2009-02-23
پشت دیوار بلند سن
کارگردان,
پشت دیوار بلند سن نشسته
می دهد فرمان
یک یک آدم ها
با سفارش های او در صفحه ی خاطر
با اشارت های دستانش
به روی صحنه می آیند
می گویند ,می خندند
پاره ای دست گروهی را
با زنجیر می بندند
آنکه غالب
و آنکه مغلوب است
بازیش خوب است
ای تماشاگر!
ای زدید صحنه ای خرسند
وزنگاه پرده ای غمگین
خنده ها و گریه ها
وعده ها و صحنه سازی ها
جشن ها و سوگواری ها
کارگردان را,
بازی دلچسب و مطلوب است
ای تماشاگر!
خود به روی صحنه ای شاید!!
5 نظر
این شعر نمی دونم دقیقا نوشته ی کیه,از توی یه کتاب شعر مال سال 56_57
پیداش کردم.
این حرفی که می زنه خیلی جالبه!تا حالا از این بعد به جامعه نگاه نکرده بودم!اسمش اینه که ما اراده داریم و…اما همیشه یه آدم یا یه گروهی هستند که ما رو هدایت کنند!اما به نظر من بعضی از این هدایت ها و قوانین مفیدن,چون جامعه ی بدون مرز و قانون انسان رو به نابودی می کشونه!
اما آیا همه ی این راهنما ها و قانون گذارا ,حرفا و قوانینشون از روی حق و عدله؟آیا همه رو به یه دید نگاه می کنن؟به طور حتم نه!
اینجاست که ما و ارادمون وارد می شیم!ماییم که خیلی از این رهبرا و کارگردانا رو انتخاب می کنیم و قبول می کنیم توی کارشون سهیم شیم,یا طی کار بعضی دیالوگ ها رو ابدایی اضافه می کنیم ,یا انقدر خوب کار می کنیم که جایزه بهمون می دن!
اما بازم همه ی اینا چیزی از نقش کارگردان کم نمی کنه!(البته ما هم نقش خودمون رو داریم حالا چه محسوس و نقش اولی چه در حد سیاهی لشکر)
من بر خلاف شما اصلا ذهنم به سمت سیاست نرفت. به نظر من منظور از کارگردان -خدا- است که آدم ها رو می آفرینه و شعر داره تصویری از دنیا رو نشون میده و آخرش هم میگه هوووی! ای کسی که خیال میکنی فقط تماشاچی هستی، جزئی از بازی روزگاری. خدا هم اون بالا داره حالشو میبره 😉
دقیقا منم اصلا به سیاست فکر نکردم….کارگردان هم خدا نبود….نمیدونم یه مجموعه از آدما بودن که همه به یک اندازه در تکاپو هستند…یه عده دیده میشن در ظاهر و یه عده حتی ظاهرشون هم مخفی شده از دیده های اونور سن….در حقیقت اگه میخوای بفهمی که جریان چیه باید بیای روی سن و چه بسا الان روی سن هستی و بی خبری از اینکه همه دارن تماشات میکنن!
× شاید که نه … حتما ما داریم یه بازیایی می کنیم … خیلی ام تابلو بعضی جاها سوتی می دیم تو بازی گری …!
من چندان منظور سیاسی نداشتم!اما خوب اون کارگردان رو می شه همه جوره معنیش کرد!خدا,….
آره نیما, این سوتیامون گاهی تاوانش خیلی سنگین می شه!شاید حتی به بهای اتمام کار و اخراج از صحنه!