نوشته های Kinder

  • شروع کننده موضوع
  • #1

Kinder

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
434
امتیاز
2,316
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی عمران/جامعه‌شناسی
قبل از نوشتن متن، لازم می دونم چند تا نکته رو به عنوان مقدمه ی اولین متن من در این انجمن بیان کنم :

1. این متن رو سال پیش و به بهانه ی انشا نوشتم و بدون هیچ تغییری اینجا قرارش می دم !
2. این داستان حقیقت نداره و فقط زاییده تخیلات من هست !!! :D
3. امیدوارم من رو از انتقاداتتون بی نصیب نذارین و لذت ببرید ... (;

فردا از آن من است ...

خورشید آرام آرام از افق سرد صبحگاهی خود را بیرون می کشد، اما ابر های توانمند مانعش می شوند. پتو را کنار می کشم و از تختم پایین می خزم؛ دوباره به آسمان می نگرم : در سیزدهمین بهار زندگیم، خورشید توان تابیدن ندارد !
از پله هایی که به اتاق نشیمن ختم می شوند پایین می روم. نه از شرشره ها و کادوهایی که همیشه روی میز بودند خبری است و نه از فریادهای « تولدت مبارک » ی که هر سپیده دم روز تولد انتظارم را می کشیدند. بدون حتی اندکی شکایت، اتاق نشیمن را پشت سر می گذارم و دری که به حیاط ختم می شود را باز می کنم. 4 سال پیش، درست در همان نقطه ای که حالا جز جارو و خاک انداز چیزی دیده نمی شود، دوچرخه ی خوش رنگ تَکم که حداقل تا 4 خیابان آن ور تر همتایی نداشت، بدون حتی ذره ای گردِ رویش، پارک شده بود !
بر می گردم و بر روی مبل اتاق نشیمن می نشینم. امروز جمعه است و همراه با خانواده ام خواهم بود ...
پس از حدود دو ساعت که خیره به تقویم روی دیوار نگاه کردم، مادر و برادرم با فاصله زمانی کمی پس از یکدیگر از پله ها پایین آمدند و با رفتاری که چندان عادی نبود به سر میز صبحانه رفتند. در تمام مدتی که صبحانه می خوردیم، بدون رد و بدل کردن کلمه ای سپری شد. خیلی طول نکشید تا بفهمم چیزی را از من پنهان می کنند؛ چیزی به جز موضوع پیش پا افتاده تولد ... !
غیاب پدر همه چیز را توضیح میداد. هفت ساعت پس از لحظه ی تولدم فهمیدم در شب گذشته تصادف کرده و از زانو به پایین فلج شده است. این حادثه درست پنج دقیقه بعد از دریافت خبر ورشکست شدن شرکتش اتفاق افتاده بود !
باقی آن روز را در بیمارستان به سر بردم. درست همان بیمارستانی که در آن متولد شدم !!!
در آن روز پر حادثه، هیچگاه خورشید نتوانست ابر ها را کنار بزند؛ هیچ طبیبی توانایی درمان پدرم را نداشت؛ هیچ وکیلی نتوانست شرکت پدرم را نجات دهد و هیچ کس هم تولد مرا تبریک نگفت !!!
آن روز بدترین تولدم را در خلاء درونم جشن گرفتم و سپس از خاطرم بیرونش راندم ...
اما هنوز روزهایی هست که خورشید می تواند بتابد، پدر قدم بزند، و من زمزمه ی « تولدت مبارک » مادر را در گوشم حس کنم. فرداهایی که با تمام تلخی ها و شیرینی هایش به من تعلق خواهد داشت .
هر اتفاقی که بیفتد، فردا از آن من است ...
 

hermes

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
908
امتیاز
2,876
نام مرکز سمپاد
دبیرستان شهیداژه ای 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
صنعتى اصفهان
رشته دانشگاه
مكانيك
پاسخ : نوشته من : « فردا از آن من است ... »

خوبه.خيلي طبيعي نوشته شده.ولي اگه داستانه بايد بلند تر باشه به نظر اينجانب.
 

Master King

کاربر فعال
ارسال‌ها
40
امتیاز
16
نام مرکز سمپاد
مر کز آموزشی فرزانگان
شهر
خرم آباد
مدال المپیاد
سال اول که بودم براالمپیاد فیزیک می خوندم
پاسخ : نوشته من : « فردا از آن من است ... »

خیلی طولانی بود البته با عرض پوزش خدمت شما نویسنده ی محترم . من که حال وحوصله خوندن چنین مطالبی روندارم ولی در کل خیلی خوبه که شما وسایر دوستان از این مطالب می نویسین :) لطفا کمتر باشه تامن وامثال من هم حال وحوصله ی خوندن داشته باشند
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

Kinder

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
434
امتیاز
2,316
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی عمران/جامعه‌شناسی
فردا از آن من است ...

به نقل از نمكي :
خوبه.خيلي طبيعي نوشته شده.ولي اگه داستانه بايد بلند تر باشه به نظر اينجانب.

راستش هدف اصلاً داستان نویسی نبود ! خواستم همون جور که همیشه می نویسم اون نثر ادبی و تاثیر گذاریش رو حفظ کنه ! وگرنه علاقه ی چندانی به هیجان برانگیزی و اینجور چیزا ندارم چون مهارتی توش ندارم !!! :D

ممنون از نظرتون ! (;

به نقل از Master King :
خیلی طولانی بود البته با عرض پوزش خدمت شما نویسنده ی محترم . من که حال وحوصله خوندن چنین مطالبی روندارم ولی در کل خیلی خوبه که شما وسایر دوستان از این مطالب می نویسین :) لطفا کمتر باشه تامن وامثال من هم حال وحوصله ی خوندن داشته باشند

کل مطلب سرجمع 15 خط هم نمی شه دوست عزیز !!! :-"
اگر از این هم کمتر بشه، متن رسانایی و زیبایی خودش رو از دست می ده ! :(
 

marlik

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
519
امتیاز
717
نام مرکز سمپاد
شهید صدوقی
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع - صنایع
پاسخ : فردا از آن من است ...

عنوان ِ نوشته ی من مخصوص نوشته های من هس

وختی شما در نثر پارسی پست میدی ینی این نوشته برای شماست

باتشکر
 

marlik

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
519
امتیاز
717
نام مرکز سمپاد
شهید صدوقی
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع - صنایع
پاسخ : فردا از آن من است ...

ظرافت های ِ خاص خودش ُ داشت ...

لبخندی بر لبانم نشست

از ته دل میگم : افرین ِ رقیب ِ نوشتاری ِ من (;
 

نادیا

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
107
امتیاز
12
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
دانشگاه
harvard medical university یاharvard law universitylهستم.
رشته دانشگاه
ive been thinking about law or psychiatry so far
پاسخ : فردا از آن من است ...

اما گاهی فردایی از آن من است که دیگر نیست!!!!خورشید می آید . چشم من در پس پنجره ها در انتظار نشسته است.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

Kinder

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
434
امتیاز
2,316
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی عمران/جامعه‌شناسی
به نام تو ...

این چند خط رو به پدر مرحومم تقدیم می کنم : :)

قلمم را بر میدارم، و به نام تو می نویسم ...
برای تو ... و برای راهی به سوی تو ...
بی هیچ چرک نویسی برای بیان عشق ... من خود چرک نویسم که تو بر قلبم می نویسی ... !
بی هیچ فکری از پیش ... و تنها به یاد تو ... خسته از من ... خسته از تو ...
و خسته از همه چیز ...
تنها شکلک زندگیم لبخند توست که در رویا هم نمی گنجد ...
و تنها می توانم نوشتن برگزینم ، که راهی جز آن به تو نیست ...
به نام تو می نویسم ...
و هر صدایی که از من خارج میشود، تنها ز بغض توست ...
لبخند بر لبان توست ...
و این اشک، در فراق توست ...
و زین فراق چند خطی می نویسم تا شاید به چشم تو آید ...
بغض من، در گلوی تو ...
به نام تو می نویسم ؛ به نام بزرگی تو ...
و تمام زیبایی ات ؛ که در وجود من، آرمیده است ...
به نام تو می نویسم ؛ به نام شیوایی ات ...
به نام گفتارت ... که بر من جاری نیست ...
و به نام تو می نویسم ؛ به نام عشقت ...
و چه سخت است؛ که عشق را بیانی نیست ...
در عشق توانی نیست ...
و وای بر من، که عشق را نمی شناسم ...
نقطه ... سر خط ...

× ویرایش : طبق فرمایش « صحابش » (!!!) "بغز" به "بغض" تغییر می کنه !!! ولی خداییش "بغز" خوشگل تره !!! :D
 

marlik

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
519
امتیاز
717
نام مرکز سمپاد
شهید صدوقی
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع - صنایع
پاسخ : به نام تو ...

بغض منظورت بوده ؟ نوشتی بغز !! :O

نقطه سر خط اگه نداشت ؛ بهتر بود

چون این کلام در توصیف عشق ؛ پایان نداره ، قاصره ... !!

موفق باشی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

Kinder

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
434
امتیاز
2,316
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی عمران/جامعه‌شناسی
پاسخ : به نام تو ...

به نقل از marlik :
بغض منظورت بوده ؟ نوشتی بغز !! :O

نقطه سر خط اگه نداشت ؛ بهتر بود

چون این کلام در توصیف عشق ؛ پایان نداره ، قاصره ... !!

موفق باشی

حالا تو هم هی غلط املایی بگیر !!! :-w
من اینو همینجوری سرسری نوشتم !
حتی چکشم نکردم !!! به این چیزا گیر ندین دیگه !!! :rolleyes:

در اون مورد هم، نوشتم : "می نویسم " و منظور از اون "نقطه سر خط" پایان نوشته بود !
نمی دونم چجوری بهتون توضیح بدم !!! #-o

به نقل از کلــــــــــــــوز :
خیلی قشنگ بود علی...خیلی...اشکمو در اوردین...
خیلی قشنگ بود...

ممنون ! :)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

Kinder

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
434
امتیاز
2,316
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی عمران/جامعه‌شناسی
نون بگیرم ... ؟ نفت بخرم ... ؟

یادم آید
آن هنگام که بر صندلی های سرد سینما می نشستیم؛
آن هنگام که در موج بچگانه مان غرق می شدیم؛
و آن هنگام که ذوق آن عروسک، ما را ز خانه بیرون می کشید؛
همان لحظه ای که « آقای مُرجی » و « آقای راننده ... » را با هر تلنگری تکرار می کردیم؛
در میان آن دنیای احمقانه، در میان آن همه شادی و خوشبختی، در نگاه به انوار پرده ی لبخند،
و در عشق کلاه قرمزی و سروناز ...
تنها یک عروسک، ظلمت زندگی را درک کرد ... !
یادم آید
که با هر جنبش لب هایش،
این جملات را بار دیگر تجربه می کرد ...
« نون بگیرم ... ؟ نفت بخرم ... ؟ »
و لحن گفتارش بود، که محفلمان را گرم می کرد ...
غافل آنکه این سخن، هشداری دردناک بود ... برای ما ... برای ما که حالا، نه می توانیم نان بخریم و نه نفت ...
در این دنیا، ما هم همدرد کلاه قرمزی می شویم ... در گردش زندگی تجدید می آوریم ... رفوزه می شویم ... و در حسرت نان، اشک می خوریم ... !
« نون بگیرم ... ؟ نفت بخرم ... ؟ »
آری، پسر خاله جان؛ اگر مردش هستی ... حالا بخر !!!!!

xiv6dnabt782zg8okly9.jpg
 

panther

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,428
امتیاز
1,119
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشکی هرمزگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : نون بگیرم ... ؟ نفت بخرم ... ؟

بلاخره تو زندگی خیلی چیزا عوض میشه!
مهم ماییم که چجوری با تغییر ها کنار بیایم!
 

Hespride

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,103
امتیاز
5,598
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی (ره)
شهر
قم...قم...قم
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی مالی
پاسخ : نون بگیرم ... ؟ نفت بخرم ... ؟

آقا واقعا اگه در حسرت نوني، بگو من يه چندتايي پست كنم برات :D (شوخي بود. جدي نگير. حوصله پست كردن ندارم:پي )


خب نتيجه گيري اين تاپيك چيه؟
الان اين متن ادبي بود؟ ^-^
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

Kinder

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
434
امتیاز
2,316
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی عمران/جامعه‌شناسی
پاسخ : نون بگیرم ... ؟ نفت بخرم ... ؟

به نقل از Hespride :
آقا واقعا اگه در حسرت نوني، بگو من يه چندتايي پست كنم برات :D (شوخي بود. جدي نگير. حوصله پست كردن ندارم:پي )


خب نتيجه گيري اين تاپيك چيه؟
الان اين متن ادبي بود؟ ^-^

تو دهات ما وقتی یک متن یا چیزی شبیه به اون رو در انجمن ادبی می ذارن، طبیعتاً اون متن بیشترین وجه اشتراک رو با انجمن و ادبیات داره !!!
توی روستای شما وضعیت فرق می کنه ؟!! :-?
 

Hespride

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,103
امتیاز
5,598
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی (ره)
شهر
قم...قم...قم
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی مالی
پاسخ : نون بگیرم ... ؟ نفت بخرم ... ؟

اولا كه شما اگه يه كمي با مدير داخليا و مديرانجمن ها حرف بزني ميفهمي كه توي اين روستاها چقدر تاپيك هاي اشتباهي ايجاد ميشن و توسط مديران منتقل ميشن سر جاي اصليشون :-" :))

دوما، متاسفانه چيزي كه هست اينه كه اكثر ادما فكر ميكنن اگر هر متني رو به صورت كتابي بنويسن، يه اثر ادبي خلق كردن!
در صورتي كه اين كاملا اشتباهه.

بالاخره متن بايد يه جذابيتي داشته باشه، يه مفهومي رو منتقل كنه به مخاطب.

اين متن دقيقا چيو داره منتقل ميكنه؟؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

Kinder

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
434
امتیاز
2,316
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی عمران/جامعه‌شناسی
پاسخ : نون بگیرم ... ؟ نفت بخرم ... ؟

به نقل از Hespride :
اولا كه شما اگه يه كمي با مدير داخليا و مديرانجمن ها حرف بزني ميفهمي كه توي اين روستاها چقدر تاپيك هاي اشتباهي ايجاد ميشن و توسط مديران منتقل ميشن سر جاي اصليشون :-" :))

دوما، متاسفانه چيزي كه هست اينه كه اكثر ادما فكر ميكنن اگر هر متني رو به صورت كتابي بنويسن، يه اثر ادبي خلق كردن!
در صورتي كه اين كاملا اشتباهه.

بالاخره متن بايد يه جذابيتي داشته باشه، يه مفهومي رو منتقل كنه به مخاطب.

اين متن دقيقا چيو داره منتقل ميكنه؟؟

اگر برداشت شما از « متن ادبی » صرفاً درآوردن اشک خوانندگان هست، و در طول عمر پربارتون که امیدوارم تا 120 سال دیگه هم ادامه داشته باشه، متن ادبی ای که جنبه ی انتقاد از دولت ها، افراد، وضعیت های موجود یا ... داشته باشه رو مشاهده نکردید، پیشنهاد می کنم اگر شده پس از اندکی تامل،
به سراغ معنی « ادبیات » و « متن ادبی » برید و سعی نکنید طرز نوشتن اثر ادبی روبه من یاد بدید !!!!! :|
اگر شما قادر به درک چیزی نیستید، کسی شما رو مجبور به درک اون نکرده !
این دیدگاه منه، نظر منه، جذابیتی هست که من بهش ایمان دارم، نثری هست که من بهش اعتقاد دارم !
و برای کسانی که قادر به درکش هستند، معنی داره !

و اینکه شما بهش می خندین و اون رو از جایگاه یک معاون « بی مفهوم » می دونید، از بی ادبی شماست ! ( بی ادبی = بهره نبردن از ادبیات !!! )
 

Hespride

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,103
امتیاز
5,598
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی (ره)
شهر
قم...قم...قم
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی مالی
پاسخ : نون بگیرم ... ؟ نفت بخرم ... ؟

ببينيد، اولا كه اينجا جاي دعوا و ... نيست. پس سعي نكنيد از هر ادله اي براي رو كم كردن!! استفاده كنيد چون نتيجه اي نخواهد داشت!

شما كه خودتون دستي بر آتش داريد، ميدونيد كه هر نوشته اي، براي يه سري مخاطب نوشته ميشه. و طبيعتا مخاطب در برداشت آزاده! بنابر اين شما نميتوني بگي در قبال مخاطبينت اينقدر بي مسئوليت هستي و به همين راحتي ميگي اين نظر منه!
چون اگر نظر صرف شما فقط مهم بود، ديگه لزومي به انتشار اين متن نبود!!

از طرفي، دقيقا من همين مشكل رو دارم. اين متن مثلا يك متن انتقاديه. اما انتقاد به چي؟ به كجا؟ براي چي؟

سعي كنيم كمي از عوامانه گري، دست بر داريم و هرچيزي كه توي گوشمون خوندن رو طوطي وار تكرار نكنيم.

در ضمن، من اينجا از جايگاه يك كاربر دارم صحبت ميكنم. نميدونم چه ربطي به معاونت داره كه اينجوري ميگين!
اين جمله ي آخرتون، بازهم نشاني بر عدم شناخت شما از مخاطبانتونه كه متوجه نشديد من از جايگاه يك كاربر دارم پست ميدم يا از جايگاه يك معاون!!! #-o

موفق باشين
 
  • لایک
امتیازات: 4245
  • شروع کننده موضوع
  • #18

Kinder

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
434
امتیاز
2,316
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی عمران/جامعه‌شناسی
پاسخ : نون بگیرم ... ؟ نفت بخرم ... ؟

با عرض معذرت خدمت شما، من تمام تلاشم رو کردم که هر چه محترمانه تر مقصودم رو براتون بیان کنم ! اگر شما احساس به وجود دعوا دارید، مشکل از برداشت شماست !
اینکه شما می فرمایید :
به نقل از Hespride :
اولا كه شما اگه يه كمي با مدير داخليا و مديرانجمن ها حرف بزني ميفهمي كه توي اين روستاها چقدر تاپيك هاي اشتباهي ايجاد ميشن و توسط مديران منتقل ميشن سر جاي اصليشون :-" :))

دقیقاً چه معنی ای داره ؟!!
« این متن مفهومی با ادب و ادبیات نداره و شما نمی فهمی که چه چیزی ادبیست و چه چیزی خیر »

شما سعی در بیان چیز دیگه ای داشتید ؟!!

یعنی میفرمایید چون این نظر بنده هست حقی در انتشارش ندارم ؟!!
این قانون رو خودتون نوشتید یا ولایت به تصویب رسونده ؟!!

شما تا حالا هیچ متنی رو ندیدید که انتقاد و ادبیات رو در عین حال به همراه داشته باشه ؟!!
یا مشکلتون سر بودن یا نبودن ادب در این متن هست ؟!!

ببینم اصلاً شما در جایگاهی هستید که ادب رو از بی ادب تشخیص بدید ؟!!

اگر چنین فکری می کنید، می تونید با استناد به مقام و مسئولیتی که بهتون داده شده، این متنی که نشانه ای از ادبیات درش دیده نمی شه رو به هر جایی که تشخیص می دید منتقل کنید !
من هم دیگه حرفی نمی زنم !

فقط احترام خودتون رو در بخورد با یک اثر حفظ کنید !!! :|
 

Hespride

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,103
امتیاز
5,598
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی (ره)
شهر
قم...قم...قم
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی مالی
پاسخ : نون بگیرم ... ؟ نفت بخرم ... ؟

به نقل از Kinder :
با عرض معذرت خدمت شما، من تمام تلاشم رو کردم که هر چه محترمانه تر مقصودم رو براتون بیان کنم ! اگر شما احساس به وجود دعوا دارید، مشکل از برداشت شماست !
اینکه شما می فرمایید :
به نقل از Hespride :
اولا كه شما اگه يه كمي با مدير داخليا و مديرانجمن ها حرف بزني ميفهمي كه توي اين روستاها چقدر تاپيك هاي اشتباهي ايجاد ميشن و توسط مديران منتقل ميشن سر جاي اصليشون :-" :))
دقیقاً چه معنی ای داره ؟!!
« این متن مفهومی با ادب و ادبیات نداره و شما نمی فهمی که چه چیزی ادبیست و چه چیزی خیر »

شما سعی در بیان چیز دیگه ای داشتید ؟!!

بله. دقيقا من چيز ديگه اي ميخواستم بگم.
حرفم هيچ ربطي به اين بحث تاپيك نداشت. صرفا شما خواستي با اين ادله كه تاپيك، توي بخش ادبي تشكيل شده، ثابت كني كه متنت ادبي هست، كه بنده هم گفتم با توجه به اين همه اشتباهات، دليلتون رد شده است!! و صرف وجود يك تاپيك در يك انجمن، اثباتي بر مربوط بودن اون نميشه.
متوجه شدين كه ؟؟ :)
به نقل از Kinder :
یعنی میفرمایید چون این نظر بنده هست حقی در انتشارش ندارم ؟!!
این قانون رو خودتون نوشتید یا ولایت به تصویب رسونده ؟!!
ازتون خواهش ميكنم وقتي دارين يه جايي بحث ميكنيد، كامل و با دقت بخونيد پست ها رو:
به نقل از Hespride :
شما كه خودتون دستي بر آتش داريد، ميدونيد كه هر نوشته اي، براي يه سري مخاطب نوشته ميشه. و طبيعتا مخاطب در برداشت آزاده! بنابر اين شما نميتوني بگي در قبال مخاطبينت اينقدر بي مسئوليت هستي و به همين راحتي ميگي اين نظر منه!
چون اگر نظر صرف شما فقط مهم بود، ديگه لزومي به انتشار اين متن نبود!!
به جمله اي كه بلد كردم توجه كنيد. منظور به نظرتون چي ميتونه باشه؟؟؟
واقعا از اين بخش پست من، اين برداشت ميشه كه شما نبايد نظرتونو بگين؟؟ :O

اين جمله يعني اينكه نظرات مخاطبين هم مهم هست!

در ضمن، اين قانون احتمالا مربوط به يه سري ناتوانايي هايي هست كه باعث شده بروز كنه!!
يه جمله ي حكيمانه هست كه ميگه: الغريق يتشبث بكل حشيش
ترجمه ي فارسيش اين ميشه: كسي كه داره غرق ميشه، به هر خاشاك روي آب دست اندازي ميكنه براي نجات خودش!!

حالا نميدونم اين وسطه ولايت كجاي كار بود كه شما يهو كشيديش وسط :O #-o

به نقل از Kinder :
شما تا حالا هیچ متنی رو ندیدید که انتقاد و ادبیات رو در عین حال به همراه داشته باشه ؟!!
اتفاقا چون ديدم، دارم اينجا ازتون ميخوام كه بگين بعد انتقاديش دقيقا كجاست!!

به نقل از Kinder :
یا مشکلتون سر بودن یا نبودن ادب در این متن هست ؟!!

ببینم اصلاً شما در جایگاهی هستید که ادب رو از بی ادب تشخیص بدید ؟!!

اگر چنین فکری می کنید، می تونید با استناد به مقام و مسئولیتی که بهتون داده شده، این متنی که نشانه ای از ادبیات درش دیده نمی شه رو به هر جایی که تشخیص می دید منتقل کنید !
ببينيد، نميدونم چرا گاهي اوقات ادم مجبور ميشه مقدماتي ترين چيزا رو توضيح بده ~X(

اينجا يك تالار گفتگو هست. بنابر اين هيچ نيازي به جايگاه سنجي و ... نيست و هر كسي حق داره نظراتشو مطرح كنه. حالا اينجا اگر شما با بيان نظرات ديگران مشكل دارين، فكر ميكنم در مورد فعاليتتون در فروم ها بايد تجديد نظر كنيد.


به نقل از Kinder :
فقط احترام خودتون رو در بخورد با یک اثر حفظ کنید !!! :|
نميدونستم انتقاد، نسبت به يك متن انتقادي، بي احترامي محسوب ميشه!!

جداي از اين حرفا، هنوز هم مشكل دارم كه مفهوم متن دقيقا چي بود!!!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #20

Kinder

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
434
امتیاز
2,316
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی عمران/جامعه‌شناسی
پاسخ : نون بگیرم ... ؟ نفت بخرم ... ؟

به نقل از Hespride :
بله. دقيقا من چيز ديگه اي ميخواستم بگم.
حرفم هيچ ربطي به اين بحث تاپيك نداشت. صرفا شما خواستي با اين ادله كه تاپيك، توي بخش ادبي تشكيل شده، ثابت كني كه متنت ادبي هست، كه بنده هم گفتم با توجه به اين همه اشتباهات، دليلتون رد شده است!! و صرف وجود يك تاپيك در يك انجمن، اثباتي بر مربوط بودن اون نميشه.
متوجه شدين كه ؟؟ :)ازتون خواهش ميكنم وقتي دارين يه جايي بحث ميكنيد، كامل و با دقت بخونيد پست ها رو:به جمله اي كه بلد كردم توجه كنيد. منظور به نظرتون چي ميتونه باشه؟؟؟
واقعا از اين بخش پست من، اين برداشت ميشه كه شما نبايد نظرتونو بگين؟؟ :O

اين جمله يعني اينكه نظرات مخاطبين هم مهم هست!

در ضمن، اين قانون احتمالا مربوط به يه سري ناتوانايي هايي هست كه باعث شده بروز كنه!!
يه جمله ي حكيمانه هست كه ميگه: الغريق يتشبث بكل حشيش
ترجمه ي فارسيش اين ميشه: كسي كه داره غرق ميشه، به هر خاشاك روي آب دست اندازي ميكنه براي نجات خودش!!

حالا نميدونم اين وسطه ولايت كجاي كار بود كه شما يهو كشيديش وسط :O #-o

پس منظور شما این هست که این متن اصلاً ادبی نیست و من سعی دارم با بحث با شما متنم رو ادبی نشون بدم و خودم که در زمینه ی ادبیات ناتوانم رو ادیب جلوه بدم !!!
خب من هم به شما پاسخ دادم که شما در تعریف ادبیات دچار مشکل شدی !!!
ادبیات می تونه شامل هر چیزی که از قلب سرچشمه می گیره باشه ! ادبیات راهی برای زیبا تر بیان کردن افکار و احساسات هست ... چیز عجیبی نیست !!!
حالا اگر شما فکر می کنید این متن زیبایی ادبی ای نداره، نظر شما محترمه ! ( از اول همین رو بگو دیگه حسین جان !!! :D )
سعی می کنم دفعه ی بعد اگر عمری باقی بود، زیبا تر بنویسم !

به نقل از Hespride :
اتفاقا چون ديدم، دارم اينجا ازتون ميخوام كه بگين بعد انتقاديش دقيقا كجاست!!

برادر، برای بیان انتقادات ( یا هر چیز دیگه ... ) از ادبیات بهره می برن تا منظور رو غیر مستقیم ارائه بدن ! نشان دادن مقصود مستقیم به خواننده ارزش اثر رو میاره پایین !
مثلاً سهراب و حافظ نمیان وایسن بگن :« آی ملت ! رمزهای اشعار من اینجاست ! اینش اینجوره؛ اونش اونجوره !!! »
( من خودم رو با حافظ و سهراب مقایسه نمی کنم و می دونم اصلاً در اون حد نیستم ! کلی بود ! )

به نقل از Hespride :
ببينيد، نميدونم چرا گاهي اوقات ادم مجبور ميشه مقدماتي ترين چيزا رو توضيح بده ~X(

اينجا يك تالار گفتگو هست. بنابر اين هيچ نيازي به جايگاه سنجي و ... نيست و هر كسي حق داره نظراتشو مطرح كنه. حالا اينجا اگر شما با بيان نظرات ديگران مشكل دارين، فكر ميكنم در مورد فعاليتتون در فروم ها بايد تجديد نظر كنيد.

نميدونستم انتقاد، نسبت به يك متن انتقادي، بي احترامي محسوب ميشه!!

جداي از اين حرفا، هنوز هم مشكل دارم كه مفهوم متن دقيقا چي بود!!!

لازم به توضیح قوانین فروم نیست !
شما انتقادی مطرح نکردین !
کل متن و بنده رو زیر سوال بردید !!!
شما چون قادر به درک مقدماتی ترین چیز ها نیستید، اون رو بی بهره از ادبیات توصیف می کنین که اصلاً قابل مقایسه با انتقاد نیست !!!
چرا ؟!!

چون :

به نقل از Hespride :
جداي از اين حرفا، هنوز هم مشكل دارم كه مفهوم متن دقيقا چي بود!!!

برای بیان انتقادی که داشتم، از یک شخصیت عروسکی سینمایی در متن استفاده کردم !
اگر تصور چنین چیزی براتون مشکل هست یا عجیب به نظر میاد، پیشنهاد می کنم فیلم های « کلاه قرمزی و پسرخاله » و « کلاه قرمزی و سروناز » رو ببینید !!!!!!!!!! :)
 
بالا