شاید
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپيد
برگهای سبز بيد
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک ميرسد اينک بهار*
خوش بحال روزگار
خوش بحال چشمهها و دشتها
خوش بحال دانهها و سبزهها
خوش بحال غنچههای نيمهباز
خوش بحال دختر ميخک که ميخندد به ناز
خوش بحال جام لبريز از شراب
خوش بحال آفتاب
ای دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمیپوشی بکام
باده رنگين نمیبينی به جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن می که میبايد تهی است؛
ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار
گر نکوبی شيشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
*نه این بهار. بهارهای دیگری..
پ.ن: این پست فقط انگار راجعبه بهار است و منظور چیز دیگری.
× حیف پسر نیستی … :دی وگرنا فکر می کردم پایه بهاری توی زندگیت باز شده ! :دی
× تاحالا هرچی بهار دیدم (اسم خاص) آدمای باحالی بودن :دی
خوب پسر نباشه؛ دلیل نمیشه!
سلام
نه.
ببینید
بهار اسم شخص نیست.
یه چیزیه.
یه نوعی از هر چیز که برای هرکس میتونه معنای متفاوت داشته باشه.
یه فکر. یه روز. یه تصمیم. یه خاطره. شاید یه پایان.