وادی حیرت

وادی حیرت . . .

.

تو و اندام رعنایی، . . . که می دانی چه می گویم

من و احساس زیبایی، که می دانی چه می گویم

لبت لبریز لبخندی، …. که می دانم چه می خواهد

نگاهم پر تمنایی، …… که می دانی چه می گویم

کلامت مملو از رمزی،که می فهمم چه می گویی

صدایم پر تقاضایی،…. که می دانی چه می گویم

تنت سرشاراحساسی،.. که آتش می زند جان را

سرم سرگرم ِسودایی، که می دانی چه می گویم

در اقیانوس چشمانت، ……..سفر تا وادی حیرت

رسیدن تا به آنجایی، که می دانی چه می گویم

تو و پروانه و شمع و شراب و شعر و شیرینی

من و مشتی غزلهایی، که می دانی چه می گویم

تو و آن نکته سنجی ها، که از یک حرف می فهمی

من و ایهام و ایمایی،… که می دانی چه می گویم

تو و « کیوان » و پروین و هزاران اختر دیگر

من و شبهای یلدایی، که می دانی چه می گویم

6 نظر

اضافه کردن نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *