اين جا،جاي من نيست.
بر روي اين زمين غريبم.
اين آسمان سقف خانه من نيست.
نبايد به اينجا مي آمدم.
اين جا تبعيدگاه من است.
چه گناهي مرا به اين غربت دور رانده است؟
دفتر هاي سبز
دكتر علي شريعتي
در مورد نویسنده
سعيده
در میانه زمستان سالهایی دور،به من رسالتی دادند بی آنکه بدانم چیست؛و مرا به دستان باد سپردند تا به زمین بیایم،رسالتم را بیابم و آن را با تمام و جودم انجام دهم.
امید که با پایان رسالتم ،در میانه زمستان،سربلند به آغوش خاک بازگردم.
ما مسافریم اینجا …
بلیط برگشتمون هم صادر شده قبل اومدنمون …
همیشه گناه نیست که انسان رو به این جور جاها میکشونه..
اکنون همه جفا
با آن کنم
که بیشتر دوست دارم!
خدايا كفر نمي گويم،چه مي خواهي تو از جانم؟
مرا بي آتكه خود خواهم،اسير زندگي كردي…
خداوندا تو مسئولي…!