2008-12-11
نگاه
از گوشه ی اتاق بلند می شوم …
ورق پاره های تراوشات ذهنم را دوباره مچاله می کنم و ته کیف می چپانمشان …
نگاهم به صفحه تلویزیون خیره می شود , باز صحنه ی تکراری!
پناه می برم به ورق پاره ها تا آرامم کنند
اما یک لیوان آب نداشته ی کودک غزه ؛
یک توپ پاره شده زیر چرخ تانک ؛
عروسک زخمی زیر چکمه ی سرباز ؛
صدای شیون زن شوهر مرده ؛
صدای فریاد غرورشکسته ی مرد خانه خراب شده …
دمی آرامم نمی گذارند !
” پس کجایید دوستان ؟ شهر من سوخته است “
8 نظر
چه بد که هیچوقت دنیا آرمانی نمیشه تا….
دنيا، يه وقتا دلم ميخواد واسته!
دنیا به این بدیهایی که نشونمون میدن نیست.
دنیا خـیـلـی قـشـــــــــنـگتـر از ایـن حـرفهـاست.
50 ساله كه تكرارين انگار…
انگار…
عجب رسميه،رسم زمونه…..
عرب دنيا يك عالم خوبه، اما اين بدي ها هم مال همين دنياست…
بحث سر اینکه دنیا خوبه یا بده یا قشنگه و یا نیست بی فایده س!
هرکی دنیا رو نسبت به دید خودش و اون مود لحظه ای خودش می سنجه دوستان! 😉
با یاسمین موافقم.
یه سری چیزا واقعیته. یه سری چیزا حسه. که بازم واقعیته.