پ.ن: این یکی از اولین متنایی بود که نوشتم... وقتی نوشتمش احساس می کردم دارم پرواز می کنم...