• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

داستان بسازیم (یک جمله اضافه کنید)

alemzadeh

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,829
امتیاز
14,281
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد - تبریز
دانشگاه
دانشگاه هنر تبریز
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
سلام اول از همه یه نگاه به این تاپیک بندازید بعد هم هر کی خواست شروع کنه
روند هم اینجوریه که اول یه نفر یه جمله میگه بعد بقیه ادامش میدن تا بشه یه داستان
هر نفر هم تو هر صفخ ۲ تا پست میتونه بده
هر موقع هم ناهید صلاح دونست میریم داستان بعدی :)
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

منم از همه ی خلاقیتم استفاده می کنم و یه داستانی سرهم می کنم.
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

میگم بهم خبر دادن پدر بزرگم رفته بیمارستان مدرسه هم منو رسوند خونه :-"
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

خانم حائری میگه : آخه به تو چه مگه مامان و بابات نبودن . تازه چرا بیمارستان نرفتی اومدی خو.نه
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

ديگه نمي توني تحمل كني ،‌ يه كارد بر مي داري كه خودكشي كني ...
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

خانم حائری وقتی میفهمه میخوای چیکار کنی میگه:بذار پسرم خطرناکه :)
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

میگی :
" خانم حائری! ما یه فیلمی اومدیم حالا! میخوام خیار پوست بگیرم برای سالاد. با این کارد که نمیشه خودکشی کرد!"
بیچاره رنگش پریده . خجالت کشیدم از کارم. نشست . نفس نفس میزد.اما یک دقیقه هم نشد که خودشو جمع و جور کرد و
دوباره بلن شد . با لبخند بهم میگه:" خب ، سالاد درست کن ببینم مهارتت تو چقدره"
دلم میخواست اون موقع زمین دهن باز میکرد میرفتم تو زمین از فرط خجالت
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

خب مجبور شدم یه چیزی سره هم کنم واسه همین هم اول خیارارو پوست کندم بعدش وقتی داشتم خیارارو خورد میکردم توی ظرف دستمو بریدم وای چه خونی میومد هیچی خلاصه اینکه ....
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

خلاصه گند زده شد به سالادی که بلد نبودم درست کنم...اما خوب شدا :D خانم حائری گفت:برو کنار بچه جون.تو دستت زخمیه بقیشو خودم درست میکنم...
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

خوبه اسم تاپیک هم میگه یه جمله اضافه کنید ^-^
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

به نقل از مونا پ :
خوبه اسم تاپیک هم میگه یه جمله اضافه کنید ^-^
:-"بیخیال بقیه ی داستانو بگو
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

بعد همینطوری که خانم حائری داره ادامه ی سالادو درست میکنه و تو مینگریش :Dیه فکرهایی به مغزت خطور میکنه... 8->
تو=خودم :D
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

با خودم میگم تا این یارو داره سالاد درس میکنه و تو فکره بهتره جیم بزنم...
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

همین طوری که دور و ور رو نگاه مییکنم یه عکس میبینم که خانم حائری میفهمه میگه که مال دوران معلمیشه
آهی میکشه به یاد قدیم
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

بازم مثل همیشه شروع می کنه به خاطره تعریف کردن...
بیچاره آلزایمر داره، انقد این خاطررو برام تعریف کرده که دیگه حفظ شدم... در حال تعریف کردن خاطره برای دفعه ی هزارمه که من...
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

یهو یه چیزی میبینم جیغ میکشم. از شدت ترس...
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

دومتر پریدم هوا و دِ برو...
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

و از روی بی عرضگی و چلمنی با مخ افتادم زمین

*****
دقت کردین که از دوم شخص در زمان مضارع تبدیل شده به اول شخص در زمان ماضی
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

کجا؟ دم در اتاق خانم حائری. با صورت رفتم تو در و در باز شد. تازه از صحنه ی قبل فرار کرده بودم، که چشمتون روز بد نبینه....
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

چشمم به گربه ی خانم حائری افتاد! همچین جیغ کشیدم که گربه هه موهاش سیخ شد... از گربه خیلی می ترسم....خانم حائری دویید اومد سمت من و ...
 
Back
بالا