بالا می رویم …
ما ز بالائیم و بالا میرویم ما ز دریائیم و دریا میرویم
روزی سر درد دل عزیزی باز شد و هوایمان را بارانی کرد. من نمی دانستم.از آن پس دعاها و راز و نیاز ها نم نمک شروع به رفتن کردند. رفتند و رفتند به آن بالاها. رفتند تا به او بگویند که صبری ارزانی دارد بر عزیزمان و امتحانش آسان بگرداند ، قوتی به وی دهد و بر تحملش بیافزاید تا از این امتحان سربلند بیرون بیاید.
ناگهان … امتحانش سخت تر شد ولی من نفهمیده بودم. چند روز بعد روز عاشورا بود . و من باز هم میان باران دلم برایش دعا کردم ، آسانی امتحانش را خواستم و شفای عزیزش را. ولی… دیگر دیر شده بود،عزیزش رفته بود و باز نمی گشت.
هنگامی که فهمیدم نمی دانستم به او چه بگویم؟! تسلیت… مسخره بود! این کلمه چیزی را عوض نمی کرد. بی معنی بود…
از کنارم رد شد. به دنبالش رفتم. ولی… حتی سلام هم از گلویم بیرون نمی آمد . صدایش می کردم که چه بگویم؟؟؟ او رفت… نمی دانم اگر این بار ببینمش به او چه می گویم؟! نمی دانم بغض امانم می دهد یا نه؟! یعنی آن هنگام که من شفای عزیزش را می خواستم ، او رفته بود؟؟؟
دیگر کاری از دست من بر نمی آید جز اینکه برایش دعا کنم. فقط می توانم بنشینم و دعا کنم که : خدایا… عزیزمان… صبر ، صبر.
همین.
هر کس که این عزیز رو میشناسه براش یه چیزه قشنگ بنویسه و کامنت بذاره.شاید روزی بخوندش….
صبر..
من الان جمله ای به نظرم نمی رسه..
اما! اگه میشه شما اسم درستی از خودتون بذارید.. ممنون (پی آر درست نیست وقتی بچه ها با اسم خودشون مطلب می نویسن.. )
با سعید موافقم.
من با پگاه موافقم !
با محمد موافقم! :س
با هیچکدوم موافق نیستم!
فرض کنید سمپادی ای به نام پریا رادان(برای pr گفتم:دی)
اتفاق مال همین چند وقته پیش بود؟!چه تلخ نوشته بودی دل آدمو سنگین میکرد!
از پریا ممنون! ولی من قصد خاصی نداشتم. فقط با محیط سایت نا آشنا بودم و نمی دونستم چه جوری میشه اسم رو عوض کرد.
به حر حال ببخشید.
من پرنیان منشی (maneshi) هستم.دوم ریاضی. فرزانگان کرج.
به پریا:
آره. شما هم میشناسیدش.پارچه ی تسلیت توی مدرسه رو بخون!
× “در زندگی و در مشکلات به صبر و نماز پناه ببرید ”
× خوش اومدی
منظورت خواهر خانم اخلاقيه؟
🙁
پرنيان من دارم خفه ميشم:((
اون يه هفته يه بند گريه ميكردم،اون كه تموم شد،يكي ديگه از سرطان فوت كرد،يه دختر 25-26 كه 6ماه از عروسيش گذشته بود
مثل خواهر خانم اخلاقي خودشو نميشناختم…ولي مثل خانم اخلاقي يكيو ميشناختم كه خيلي بهش وابسته بود…:(((( با اين فرق كه تحمل واسه خانم اخلاقي راحت تره تا يه آدمه 16 ساله….:(
خانم اخلاقي تنها نيست ولي اون تنها ميشه…..
دلم ميخواد برم خانم اخلاقي رو بغل كنم و فقط گريه كنم،اما اينوري فقط روحيه ي اون خراب ميشه،يه نامه واسش نوشتم اين هوا!ولي نميدونم بدم بهش يا نه…
نميدونم چي بگم ولي خدايا عزيزمان صبر صبر!
خوب… مرگ عزیز فکر کنم خیلی تحملش سخته! خدا بهشون صبر بده…
کیه؟؟؟؟؟؟؟
ما که نفهمیدیم بقول سعیده صبر صبر صبر صبرصبر
منم فائزم دوم تجربی فرزانگان کرج
هنوزم نفهمیدم قضیه چیه
مثل اینکه من از زندگی یه 20 دقیقه ای عقبم
سعیده گفت امروز بهم حواسم نبود.
خدا رحمتش کنه.
به نیما مضروب:
باهاتون موافقم و فکر میکنم راه دیگه ای نیست.
ممنون که خوش آمد گفتید.
به خط خطی نویس:
درسته.میشه خودتون رو معرفی کنید؟از بچه های مدرسه اید؟
به سعیده و شراره:
ممنون.
به ساینا:
خانم شنبه میاد مدرسه.من بهش میدم.فکر کنم بهتره تو هم بدی. حداقل من واقعا نمیتونم باهاش چشم تو چشم بشم، چون میدونم بدجوری حالم بد میشه و حاله اونم بدتر میکنم!:(( شنبه یادم بنداز بهت جریان اون روز رو بگم.اینجوری نمیشه.
باشه پرنيان جان.
منم بهش ميدم نامه رو.فقط محض اينكه بدونه،ما هم مي فهميمش…
از لطف و توجهتون در مورد تغییر نام ممنونم..
من میفهمم.
دقیقا میفهمم دعا کردن و دیر شدن چه حسی داره.
تازه بعضی دیرها خارج از محدوده زمانیه..
خيلي سخته.امروز خانم خيلي ناراحت بود.يه دقيقه خودمو گذاشتم به جاش،خيلي سخته.خواهر بهترين دوست آدمه.خدا بهش صبر بده.