در – بَند
او
دنیا که شروع شد، زنجیر نداشت، خدا دنیای بی زنجیر آفرید. آدم بود که زنجیر را ساخت، شیطان کمک ش کرد.
دل، زنجیر شد، زن، زنجیر شد. دنیا پر از زنجیر شد و آدم ها همه دیوانه ی زنجیری!
خدا دنیا را بی زنجیر می خواست. نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است.
امتحان آدم همین جا بود. دست های شیطان از زنجیر پر بود.
خدا گفت: زنجیر هایتان را پاره کنید. شاید نام زنجیر شما عشق است.
لیلی نام تمام دختران زمین است
عرفان نظر آهاری
هدف من گلایه از زنجیر ها نیست. مثلا، جایی که اخلاق نباشد، زنجیر اخلاق هم نیست. اما ما به این زنجیر اخلاق، نیاز داریم حتی.
اما باید گاهی به زنجیر هایمان فکر کنیم..
زنجیر اخلاق. زنجیر ادب. زنجیر اخلاق اجتماعی. زنجیر رفتار. زنجیر فکر. زنجیر عقل. زنجیر دل.
فکر و عقل و دل مان را چقدر زنجیر کردیم؟
اصلا، آدم ها گرفتار زنجیر ها هستند یا خود ِ زنجیرها؟
نمیدونم چرا حس خوبی نسبت به این خانوم نظر آهاری ندارم….شاید واسه اینکه حس میکنه خیلی فلسفی مینویسه ولی در حقیقت اینطور نیست!
در مورد زنجیر دقیقا باهات موافقم….ما گرفتار زنجیریم یا خودش؟!شایدم هردو….البته با توجه به نوشته ی بالا که “زن” زنجیر است….اه چه قدر بدم میاد از این جملات!!!!!!!! زن فلان است زن چلان است…..
هر انسان زنجير انسان ديگريست به گمانم!!
بر عكس من خيلي نوشته هاش رو دوست دارم.
زنجير با زنجير فرق داره حتي!
البته من اخلاق رو زنجير نمي دونم ، كمر بند ايمنيه!
عرف ، آيين ، به ازاي هر زنجيري كه به دستان مردان زد ، 10 تا به دست هاي زنها بست. در همه ي جوامع بشري
مذهب گفت يك سري كمربندهاي ايمني رو بگيريد، زنجيرها رو باز كنيد.
عرف گفت اونا سرجاش، اينا رو هم اضافه مي كنيم ، كار از محكم كاري عيب نمي كنه.
ما از شنيدن بوي گل عطسه مان مي گيرد، لازم نيست مدارا كنيم، گل را بند خواهيم كشيد!
صداي غل و زنجير را در افكار زن ها هم مي توان شنيد!
ما عصيانگريم!
حيف كه زن سان وبلاگش رو بست.
توافق ما با پارگراف سوم نخستین دیدگاه.
توافق بیشتر ما با دیدگاه دوم:
زنجیر ها را خودمان با دست خودمان میسازیم و به دیگران میدهیم و میگوییم آن ها را به ما ببندند. ما نیز در مقابل، همین کار را برایشان میکنیم.
نتیجه این میشه که خودمون اسیر خودمون میشیم.
توافق ما فقط با خط سوم از دیدگاه سوم.
هی وای….نخستین دیدگاه فقط 2 تا پارگراف داره:دی
با مقاديري از شماره سومين.
× گاهی زنجیر الزامیست!
~ مثلا زنجیر چرخ ماشین در یخبندان های تبریز / زنجیر دست لات سر کوچه به صورت دوار / زنجیر بستن دوچرخه به تیر کنار خیابان
سبک نوشتنتو دوست دارم پگاه.
هی بنویس …!
هی فلانی با شما بودم!
هیچ می دانی که زندان چیست؟
از کدامین قاره است این بوم؟
هیچ می دانی که این بوم آشیان این شوم
از چه اقلیمی ست؟
اصلش اول یادگار از چیست؟
با جمله ی اول نیما موافقم
“ما به این زنجیر اخلاق، نیاز داریم حتی.”
مثال بود.
مثال های دیگری هم هستند.
مگه من گفتم نه؟