سمپاد به كجا مي رود
به نام آنكه جان را فكرت آموخت
جوان نا كام 21 ساله…
من تو يا هر كس ديگه،تهران كرج يا هرجاي ديگه،دختر يا پسر،همه از يه خانواده ايم،خانواده ي سمپاد. آره سمپادي اسميه كه خواسته يا نا خواسته،چه خوشمون بياد و چه نياد روي همه ي ما هست،اسميه كه يه روزي مايه ي افتخار ما بود.اما حالا چي؟حتما همه متوجه اتفاقات بدي كه چند ساله پشت سر هم داره مي افته شديد.حتما متوجه شديد كه ديگه خبري از اون اتفاقاي خوب نيست.اوايل فكر ميكردم اتفاقيه،اما حالا مي بينم نه انگار همش حساب شده است.مي شه به وضوح ديد كه كمر به قتل سمپاد بستند.يه روزي سمپاد توي هر شهر و شهرستاني،هر گوشه ي ايران،مظهر پيشرفت بود،مظهر همكاري و صميميت. شايد همه فكر مي كردن بين سمپادي ها فقط يه رقابت سخت علمي و تحصيلي هست.اما ما سمپادي ها خوب مي دونيم چيزي كه بين ما بود بيش تر ازين حرفا بود.اما الان چي؟الان هر گوشه اي رو كه نگاه مي كني،پره از مشكل.مشكلات داخلي بين مدارس سمپاد كه از درون داغونش كرده و داره مخالفاي سمپاد رو به هدفشون مي رسونه.اگه قرار بود اين بلا سر ما و سمپاد بياد اي كاش لا اقل اسم سمپاد برداشته مي شد.مشكلات ما الان حتي از مدارس عادي هم بيش تر شده،عاملش هم از جايي نبوده و نيست جز داخل سمپاد،اگه ما قدرت نگه داشتنش رو نداشتيم نمي شه تقصير رو گردن ديگران انداخت.كساني كه بايد ما رو درك مي كردن،كارشون شده از بين بردن روحيه ي ما.درك يه سمپادي واسه يه غير سمپادي خيلي سخته مي شه گفت با تقريب خوبي غير ممكنه!آخه سمپادي ها يه فرقي با بقيه دارن به جز ضريب هوشيشون(كه در خيلي موارد اصلا مطرح نيست)و اون شخصيت سمپادي هاست.هوش،خلاقيت،اعتقادات و اخلاقيات كه درك كاملش واسه ي كسي ميسره كه تجربه اش كرده باشه. اما حالا نه تنها برخي از مسئولين سمپاد از دانش آموخته هاي اون نيستن،بلكه افرادي(متاسفم كه اين رو مي گم)حتي از ضريب هوشي معمولي هم برخوردار نيستن و به طبعش قدرت درك سمپادي ها رو هم ندارن.همه اين رو مي دونند كه نوجوان ها توي اين سنين نياز به درك شدن دارن،يا دست كم احتياج دارن فكر كنن كه درك مي شن،حتي اگه يه توهم باشه.حالا با يه كم مطالعه مي شه به راحتي اينو فهميد كه اين نياز بيش تر از نوجوان هاي عادي توي نوجوان هاي خاص احساس مي شه.يعني هركسي كه يه چيزي كم تر يا بيش تر از يه نوجوان معمولي داره(نوجوان معمولي يعني اكثريت قشر نوجوان جامعه) و در كل يه فرقي با بقيه داره.اين افراد خاص مي تونن عقب مانده هاي ذهني،جسمي،معلولين… يا هر كس ديگه اي رو شامل بشن.اما اگه يه كم به تاريخ ويا حتي همين الان نگاه كنيم و واقعيت گرا باشيم،مي بينيم تاثير گذاز ترين افراد استعدادهاي خاص يا به اصطلاح همون درخشان بودند(اين گروه مي تونن با بعضي گروه هاي ديگه مثل عقب مانده هاي جسمي يا معلولين و … اشتراك داشته باشن).و اين درك كردن يا لا اقل القا كردن حس درك شدن به يه سمپادي وظيفه ي مسئولين سمپاده.اما الان اكثر مسئولين،چه كوچيك توي مدرسه و چه بزرگ تو خود سازمان،نه تنها اين وظيفه رو به خوبي انجام نمي دن،بلكه نا خودآگاه يا خودآگاه در جهت تخريب و تبديل يه سمپادي به يه فرد عادي گام بر مي دارند و رفتار هايي مثل مقايسه ي ما با بقيه،گفتن اين جمله كه مگه شما با بقيه چه فرقي داريد،همه و همه باعث ايجاد يه حس ضعف توي سمپادي ها مي شه.درسته كه اين فرق نبايد توي رفتار ما اثز بگذاره و باعث يه خود بزرگ بيني بيجا بشه،اما همه مي دونيم كه اين فرقه وجود داره و كسي نميتونه منكر اين تفاوت ها بشه.همه چيز از خود ما و حتي مدارسمون شروع مي شه.به عنوان مثال مي تونم راجع به مدرسه ي خودمون بگم.با نهايت تهايت تاسف وقتي مديران مراكز سمپاد كرج با هم ديگه مشكل دارن چه انتظاري مي شه از بقيه داشت؟يه زمان اتحادي كه بين مدارس سمپاد كرج بود باعث پيشرفت زيادي شده بود اما با تغيير بعضي افراد و پست هاشون توي سازمان هدف دستخوش تغيير شد.حساسيت هاي بيخودي به وجود اومد كه اين اتحاد رو تحت تاثير قرار داد تقريبا از بين بردش.همه چيز شروع كرد به پسرفت.هنوزم كه هنوزه افرادي سعي دارن دوباره اين اتحاد رو ايجاد كنن،اما اين بار مانع بزرگ تري واسه تحقق اي اهداف وجود دراه و اين همون رفتار هاييه كه تو بعضي دانش آموزاي سمپاد به دليل رشد همون حساسيت ها و محدوديت ها شكل گرفته و اصلا هم شايسته ي يك سمپادي نيست.همين باعث شدت گرفتن مشكلات و تغيير بيش تر رفتار مسئولين مي شه و در نهايت همه چيز از سمپادي بودن در مياد!مسايلي بين مراكز شكل گرفت كه باعث افت شديد كيفيت تحصيلي توي مراكز شد و حالا هركاري كه انجام مي ديم يه نقصي داره.
عامل بعدي كه از بين رفتن سمپاد رو سرعت مي بخشه بي تفاوتي ماست.بي تفاوتي چيزيه كه هميشه و هر جاي دنيا عامل اصلي بد بختي مردم بوده و در مقايسه با اونا واقعا سمپاد چيزي نيست كه بتونه در مقابلش دوام بياره.در حالي كه امسال توي سال نوآوري و شكوفايي،تمام تلاش مسئولين طراز اول بر حمايت از نخبگانه.اما خودمون چي؟يعني حتي خودمونم واسه خودمون اونقدر مهم نيستيم بخوايم به خاطر آينده مون يه حركتي انجام بديم؟چيزي كه آزار دهنده است اينه:وقتي به سمپادي ها مي گيم كه “ما بايد يه كاري بكنيم،حتي اگه نشه تاثيري گذاشت بايد نهايت تلاشمون رو بكنيم”،جواب هايي كه مي شنويم از چند دسته ي محدود خارج نيستند.اوليش همينه كه “ما كه مي دونيم كاري از پيش نمي بريم و زورمون نمي رسه،چرا خودمون رو اذيت كنيم؟”خوشبختانه جواب اين رو همون بالا دادم!:” حتي اگه نشه تاثيري گذاشت بايد نهايت تلاشمون رو بكنيم”. اما جواباي كه بعدي آزار دهنده ترند و بيش تر شنيده مي شن،كاملا متناسب با سن و پايه ي افراد متغييره!مثلا بچه هاي سال آخر مي گن:”ما كه ديگه داريم مي ريم.”سوم ها مي گن:”ما ها كه سال ديگه،سال آخرمونه!”بقيه هم تنها جوابشون اينه:”مگه چند سال قراره توي اين مدرسه باشيم؟” اما اين دلسوزي براي خودمون نيست،شايد براي اوناييه كه بعد از ما از داشتن سمپاد و سمپادي بودن محروم مي شن.
به عنوان حرف آخر هم بيايد اگه نمي تونيم سمپاد رو نگه داريم يه كاري كنيم كه از سمپاد يه خاطره ي خوش و يه ذههنيت خوب براي همه بمونه.اگه سمپادي واقعا سمپادي باشه،مي تونه تو هر موقعيتي خودش رو نشون بدهو نشون بده اين رو كه حتي اگه ديگه سمپاد هم نباشه،سمپادي هميشه هست.
اين متن ساينا غفراني دانش آموز فرزانگان كرج قرار بود در شماره بهمن ماهنامه سراسري سمپاديا چاپ بشه كه صلاح ديديم توي گروه نوشت بذاريمش.
ممنون مي شيم ديدگاه هاتون رو اينجا با دوستانتون به اشتراك بذاريد.
× راهکار چیه ؟ راهکار مهم تر از حرفه … راهکاری که بشه عملیش کرد
راه کار هیچی ! راه کار نداره. مشکل از پایه ست. پایه فکری و فرهنگی افراد. اون هم برمیگرده به لحظه ی تولد و خانواده و اقتصاد و جامعه و … .
گاهی به این فکر میکنم که خود من تو این تخریب نقش کمی نداشتم…
آقای مطهری حرف ساینا همین بود… نگیم راهکاری نیست!
چرا از خودمون شروع نکنیم؟!
فکر کنیم ببینبم داریم کدوم یکی از ارزشهای یک سمپادیو زیر پا میذاریم… اگه همشونو پس بگردیم دنبال اون ارزشها!
فکر می کنید من سایت سمپادیا رو واسه چی درست کردم؟ واسه اینکه دقیقا نگم به خودم کاری نکردم.
مایی که میگیم “نگیم راهکاری نیست” عده ی اندکی هستیم که در اکثریت حل میشیم ! عده ی زیادی هم چنین جمله ای رو میگن اما در عمل هیچ هستند. حرف زدن راحته اما عمل کردن سخته!
مساله اینه که از خیلی چیزها به ایرانی ها یاد داده نشده ! چیزی که شما هرقدر بخوای الان نمی تونی یاد بدی مگر به بچه های زیر 10 سال. این که وطن برای آدم ارزشمنده، این که خیلی از چیزهایی که ما به عنوان زرنگی ازش یاد می کنیم معادل خیانته ، این که کشور مال خودمونه نه کس دیگه ای ، این که سمپاد و سمپادی یک هویته نه صرفا مدرهسه ! اینکه به جای زیرآب زنی باهم همکاری کنیم ، این که عامل تفرقه نباشیم ، این که به خاطر عقده های خودمون نزنیم همه چیزو خراب کنیم …
ببینید من فکر میکنم زیادی دارید روی توطئه پافشاری میکنید. من این ۴ سال هم توی حلی و هم فرزانگان درس دادم و دلیل تغییرات رو خوب میبینم. بگذارید دوتا رو که به نظرم مهمتر هستند رو براتون توضیح بدم.
۱) سال ۸۰ فارغالتحصیلهای خوب احساس میکردن که کشور در حالت پیشرفت و پویایی هست و به خاطر امیدواریای که به ترقی مملکت داشتن میموندن و با انتظارات خیلی کم توی مدرسه درس میدادن. این روزها کمتر کسی به فکر خارج رفتن نیست. اگر هم کسی میخواد ایران بمونه معمولا به خاطر این هست که میخواد کسب و کاری راه بندازه (نه لزوما این که دکون باز کنه) تا وقتی بچههای دیگه از خارج برمیگردن حداقل از نظر مالی یا جایگاه اداری از اونها جلوتر باشه. نتیجه این که معمولا تنها فارغالتحصیلهای زیر استاندارد به عنوان معلم یا مسئول جذب مدرسه میشن و به خاطر ضعف اونها ابتکار عمل میافته دست کسایی که حتی ناشایستهتر هستند ولی شاید با نفوذتر. پس در کل این مورد مربوط میشه به تغییرات سیاسی-اجتماعی این چند سال.
۲) یک زمانی پدر و مادرها خیلی به درس و مشق بچههاشون کاری نداشتن. بچه درسش رو میخوند و بعد هم کنکور و المپیاد یا هر چیز دیگه. از اواخر دههی ۷۰ بود که آموزشگاههای کنکور تبلیغات گسترده رو شروع کردن و یک مدل کسب و کار موفق (یعنی بسیار پر درآمد) ایجاد کردن. مدرسهها هم که میخواستند از این پولها نسیبشون بشه شروع کردن به گذاشتن کلاسهای کنکور و المپیاد برای بچهها از سالهای پایین. سال ۱۳۸۴ مدرسهی علامه طباطبایی رژیم جدیدی از کلاسهای المپیاد رو روکرد، با معلمهایی که تازه و داغ بودن و تازه از باشگاه دانشپژوهان اومده بودن بیرون. دلیل این که در مورد کلاسهای المپیاد صحبت میکنم اینه که خود من هم اون تابستون اونجا درس دادم. این که چرا اونجا رفتم با وجود این که حلی رو خیلی دوست داشتم هم این بود که حلی حقالتدریس ما رو درست پرداخت نمیکرد و پولی که میداد هم خیلی کمتر از طباطبایی بود. اون موقع به آیندهی مملکت اونقدر خوشبین نبودم که بگم اشکال نداره، برای آیندهی ایران بذار فی سبیل الله درس بدم. من اون تابستون از درس دادن اصلا لذت نبردم. بچهها بی علاقه و بیادب بودن و آخر تابستون که حقوق پر و پیمونم رو گرفتم مصمم بودم دیگه اونجا درس ندم. مسئول المپیاد اونجا مدیر سابق گروه ریاضی در حلی بود و معمار این رژیم جدید کلاسها.بعد از این که مدیر حلی به او توهین کرده بود به طباطبایی رفته بود. روز تسویه حساب، من و دوستم که اون تابستون به پیشنهاد این آقا در طباطبایی درس میدادیم با خنده به ایشون گفتیم که اگر یک طلا از این بچهها در آوردی جلوت لنگ پهن میکنیم … و او در آورد و آن هم دوتا. به قول خودش اگر به نیمکت هم ۳ سال درس بدی میره طلا میگیره. مدیر حلی هیچ وقت آدم مهربونی نبود و زیاد به این و اون تیکه انداخته بود. اما قدیمترها آدمها محکمتر به مدرسه چسبیده بودن و با این چیزها از کوره در نمیرفتن. تا آخر سال ۸۵ تمام گروهها تقریبا منحل شده بودن و هر کسی در مورد حلی کمترین اطلاعی داشته باشه میدونه که گروهها قلب تپندهی مدرسه هستن. و رسیدیم اینجایی که هستیم. مدرسه ظاهرا خیلی با شکوهتر شده. ساختمان مدرسه از روزی که من برای مصاحبهی راهنمایی اونجا رفته بودم تا ۷ سال بعد که فارغ التحصیل شدم تغییری نکرده بود، اما الان مثل یک کاخ تو خالی شده.
خلاصه بخوام بکنم دلیل وضع خراب سمپاد (حداقل در تهران) انعکاس وضع خراب مملکت (امید به زندگی، شایستهسالاری) و مطرح شدن گزینههای بهتر برای آدمهای خوب سمپاد هست. کاری زیادی هم نیست که من یا شما بتوانیم مستقیما و در کوتاه-مدت انجام بدهیم. مشکل بیشتر سیاسی-اجتماعی است و همه هم خوب میدانیم.
“به قول خودش اگر به نیمکت هم ۳ سال درس بدی میره طلا میگیره”
.
البته ايشون راجع به گربه همچين نظري رو داشتند نه نيمكت…!!
.
اقاي ميم.ميم!(!؟)
ممنون از حرفاتون.ولي من فكر نمي كنم كسي اينجا به توطئه اعتقادي داشته باشه؟فكر هم نمي كنم منظور ساينا توطئه و اعمالي از اين قبيل بوده باشه.
.
شراره؛ باهات موافقم!
آقای سید حسام
مواردی که شما گفتین بیشتر شامل تهران میشد. اما نکات قابل توجهی بود. اما نکات مهم و قابل تاملی بود. خیلی ممنون از کامنت خوبتون.
مشکل مدیریت همیشه هست متاسفانه …
یاسمین،
من منظورم توطئه نبود ! اصلا چنین چیزی نگفتم.
× حرفاتون خیلی متین و قابل گفتنه … خوش به گوش می شینه :دی … کاش بتونیم کاری کنیم کارستون
آقای سید حسام (احتمالا فیروزی) …
منطقیه که آدم بره جایی که بیشتر بهش پول میدن درس بده،
ولی گاهی درس دادن تو جاهایی برای آدم جذابیت خاصی داره منطقی تره؛
مثلا درس دادن توی سمپاد کرج خیلی شیرینه..!
گاهی وقت خیلی چیزها اهمیتش از پول بیشتره !
شاید خارج از بحث باشه ولی عوامل زیادی جز پول مطرح هست
۱) این که یک نفر از رئیسگروههای سرشناس (و کاریزماتیک) دعوتت کنه.
۲) این یک جای جدید رو تجربه کنی.
۳) این که احساس میکنی ورودیهای جدید مدرسه دیگه مثل قدیم نیستن.
۴) این که خیلی بی تجربه و خام باشی.
البته من فقط ۳ ماه اونجا درس دادم و اون ۳ ماه هم اصلا بهم نچسبید. یکی از دوستهای هم دورهای من اونجا موندگار شد و بعد از ۴ سال هنوز هم اونجا درس میده و از اونجا به عنوان دبیرستان یاد میکنه.
برای این که برگردیم سر اصل مطلب شاید بد نباشد نکتهای بگم. چرا اصلا برای ما مهم هست که چه بر سر سمپاد خواهد اومد؟ اگر میخواهیم دلیل قابل احترامی داشته باشیم باید چیزی جز نوستالژی و دلبستگی و احساس غرور و این حرفها باشه. نظر من این هست — و تصور میکنم عدهی خوبی با من در این مورد موافق باشند — که سمپاد برای این ارزشمند هست که نشانهی این فلسفه بود: اگه آدم زبر و زرنگی هستی و میخواهی آموزش خیلی خوبی دریافت کنی لازم نیست خیلی پولدار باشی: اینجا آدمهایی مثل خودت هستند که خیلی دوستت دارند و هرچی بخوای بهت یاد میدن. توی این جمله چند تا کلید واژه وجود داره که به هرکدوم اگر ضربه وارد بشه از فلسفهی ایدهآل دور میشیم و سمپاد کارایی کمتری پیدا میکنه. میخواهم این رو خدمت شما بگم که امروز متاسفانه به اکثر اگر نه همهی اونها صدمهی زیادی وارد شده. بگذارید چند تا مثال بزنم.
۱) چند سال پیش متوجه شدم که چند نفر از فارغالتحصیلهای جاافتاده (یعنی پخته و سن بالا) که معلم سمپاد هم بودند در کلاسهای معروفی برای دبستانیها تدریس میکردند و با شناختی که از آزمون ورودی داشتند در این کلاسها نمونه سوالات خیلی خوب (خیلی خوب یعنی خیلی شبیه به اون چیزی که در امتحان از تو خواهند خواست)ی حل میکردند. احتمالا اونها به خودشون میقبولوندن که در ازای روزی حلال به بچهها کمک میکنند که در مدرسههای سمپاد قبول بشن. البته همه میدونیم که آزمون سمپاد مثل جوب نیست که کمک کنی بچهها از روش بپرن و وقتی در همچین کلاسهای گرونی درس میدی صرفا داری فیلتر بچهی شایسته رو به بچهی پولدار یا بچهای که پدر و مادرش حسابی نگرانن که نکنه قبول نشه تغییر میدی که هیچ کدوم (مخصوصا دستهی دوم) کمکی به حال مدرسه نمیکنه. در گذشته کارکرد آزمون این بود که آدمهای انتخاب شده توی اون معمولا متفاوت فکر میکردن. از بهترین نوعهای متفاوت این نوعی هست که در مورد بعد بهش اشاره میکنم.
۲) پارادوکس لذت (۱) میگوید که تنها راه رسیدن به لذت اینه که اون رو هدف خودت قرار ندی. شاید درک ناخودآگاه همچین دینامیکی باعث میشه که بعضی آدمها در زندگیشون راههای غیر حریصانهی رسیدن به خوشبختی رو انتخاب میکنن. از گفتن حریصانه منظور بدی ندارم. چیزی شبیه به الگوریتمهای حریص در کامپیوترها که اگر ۱۰۰ تا تصمیم داشته باشن سعی میکنن توی تکتک ۱۰۰ تا بیشترین سود رو بکنن، در حالی که اگر نتایج تصمیمها به هم وابسته باشه ممکن لازم باشه مثلا توی ۹۹ تاش سود که هیچ ضرر بکنی تا توی آخری یک سود باورنکردنی بکنی. تفاوتش مثل تفاوت گدایی کردن و سرمایهگذاری کردنه. در دنیای بیقرار امروز هم تعریفهای خوشبختی کوتاه بینانهتر شده و هم راههای رسیدن به اون حریصانه تر. یک طیف رو نگاه کنیم تا روشن تر بشه چی میخوام بگم.
a) زمان ما جز اواخر سال سوم کلاس المپیادی در کار نبود. سال دوم یک کلاس بود به نام رده ب که توش از هر دری سخنی گفته میشد، شاید ضرب و تقسیمی هم بود و معمولا هم توی آزمایشگاه بود و خوش میگذشت. شخصا بیشتر دوست داشتم مباحثی مطرح بشه که به آزمایشهایی که مشغولشون بودم مربوط باشه و میدونم آدمهایی که با هم توی آزمایشگاه کار میکردیم هم سلیقهی مشابهی داشتن. این که فقط چیزهایی که به درد المپیاد میخوره درس داده بشه اصلا و ابدا به مغزمون هم نمیاومد.
b) زمستان ۱۳۸۴ برای اولین بار به فرزانگان رفتم تا درس بدم. یک آقایی اونجا مسئول المپیاد بود ظاهرا و ایشون به من گفت که بیا اینجا به دومیهای ما شیمی فیزیک یاد بده. توجه کنید که همین الان یک تقاوت دیدیم و اون مسئول المپیاد و تعیین مبحث تخصصی (اون هم برای سال دوم سمپاد که خیلی غیر منطقی هست). رفتم سرکلاس و بلافاصله بعد از این که اسمم رو روی تخته نوشتم یکی از بچهها گفت لطفا شیمی فیزیک درس ندید! گفتم مجبورم و شروع کردم از این که مشتق جزئی چیه و دیدم مشتق بلد نیستن. بعد سعی کردم با سطل سوراخ و ارتفاع آب داخلش بهشون مشتق یاد بدم ولی کار به جایی نرسید و برای همین بردمشون پایین پیش یکی از مسئولهای مدرسه که میدونستم سمپادیه و میفهمه چی میگم.گفتم اجازه بدید هر چی میخوام بهشون درس بدم و در جا اجازه دادن. بعد همگی برگشتیم سر کلاس و فکر کنم خیلی خوش گذشت (حداقل به من ولی فکر کنم به همگی). بچهها نگران نبودن که چی دارم درس میدم. جلسهی سوم داشتم چیزهایی بهشون درس میدادم که معمولا توی دورهی تیم درس میدن ولی خودم توی دبیرستان همون سنها خونده بودم. توانایی بچهها بالا بود و خیلی سریع یاد میگرفتن.
c) بار اول که در طباطبایی سر کلاس دومهارفتم، هنوز شروع نکرده بودم که بچهها گفتن چرا جزوه نمیگی. جلسههای بعد هم ناراحت بودن که چرا پراکنده میگی و این به درد المپیاد نمیخوره.
d) سال ۸۶ که اومدم فرزانگان به دومیها درس بدم بچهها خیلی نگران قبول نشدن توی المپیاد و این که کی طلا میگیره بودن. زیاد خوشحال نبودن و به من هم خوش نمیگذشت.
e) پارسال مدرسهی فرزانگان برای درس دادن به بچهها معلم حرفهای دعوت کرد. کاری که طباطبایی مدتها پیش کرده بود. ظاهرا عامل عمده اصرار پدر و مادر ها بوده.
این اواخر دیگه چیزی از فلسفهی سمپاد باقی نمونده. ارزشگرایی از بین رفته و جستجوی سود بلافاصله دغدغهی بچهها پدر و مادرشون (رفتن به دانشگاه)، مسئولهای مدرسه (افتخار و تایید از بیرون)، و معلمها (درآمد) شده. این روش زندگی لزوما نتایج زیر ایدهآل به دست میده. این جور زرنگیها در دینامیک پیچیدهی روزگار نتایج کاملا غیرمنتظره و ناجوری داره.
صحبت دربارهی راه حل طولانی هست و فکر کنم بهتره باشه برای بعد.
1: http://en.wikipedia.org/wiki/Paradox_of_hedonism
آره، سمپاد جای قشنگیه ؛
ولی دیگه نه انقدم که شما میگین،
اگه هم نابود بشه :: «حیف! سمپاد نابود شد!»
به قول سینا: «حتما باید اول وضو بگیریم بعد بگیم سمپاد!»
تو اواخر قرن بیست تو کانادا همین اتفاقایی که الان داره برا سمپاد می یفته برا یه مدرسه که سیستمش نسبت به مدارس دیگه مثل سمپاد تو ایران بود ، افتاد. اونا مدرسشونو می خواستن تعطیل کنن ولی طرح یه ایدیولوژی توسط یک گروه از فارغ التحصیلای اون مجتمع تمام بازی های طرح شده برای حذف اون مجتمع رو به هم ریخت ، من نمی خواستم این موضوع رو الان بگم ولی هرکسی که می خواد سمپاد زنده بمونه ، با ایمیل من در تماس باشه ، طرحی که من الان در دست تهیه دارم یه کار جامعیه که مطمئنم خیلی صدا در می کنه ، این طرح تو تابستون در سطح وسیعی منتشر می شه ، دوستانی که فکر می کنن می تونن به من کمک کنن ، حتما با من در ارتباط باشن ، من موفقیتشو تضمین می کنم ، چون ….منتظر خبرای بعدی باشید
ایمیل شما دقیقا کجاس؟
من اینجاها هرچی گشتم پیدا نکردم آدرسشو!
وحید خان!
قبل هر کاری لطفا بیا با هم حرف بزنیم! مشورت کنیم..
شاید قاطی پاتی شه همه چیز! آخه اینجا ایرانه!
این ایمیل منه:
saeed_zareean@yahoo.com
من برای هرگونه همکاری آماده ام.
برنامه هاتونو ریختین به ما هم اطلاع بدین!
من خیلی از بچه ها رو توی خیلی از مدارس به قول شما “عادی” می شناسم که خیلی بهتر از بچه های شمان و به معنای واقعی کلمه “مخ” هستند!
یعنی نسبت حجم مخشون به حجم بقیه ی بدنشون احتمالا از واحد بیش تره!
این قدر خودتون رو دست بالا نگیرید، شما اکثرا” درس خونید، بچه های مستعد تو شهرستان ها زیادن.
یه نگاهی هم به لیست 40 نفر مدالی المپیاد های هر سال بندازیم می بینیم که تعداد زیادیشون سمپادی نیستند!
اگه مخشون از بقیهی بدنشون بزرگتره که باید خیلی ترسناک باشن.
موضوع بحث فکر کنم آیندهی یک سیستم هست که به نظر میرسه خروجیهای به درد بخوری داره، نه دفاع و تمجید از مخاطب فعلی، آینده یا گذشتهش (یعنی فارغالتحصیلهاش).
زمانی که مدرسهها با گرفتن پولهای گزاف ۲۴ ساعته کلاس المپیاد برگزار نمیکردن که ۹۰٪+ المپیادیها از سمپاد بودن. حتی در دورهی ما که خیلی هم قدیم نیست از اون ۴۰ نفری که میفرمایید همین الان من ۱۶ نفر رو یادم میآد که فقط از دبیرستان حلی تهران بودن.
سلام،
با عرض معذرت!
راستش بازم باید بگم من این متن رو سانسورش کردم،یعنی یه قسمتیش رو کلا حذف کردم!
حالا یه اشاره ی کوچیک می کنم:
ما تو جریان اون شلوغی ها رفتیم سازمان(یعنی رفتیم در خود سمپاد!)گفتیم آقا(البته خانوم بودن ایشون!:دی)این چه وضعیه؟!کاری هم از دست ما بر میاد آیا؟! ایشون هم در کمال آرامش و صراحتا گفتن:اینا(!)هر کاری دلشون بخواد با سمپاد می کنن،از دست منو شمام کاری بر نمیاد!
مخلص کلوم یعنی آبجی خودتو خسته نکن!
حالا ما که یه عالم شوخی و خنده قاطیش کردیم که گریمون نگیره،ولی قضاوت با خودتون…
با این حساب هنوز معتقدین کاری از دست “ما” بر میاد؟؟؟ ایشالا که بر میاد…!!!:دی
و یک نکته ی دیگه:
آقایان:سید حسام،حسام،vahid_92و عرفان! اگه بیشتر خودتون رو معرفی کنید بهتر و راحت تر میشه بحث کرد و حرف زد.
خیلی ممنون.
سر فرصت به همه کامنت ها هم جواب میدم!ظاهرا یه مقدار منظورم نا مفهوم بوده!
به نظر شما همون معلمایی که به قول اقای سیدحسام به ازای گرفتن مبلغی(چه کم چه زیاد) فرمولای تیزهوش بودن و المپیادی بودن رو یاد میدن کیان؟
یه کم فکر کنیم میبینیم اکثرشون از خودمونن. فارغ التحصیلای همین سمپادن. فرقشون با ما چیه؟ اونا یادشون رفته که هرچی دارن وندارن از همین سمپاده. هر کسی با داشتن حداقل شعور میتونه بفهمه که هر چی بچه تیزهوشه نمیتونه به صورت رندم تو یه مدرسه جمع بشه (منظورم مدارس غیرانتفاعی ایه که هر سال بیش از 70درصد ورودی های تیزهوش رو تولید میکنن!!!)
خیلی بعیده که من نوعی و شمای نوعی (یه لحظه حس کردم علی دایی ام!) به تونیم از این اتفاقا جلوگیری کنیم ولی حداقلش اینه که بعد اتمام تحصیل و رسیدن به یه جایی یادمون نره که واسه خودمون چه اتفاقایی افتاده اگه یکی از ماها فردا رفت شد طراح سوال المپیاد برنداره سوالای سالای پیش و کپی کنه بذاره جلو ملت که حتی اگه کسی با پول جزوه ی نخبه شدن رو گیر اورد نشه المپیادی این مملکت.
با دیدگاه شما موافقم. دوست ندارم مثل پیرمردها شروع کنم به گفتن این که عجب زمونهی بدی شده و این چیزا، اما احساس میکنم که سالهای اخیر همراه بوده با نوعی از دست رفتن اخلاق در سطوح مختلف جامعه. تقریبا همه اطرافیان هم سن و سال من یا دنبال این هستند که گلیمشون رو از آب بکشن یا این که از اینجا برن. یعنی هیچکس دنبال این نیست که دست به کار بشه و یه تغییری توی اوضاع چیزهایی که براش مهمه انجام بده. دلیلش هم همین از بین رفتن اون اخلاقس. این روزها کسی که وقت زیادی رو توی مدرسه بگذرونه و سعی کنه یک گوشهی کار رو بگیره از دید هم سن و سالهای خودش یک جور بازندهس.
توس صحبتها میگن فلانی چرا درس و مشقش رو نمیخونه اومده اینجا علافی. چرا اپلای نمیکنه بره از این مملکت و … . یکی از معلمهای خود ما توی کنکور رتبهی زیر ۵۰ داشت و وسط لیسانس کلا دانشگاه رو ول کرده و به طور اختصاصی توی مدرسه ریاضی درس میداد. اون موقع خیلیها این کارش رو تحسین میکردن، این روزها فارغالتحصیلهای همدورهی من میگن این یه لجبازی بچگانه بوده.
توی دانشگاه کسی که تمام تمرینها، گزارشکارها، و تقریبا تمام چیزهایی که باید خودت انجام بدی رو کپ بزنه از همه باحالتر محسوب میشه. یعنی بزرگترین دروغگوها محبوبترین آدمها محسوب میشن. در مقیاس کلیتر کسی این روزها برندهی بازی محسوب میشه که با صرف کمترین وقت بیشترین پول، نمره، و… رو به دست بیاره و چهجورش هم خیلی مهم نیست.
فکر نمی کنم دیگه بشه سوال المپیاد ها رو پیچوند دیگه … یه سری مطالب خاصی سوال می شن خوب …!
و چه ایرادی داره یه سمپادی بره به چندتا از بچه های دیگر مدارس درس بده …!؟
ما از اول قبول کردیم که سمپاد مدرسه تیزهوش هاست.. این مال اون موقع ها بود که توجهی به قبولی ها نمی شد و آموزش های اضافی داده نمی شد توی مدارس… الان سمپاد مال کسیه که زحمت بکشه …
ما هیچ معیاری نداریم برای هوش… گرچه در ابتدایی می شه بهتر هوش رو تشخیص داد، ولی باز هم دیره!
من شخصا قصد معرفی کردن خودمو ندارم چون معرفی کردن من دردی از سمپاد رو دوا نمی کنه (همینطوری هم میشه بحث کرد)، فقط چند تا نکته رو برای نشون دادن اوضاع وحشتناک سمپاد عرض می کنم، امروز مراسم اختتامیه 25امین سمینار علامه حلی تهران بود ، سمیناری که یکی از بدترین و سطح پایین ترین رویدادهای انجام شده در سطح سمپاد از لحاظ علمی بود ،اتفاقی که خیلی وحشتناک بود باورش برا من و بقیه!
ما تو کشوری زندگی می کنیم که هیشکی از فرداش خبر نداره و این شاید استثنا برای ما مفید واقع بشه ، از مدیریت سمپاد این انتظار میره که با بررسی کامل حتما وارد انتخابات شوند و حمایت صریح خودشونو از یک کاندیدا اعلام کنند ، متاسفانه سمپاد باید خودشو وارد بازیهای کثیف سیاسی کنه تا خودشو بتونه تو از این باتلاق لجن نجات بده ، متن کامل حرفامو می تونید تو روزنامه ی اعتماد مورخ 6/2/88 بخونید
به مهمد!:
من منظورم این نبود که ایرادی داره یه سمپادی بره به چندتا از بچه های دیگر مدارس درس بده .مشکل اینه که فقط درس دادن نیست الان جوری شده که تو تنها در صورتی میتونی سمپادی یا المپیادی بشی که نه تنها تلاش کنی( که برای موفقیت تو هر کاری لازمه) بلکه پولم خرج کنی تا بهت بگن اگه فلان سوال تو ازمون ورودی اومد بذارش تو فلان فرمول تا حل بشه حالا نظرت چیه؟ یعنی واقعا هیچ کدوم از بچه هایی که سمپادی نیستن و طباطبایی و انرژی اتمی درس نمیخونن توان المپیادی شدن رو ندارن؟
ساینا قصد نداشتم بحث رو از مسیرش منحرف کنم شرمنده
درباره سوالای المپیاد دوره بد نیست خاطره ای رو که دوستی از دوره فیزیک پارسال برام تعریف کرد بگم: توی یکی از امتحانا4 تا مسئله به بچه ها داده بودن این دوست مایکیش رو حل کرده و بخاطر دومی کلی زمان گذاشته تا حل بشه(با توجه به انکه 2تا از4 تا مسئله رو حل کردن تو فیزیک خیلی خوبه)و اخر موفق شده حلش کنه شاید جالب باشه که بدونید بعد امتحان با بچه ها که حرف زده فهمیده که سوال برای دوره پارسال بوده که عینا تکرار شده!!
و همه بدون کوچک ترین فکری حلش کردن حالا اینجا تقصیر بچه هایی نیست که اون سوال رو حل کردا(قبلا) تقصیر اون طراح سواله. شاید اگه یه سوال دیگه عینا تکرار میشد الان طلا دست دوست من یا یه نفر دیگه بود!!!
اوف ! باز هم بحث میکنید؟ مگه خوده ساینا خانم نگفت که هیچ کاری از ما بر نمیاد؟!
من قصد معرفی کردن خودم رو دارم! چون نمیخوام که از سمپاد دردی دوا کنم
تو سمپاد کرج کلا یه دونه حسام هست! اونم منم ؛ این آقای سید حسام هم فکر کنم «سید حسام فیروزی» باشند ؛ که ما خیلی ارادت داریم به ایشان ؛ آقا طلای جهانیِ ریاضی دارند! (امیدوارم درست حدس زده باشم!)
faezeh چیز جالبی گفت ،، که دوستش سر این مسائل طلا نشد؛
المپیاد خیلی شانسیه ، خیلی ؛ حداقل کامپیوترش که خیلی شانسیه!
* * *
کسی که میره سمپاد هیچ خفن نیست! خفن میشه، واسه همین بده که سمپاد از بین بره
ولی هنوز پایه حرفم هستم که سمپاد رو زیادی گندش کردین!
بحث راجع به به همين سمپاد كوچيكه! نه المپيادا!
اوw !
من معذرت میخوام
مقصودم فقط شما نبودين!
ولي در كل نذاريد اين بحث هم مثل بقيه بحثا بي نتيجه بمونه.
اگه واقعا موافقين شروع كنيم به ايده زدن شايد مغزامونو بذاريم رو هم بتونيم كاري كنيم(هر چند غير موثر!)
منم که معذرت خواسته بودم!!!
به نظر من — همون طور که سید حسام هم اشاره کرد — یکی از مهمترین عوامل به وجود اومدن وضع فعلی، دخالت بیجای پدر و مادرها است:
1. دبیر فیزیک سال دوممون معروف بود که درس وحشتناک میده و امتحاناش هم فوق العاده سخت اه، اما ما وقتی رسیدیم دوم دبیرستان چی شد؟ یکسوم پارسال هم به ما درس و نداد و امتحاناش هم همه آبکی شده بود. و به همین خاطر دینامیک همهی همدورهایهای ما افتضاح اه. چرا؟ چون به کررات پدر و مادر بچهها به مدرسه مراجعه کردن و از این معلم شکایت کردند که چرا امتحاناش اینجوری اه، چرا درس دادنش اینقدر سخت اه. حالا به هر دلیلی: یا به خاطر چشم و همچشمی با فامیل دوست داشته همهی نمرههای پسرش بیست باشه، یا میترسیده فشار بیاد به پسر نازکنارنجیش.. مدیر بیچاره هم کاری نمیتونه بکنه جز این که به دبیر بگه از سر و ته درسش بزنه. آخه تا یه جایی میتونه مقاومت کنه.
2. یا مثلن نمونهی دیگهاش امتحانات ترم دوم امسال: مدرسهی ما هر سال امتحانهای ترم دوم پیشدانشگاهی رو پیش از عید میگرفت و تو اردیبهشت ورقهها رو رو میکرد. این کار باعث میشد یه ماه مونده به کنکور، بچهها مجبور نشن دو هفته با امتحانای تشریحی کلنجار برن. امسال چند تا از والدین لطف کردند و رفتن به آموزش و پرورش چنین چیزی رو گزارش دادن و از چنین وضعی شکایت کردند..
شديدا موافقم با 1.
هين اتفاق تو سوم راهنمايي ما افتاد.البته نسل سوختش سال پاييني ها بودند.
هاه،مظهر همکاری و صمیمیت؟!
تو مدرسه ما که از این خبرا نبود،شاید چند سال اول اینطوری بوده باشه ولی این ۷ سال که ما چیزی ندیدیم.
در هر صورت… فکر کنم هر کاری وقتی داره،فکر کنم الان تنها کاری که میشه کرد اینه که درس خوند ( 🙂 )ایشالا بعد دانشگاه کلی کار میشه کرد.
نه اشتباه حدس زدی. من موسوی مهر هستم، فارغآلتحصیل ۸۴ حلی.
ببینید من امسال سمینار حلی رو رفتم. بعضی پروژهها قوی بود، بعضی هم (اکثرا) ضعیف و تقلیدی. میخوام ایدهی خودم رو بهتون بگم و اون این که دقیقا پروژههای بچههایی که گروههاشون از بین رفته بودن به طور معناداری ضعیفتر بود. بر دوستان پوشیده نیست که ۲-۳ سالی هست که گروه فیزیک و شیمی منحل شده و بدون تعارف هم بگم که پروژههای اون گروهها افتضاح بودن (از نظر نوآوری، عمق و میزان کار انجام شده).
بگذارید یک کم دربارهی گروهها بگویم. گروه یک مکان است + آدمهایی که توش جمع میشوند. این کار اجازهی تشکیل جمعهای هم هدف بین دانشآموزها و یا بین معلمها رو میداد. علاوه بر این گروهها ابزار ریز-مدیریت (micromanagement) در مدرسه رو فراهم میکنند، به این معنی که هر گروه تا حد خوبی مستقل هست و چون نیازها و دغدغههای خودش و مخاطبش رو بهتر از مدیر مدرسه یا مسئول آموزش میدونه میتونه بهتر پاسخگو باشه و از بار مدیریتی سطوح بالاتر هم کم میکنه. در ضمن مسئول گروه مسئولیتهای محدودی داره و میتونه کمتر محافظهکاری بکنه. این محافظهکاری نکردن اونطور که فکر میکنم خیلیها با من هم عقیده باشن بخش اساسی از فلسفه و روحیهی سمپاد هست. در گذشته مکان گروه شیمی آزمایشگاه شیمی بود و مکان گروه فیزیک اتاق بزرگ و دلباز فیزیک بود که زنگهای تفریح از معلم و دانشآموز پر بودن و مکان بحث آزمایش و گفتگو بودن. بخش عمدهای از اون چیزی که الان بلدم رو نه سر کلاسهای درس بلکه توی اون دو تا گروه یاد گرفتم. الآن اون اتاق تبدیل به بخشی از یک راهرو شده و جایگزینش یک سوراخ فسقلی هست که درش هم همیشه قفله. آزمایشگاه شیمی هنوز هست اما آدمهاش در چند مرحله از اونجا رونده شدن.
گروه کامپیوتر و برق هنوز تا حدی سر پا بودن و دانشآموزهای اون گروهها پروژههای خیلی خوبی آماده کرده بودن. در حقیقت ۲-۳ تا از پروژهای اونها من و دوستم که اونجا رفته بودیم رو کاملا تحت تاثیرقرار داد.
گروه ریاضی مدتهاست که از بین رفته و روایت نحوهی اون رو هم قبلا خدمتتون عرض کردهام.
از بین رفتن گروهها در حلی یکی از شومترین اتفاقاتی بوده که بنده شاهدش بودم. از مسئولان مدرسه شنیده میشه که این راهی بوده که مسئول آموزش فعلی برای بالا بردن حیطهي اختیار خودش از اون استفاده کرده. بدیهیه که سیستمی که بر پایهی گروهها، جمعها و تقسیم منطقی مدیریت بنا شده از فرصت طلبی آدمهای دیکتاتور بسیار صدمه خواهد دید. زمانی مادرم به من میگفتن که این مدرسهي تو چقدر رها و بی سر و سامان. آخرهای دبیرستان همه میدونستیم که رمز موفقیت اینجا همین رهایی و آزادی هست. اون موقع این بی سر و سامانی به بچهها اجازه ميداد خودشون و گروههاشون تصمیم بگیرن. الان هم بی سر و سامانی هست اما صرفا بی سر و سامانی: تصمیمها رو کس دیگهای میگیره.
در مورد پدر و مادرها یادم هست که پارسال با دکتر شهشهانی صحبت میکردم و ایشون ناراحت بودن که سر کلاس ریاضی ۱ شون بچهها خیلی سر و صدا میکنن و این رو به کم شدن پختگی ورودیهای جدید نسبت میداد که به نظرشون دانشگاه یک مکان تفریحی هست که بعدش میشه رفت آمریکا مثلا. میگفتن که در گذشته دانشجوها برای خودشون هدف و دغدغه داشتن. یا سر کلاس نمیاومدن یا اگر میاومدن برای رفع نیاز و دغدغهشون میاومدن. صحبت ایشون این بود که الآن بچهها مثلا فقط براشون این مهمه که توی تالار بغل دوستاشون بشینن و دلیل این خامی آدم ۱۸ ساله اینه که پدر و مادرش براش تصمیم میگیرن، حرص میخورن، پول خرج میکنن، و از نظر اون آدم تصمیم اون هیچ تاثیری توی کیفیت زندگیش نخواهد داشت. اینه که هدفهای حقیقی با هدفهای مجازی جایگزین میشن و چون کمترین دغدغهی پدر و مادر این دور و زمونه مفید بودن فرزندشون هست، اون آدم دقیقا در این جهت کمترین رشد رو میکنه. توجه کنید که در هر صورت پدر و مادر کسی که دانشآموز دبیرستانی هست صلاحیت نسبی تشخیص جهت آینده و ارزشهای فرزند، و نحوهی نیل به اونها رو ندارن. از نسبی منظورم در مقایسه با خود فرزند و معلمهای مدرسه هست.
تجربهي من نشون میده پدر و مادر در تحصیل دخترهاشون خیلی بیشتر دخالت میکنن تا پسرهاشون. این چند سال مادرهای زیادی به من زنگ زدن که آره نگرانم دخترم طلا نگیره یا چی بخونه و این حرفها. جالبه که یکیشون زنگ زد و گفت که بچهم طلا گرفته و میخوام بگم دوره تیم رو نره بشینه از الآن درسهای دانشگاهشو بخونه (ما داریم به کجا میریم؟) پردهی آخر هم این که سال ۸۶ مادر یکی از بچههای حلی به من زنگ زد و گفت که پسرم سال اوله و از الآن میخوام برای المپیادش برنامه بریزم.
باید سعی کرد بچهها در مدرسه رشد کنن. تا خودشون تصمیم بگیرن و نه نیازمند دخالت بیمورد پدر و مادر باشن و نه تابع تصمیمات معمولا نادرست مدیریت بالای مدرسه. نباید فراموش کرد که اون مدیر هم یک آدم معمولی هست و وقتی در این ابعاد تصمیم گیری میکنه به احتمال زیاد تصمیمش خیلی خام و دور همی هست. دانشآموز و معلم واقعی همدیگه رو خوب میشناسن و بهتر از اون دو گروه میدونن باید چهکار کنن.
راه حلی که میبینم باز همون چیزیه که قبلا گفتم. فارغالتحصیلهای خوب باید در مدرسه بمونن، سفت بچسبن و بخشی از کار رو به دست بگیرن تا هم جلوی دیکتاتوری گرفته بشه، هم سطح آموزش بالاتر بره و هم دخالت والدین کمتر شه.
متاسفانه نبودن مدير هاي لايق و توانا باعث شده سطح آموزش مدارس سمپاد بياد پايين.البته نداشتن جذبه و بيخيال شدن معاونها در مورد دانش آموز ها هم ميتونه يكي از دلايلش باشه،براي نمونه عرض ميكنم بچه هاي مدرسه زنگاي درسي رو ميپيچونن ميرن بيرون از كلاس حالا 60%شون درس ميخونن،بقيه فعاليت غير مفيد ميكنن،اون فعاليت غير مفيد به جهنم،دو تا از بچه هاي كلاسمون زنگاي كامپيوتر ميزدنن بيرون چيپس و ماست ميخوردن(هي واي!)دم امتحان كه شد يكيشون ميگفت:خانم مهما رو بگيد(يعني سوالاي امتحان)خب مسلما بيشتر بچه هايي هم كه اين زنگ رو به خوش گذروني گذروندن و باعث پايين اومدن سطح آموزش كلاس شدن با اون همراه و همگام شدن،حالا اگه معاونه بي خيال نبود اون دوست عزيز هم جرئت همچين كاري نداشت.
اگه توي مدارس ما آرمان شاگرد اول شدن رو يه ذره كمتر كنن روحيه كار گروهي بالاتر ميره و بهتر ميشه،نمونش:پارسال ما يه گروه تشكيل داديم و ايده يك پروژه زديم كه از ديد معلم پژوهشمون كلي هم خوب بود،هم گروهياي جوگير من هم واسه اينكه مبادا نمره هاشون يه ذره كم نشه بيخيال شدن و گروه از هم پاشيد،اين اتفاق تو بيشتر گروه ها افتاد.
اگه ملت تصميم گيرنده هاي مدارس يه سري وعده مفت و پوچ ندن ممكنه كه يه مقدار اين وضعيت درست بشه.
اگه ما سمپاديها هم صبح تا شب غر نزنيم و البته دست به كار بشيم ميتونيم يه كاري بكنيم.به خدا با حرف زدن كاري جلو نميره.
نتيجه چي شد؟ يه سري از دوستان مي گفتن برنامه هايي دارن!پس كو؟نكنه اونا هم…؟
آقاي sina :
بنده لطيفه تعريف نكردم كه شما مي خندين! اندكي تحقيق حرفاي من رو به خوبي اثبات مي كنه!البته اگه اهل تحقيق و اينا باشين!
من منتظر نظرات هستم…
به نظر من هم سمپاد داره نابود میشه . اما هنوز نابود نشده.
یکی بحث شروع کنه تا پاسخ بدیم من که نمیدونم از کجا شروع کنم . ساینا جان فکر کنم بهتره اولین دیدگاه رو خودت بدی . 😀
اگه به امید رییس جمهور باشیم .اینو بهت بگم ساینا جان که کلاهمون پس معرکس.
ديدگاه هاي قبلي رو خوندي؟
ببين من كل ديدگاهمو تو متن گفتم ديگه!
به نظر شما ميشه كاري كرد؟يا از عهدمون خارجه؟
با توجه به اينكه الان رياست جمهوري شخصا قول دادن كه از سازمان حمايت كنن(به طور تصادفي بعد از رفتن آقاي اژه اي!!!)ولي متاسفانه كارهايي كه دارن(مي خوان) به اسم حمايت انجام بدن دونسته يا ندونسته موجب تخريب سريعتر سمپاد ميشه…
اگه کسی ایده ای برای ما که الان هنوز فارق التحصیل نشدیم داره، بده.شاید از دست ما هم کاری بر بیاد.
منم فکر میکنم راهش اینه که هر کسی یه کم از خودگذشتگی داشته باشه و بمونه و کمک کنه حتی اگه شده زورکی!اگرم میره با دست پر و بی توقع برگرده.کمک کنه.سمپادو،کشورشو آباد کنه.
الان خیلی از معلمهای المپیاد ما فقط به خاطر بچه ها میان.وگرنه مدرسه آهشون رو درآورده.از خداشونه برن یه جا که بهشون احترام بیشتری بذارند، اذیتشون نکنند و حقوق بیشتری هم بهشون بدن.تازه مجبور نباشند این همه راه رو بکوبند بیان کرج(استان البرز هم که شدیم.دیگه بدتر!).
شاید بعضی وقتا خودمم فکر میکنم این فقط یه شعاره و شاید حتی خودم هم بهش پایبند نمونم. آره! الان میگم من میخوام برم،تلاشمو بکنم، یاد بگیرم، برگردم،خدمت کنم؛کمک کنم.ولی شاید اون موقع اصلا دیگه سمپادی نمونده باشه، دیگه کشوری نمونده باشه و از همه مهمتر دیگه آدمهایی نمونده باشند که ارزششو داشته باشند که آدم بخواد به خاطرشون برگرده!
نمیدونم؟! واقعا دارم قاطی میکنم! یکی نیست بگه آخه دختر! نه به باره،نه به داره، داری نقشه میکشی؟!هههههههههی…
اون آدماش خيلي مهمن…
همين الان خيلي از همون معلما كه نتمام سختي ها و بي احترامي هاي مدرسه رو به خاطر بچه ها مي پذيرفتن،دارن ميرن!چرا؟چون بچه ها هم بهشون بي احترامي ميكنن!چون قدرشونو نميدونن!چون از اول و بي هيچ زحمتي معلم داشتن!قدر اون معلم رو فقط نسلي دونسته كه زحمت كشيده تا اون معلم بشه معلمش!و البته آدم هاي با درك و فهم!بعضي وقتا كه حس ميكنم دارم قدر ناشناس ميشم ياد اون نسل ميوفتم،خودمو ميذارم جاي اونا،اونوقت با احترام ده برابر برخورد ميكنم…بعضي وقتا هم كه اصلا لازم نيست خودتو جاي كسي بذاري!فقط كافيه يه كم خودتو جاي كسي نذاري!فقط خودت باشيو بس…اونوقت هيچ وقت به خودت اجازه نميدي كه به شخصيت يك انسان توهين كني..چه برسه معلمت باشه!حتي نمي توني با خودت كنار بياي كه پاسخ زحمتاشو نخواي بدي حتي با يه كلمه خسته نباشيد يا ممنون…
منم دارم قاطي ميكنم،حالا كه دقت مي كنم ميبينم اون چيزي كه شده دليل مضاعف واسه تخريب سمپاد،بعد از عوامل خارجيو ولت و مديريت نا مناسب و اينا ما دانش آموزاييم!تقصير خودمونم نيست،تقصير فرهنگ و تربيت خانواده هاست كه داره عوض ميشه،تقصير خانواده هم نيست!تقصير توجه بيش از حد خانواده به بچه ست كه باعث ميشه كاراي غلطشو اصلاح نكنه…
آره! نمیدونم این توجه بیش از حد که داره اینقدر کار دست بچه ها میده کی قراره تموم بشه؟
چرا والدین نمیخوان دقت کنند که این کاراشون به ضرر بچه هاست، نه به نفعشون!
تازه این جور ضررها که خوبه!خدا بدترشو به خیر کنه! من که یک نمونش جلوی چشممه.اونم عدم توانایی والدین در کنترل بچه شونه.
ببخشید! این درسته:
اونم “از” عدم توانایی والدین در کنترل بچه شونه.
باز هم فهميدم منظورت چي و كيه،مثل دفعه ي پيش…بي خيال!
والدين وقتي مي فهمن كه بچه شون آسيبشو ديد!يا وقتي جامعه له شد!نميدونم…
تاثيرش رو سمپاد كه افتضاحه…
متاءسفانه،بعضي شايدم بيشتر مشكلات از جامعه و جامعه شناسي ضعيف ما ناشي ميشه.به نظرم تو جامعه ي ما شناخت ضعيفه.شناخت آدما و تفاوت هاشون.خانواده ها حق دارن كه از آينده ي بچه هاشون نگران باشن ولي به دليل اين كه الان عقل مردم به چشمشونه هر كي بايد به فكر خودش باشه.پدر و مادر ها به بچه هاشون زيادي توجه ميكنن و زيادي همه چيز رو در اختيارشون قرار ميدن.
يك مشكل ما ضعف علوم انسانيمونه.مثلا جامعه شناسيمون.تا جايي كه من ميدونم توي ايران واسه جامعه شناسامون تره هم خورد نميكنن.اگه اين مسئله جا مي افتاد كه آقاجون جاي ضعيفا توي علوم انساني نيست و بهش اهميت ميدادن،الان حداقل اين بود كه تعداد بچه هاي قوي اونجا زيادتر ميشد.يه روز يكي از دوستام برام درخت تكنولوژي رو كشيد،بدنش مديريت ،جامعه شناسي و اقتصاد بود،همون چيزايي كه ما توش ضعف داريم.(كشور).الان ضعف سمپاد هم فكر ميكنم ناشي از مديريتشه،همون چيزي كه الان ديگه قدرت قديمشو از دست داده.
الان مديران مدارس سمپاد هم ضعيف شدن.نمونش هم به مدارس خودمون نگاه كنيم،كم نيستن.ضعف مديريتي و البته عذر ميخوام عقلي و فكري داريم.كسي به آينده ما،سمپاد و ايران توجهي نداره.الان سرور مدارس ايران دارن ميشن غير انتفاعي هاي تهران.بهتره ماها كه هنوز دانش آموزيم با فارغ التحصيلان دست به كار شيم و دوباره گروه دامول(:دي)برپا كنيم و سمپادمون رو پس بگيريم و از نو بسازيمش.
بعضی خانواده ها فکر می کنند حالا که بچه اشون قبول شده همه باید جلوشون تعظیم کنند و فقط اینا نابغه اند و هر چی براشون فراهم باشه واسشون کمه.یکی از بچه های خودمون بود دیگه خدا می دونه چقدر خرج کردن.آموزشگاهی نبود که نرفته باشه . وقتی نتیجه نگرفت والدین محترمش اومدن با دبیرای مدرسه دعوا.همینه که شما می گید ما قدر نمی دونیم چون بی هیچ زحمتی بهترین ها واسمون فراهم شده.با اینکه فارغ التحصیل شدم ولی برای پس گرفتن سمپادمون حاضرم هر کاری کنم
می دونید چیه ؟
اگه کمر به قتل سمپادی ها می بندند واسه اینه که حواس اکثر بچه ها اون جا که باید باشه نیست
این مسئله رو دارم بیشتر واسه سمپاد کرج میگم
کار اکثر این بچه ها شده دوست شدن با یکی اونور دیوار
اگه مثلا بحث علمی می کنند اگه همایش را می اندازند اگه با هم اردو میرند فقط فقط واسه اینه که ای دی و شماره ی هم رو پیدا کنند و باهم دوست بشن مثه همه ی این دوستی های توی خیابون یه نگاه به about me توس پروفایل افراد سمپادی بکنید همش شده این که وای من خوشگلم ون باحالم بهم می گند ج.جه خیلیا از اینم بدترند و می خوان که با چند نفر باشند که یکی که توشون به نطر بهتره رو انتخاب کنند ساینا خانوم شما هم توی همین دسته قرار می گیرید پس اول خودتونو اصلاح کنید بعد بیید مطلب کبگذارید
آقای به اصطلاح محترم!
شما خودت کی باشی که داری اینطوری حرف میزنی؟
برو خودتو اصلاح کن که بلد نیستی تو همچین محیطی چه جوری باید حرف زد.اگه جرات داشتی اسم خودتو مینوشتی، که حداقل بقیه بدونند کی داره این حرفارو میزنه و اوضاع خودش چه جوریه.
اگه به نظرت محیط اینجا خوبه و میخوای خرابش کنی کور خوندی!
اینجا 4 تا آدم حسابی میان و مینویسند که به چرت و پرت های تو درباره یکی مثل ساینا که حتی کسایی که دوستش نیستند هم میدونند تو مدرسه ما چه جوری میشناسنش، گوش نمیدن.
فقط میتونم بگم برات متاسفم.
راستی ساینا خانوم شما می گید توی این هفت ساله چیزی ندید شما سال دومید درسته؟؟؟
پس به جای هفت بگید پنج
بده ادم خودشو جای بزرگتر ها جا بزنه
سمپادی کرجی عزیز . ملا لغتی بودن اصلا صفت خوبی نیست .
با این کار ها مشکل ما حل نمیشه . این بحث شما ربطی به موضوع نداره.
شاید بعضی از فرزانگانی ها صفاتی که شما گفتید داشته باشن اما این افراد در حرف زدن معلومن.
در این وبلاگ به نظر من چنین فردی نیست.
:دی
دوست گرامي!بهتره كه يه نگاه به موضوع بحث بندازي اصلا جالب نيست كه اين جا اينقدر مستقيم توهين كني.به عنوان يكي از دوستاي ساينا بهت اجازه اين طور حرف زدن رو نميدم.اين وصله ها اصلا به ساينا نمي چسبه.
سمپادی کرجی! میام پیدات می کنم تو مدرسه و گوشت رو می برم ها! این چه طرز انتقاده! “فلانی! برو خودت رو اصلاح کن!”
ببینم! تو کی هستی که داری از اصلاح دیگران حرف می زنی؟ آیا صلاحیت داری که در مورد دیگران این جوری حرف بزنی؟
من با ساینا خانوم مستقیما هیچ وقت حرف نزدم.. فقط از نشریه سمپادیا می شناسمش..
و چون رابط سمپادیا تو مدرسه شون بود یه سری تحقیق کردم که چه جور آدمیه و آیا تو مدرسه شون آدم مقبولیه؟ نتیجه اش اون چیزی که فکر می کنی نیست..
فقط در همین حد بگم که خیلیا تو اون مدرسه ساینا رو نخبه می دونن..
در مورد 5 و 7 سال ! این یه متن سرگشاده است.. اصلا اگه نمی دونی سرگشاده چیه، فک کن من این رو نوشتم! خوبه؟
در همین حد بسنده می کنم که جنجال نشه..
اما در مودر پست ساینا..
من هنوز نظرهامو نمی تونم جمع بندی کنم.. اما راه اصلاح سمپاد، اصلاح بچه هاست!!
مثلا مرحوم نشریه سمپادیا یکی از راه حل های ما بود.. نشریه ای با جذابیت های خاص.. بالبته باید روش بیشتر کار بشه..
1.اين يه كم بي انصافيِ كه شما اينقدر راحت راجع به ديگران نظز شخصيتو ميگي،اونوقت حتي خودتو معرفي نمي كني كه بقيه بتونن راجع به شما نظر بدن.بد تر ازهمه اينا ترسو بودن!شما كه انقدر خوب منو مي شناسي بايد اينم بدوني كه من اصولا به هر حرفي كه راجع بهم بگن اهميتي نميدم،پس خوب بود كه لا اقل شجاعت داشتي و خودت رو معرفي مي كردي.اونوقت بقيه هم بهتر مي تونستن من و شما رو از اين جنبه هايي كه مطرح كردين مقايسه كنن.
پ.ن.:خوشحالم كه خيلي ها اونقدر من رو ميشناسن كه در مقابل چنين افراد و چنين حرف هايي ازم دفاع كنن.ممنون.
2.من متاسفم كه شما تو كل اون متن فقط به عدد 7 دقت كردين.اگه به همه چيز با اين دقت نگاه مي كردين حتما متوجه مي شدين كه خيلي چيزاي ديگه اي هم وجود داره كه تجربه ي من نيست،پس با يه كم ذكاوت مي شد نتيجه گرفت كه اين متن از زبان خودم شخصا نيست.به همين سادگي!
3.شما كه اينقدر بهتون بر خورده پس احتمالا از من بزرگتر هستين،در اينصورت من ترجيح مي دم با هر كس به اندازه ي درك خودش برخورد كنم.بنابراين من از شما معذرت مي خوام كه خودمو جاي بزرگتر هاي بزرگواري مثل شما گذاشتم.حتما سعي مي كنم خودمو اصلاح كنم.چون منكر اين نيستم كه منم حتما اشكالات بزرگي دارم،شايد به همين بزرگي كه شما تصويرش كردين.
و يه چيز ديگه:شما كه حرف از پروفايل افراد سمپادي ميكني!فكر مي كنم همه ي اعضاي سمپاديا اين پروفايل ها رو(حد اقل راجع به من) ديده باشن و نيازي به گفتن اين حرف هاي بي ربط تو اين بحث نباشه. و نظر مطلق دادن هم به نظر بنده كار درستي نيست!بهتر بود شما به جاي توهين به سمپادي ها قبلش با افراد ديگه هم يه مقايسه انجام مي دادي.اونوقت شايد متوجه تفاوتشون مي شدي.
بازم مي گم در اين موضوع شكي ندارم كه افراد سمپاد يه تفاوت اساسي به اكثريت غير سمپادي هي دارن.و اون اينه كه غير از اين مسايل كه شايد اقتضاي سن هستن،دغدغه هاي مهم تري هم دارن.هميشه دنبال اون چيزي كه همه هستن نيستن(اكثرا).
به هر حال من موافقم كه از اصلاح خودمون و به كمك خودمون بايد شروع شه(لا اقل چون دستمون به جاي ديگه اي نمي رسه!)
اقای سمپادی کرجی با شما هستم>>این جا بزرگی به سن و سال نیست.شما که دم از اصلاح رفتار میزنی خودت رفتارت درسته که اینو میگی ؟به نظر من تو با این حرفت ما پسرا رو پیش دخترای وب بی ابرو کردی . اگه فکر میکنید افراد این وب مثل شما نیستن خوب نیا کی گفته حتما بیای .
به همه >>>من از طرف این پسر بی شعور از همه و مخصوصا ساینا حانوم عذر میخوام این دفعه رو ببخشیدش .نادونه :دی بچگی کرده. :دی
آقا عماد اشكالي نداره.اينجا همه تو حرف زدن آزادند.
از كجا مي دوني پسره؟!
به دو دلیل :
1. پرنیان جان اونو پسر خواندند.
2. دخترا این جوری از هم جنس خودشون انتقاد نمیکنن
این مسءله رو تجربه کردم….
ساینا جان من واقعا ناراحت میشم که کسی الکی از دیگری انتقاد کنه.انتقاد خوبه اما اگه با دلیل باشه.تهمت زدن همکه دیگه افتضاحه . این سمپادی کرجی همه ی این کارا رو نسبت به شما کرد. 🙁
آقا عماد:به دلایلت زیاد اعتماد نکن :دی
1/منم مطمئن نیستم.اعصابم خورد بود یه چیزی نوشتم. :دی
2/ممکنه در حالت عادی شما درست بگی،ولی در مواردی… . چون میتونه کسی باشه که به ساینا حسادت میکنه و اینا رو گفته که خرابش کنه(یعنی ممکنه دختر هم باشه!)
اگه کسی یا چیزی داره سمپادو نابود میکنه باید اول دید چیه؟بعد باید دید چرا داره این کارو میکنه ؟ شاید در اموزشو پرورش مشکل داریم یا شاید سران مملکت فکر میکنند که سمپاد دیگه بازدهی متناسب با هزینه ی صرف شده رو نداره. (البته به نظر من ما با یه راه میتونیم سمپاد رو حفظ کنیم و اون راه هم موفقیت بیشتر در المپیاد ها و کنکوره. :دی
نچ!عات از جاي ديگه ايه!
:دال
از “علت از جاي ديگه ايه”منظور جاصي داشتي يا كلي گفتي؟به نظرت از كجاست؟
و اما راجع به بحث اصلي:
به نظر من هم موضوعي كه سمپادي كرجي بيان كردن يكي از مشكلات اساسيه.البته با اين جملشون “این مسئله رو دارم بیشتر واسه سمپاد کرج میگم” مخالفم چون بد ترش رو هم ديدم.
البته به موضوع ايمان دارم كه واقعا بچه هاي سمپاد در مجموع بهتر از بچه هاي ديگه هستن.گفتم در مجموع،چون هم تو سمپاد آدم هاي غير متعارف پيدا ميشن و هم بيرون از سمپاد آدم هاي خيلي خوب زيادن.
به هر حال اينم از دلايلي هست كه موجب همين مشكلات شده…
سمپادی کرجی!شمایی که اومدی راجع به دوست من نظر میدی باید بدونی که این حرفات قبل ازون شخصیت خودتو نشون میده. از هر طرف که باشی چه این ور دیوار چه اون ور خیلیا میدونن که ساینا دختریه که این چیزا اصلا بهش نمی چسبه! همین امثال شمان که در درجه اول سمپاد کرجو داغون کردن! نه اون آدما! که حتما باید یاد آوری شه ساینا اصلا این طوری نیست!البته من از همه معذرت میخوام که این حرفا رو اینجا زدم! میدنم جاش نبود!
با عرض سلام!
فکر نمیکردم مجبور شم واسه بار دوم وارد بحث شم تو این پست ولی گویا داستان جالب شده!
سمپادی کرج نا عزیز! تا اونجا که من میدونم و میبینم این برخوردا در این محفل به هیچ وجه پسندیده نیستند! پس در وهله اول در پی اصلاح خودتون باشید لطفا!
ساینا 2 سال از من پایین تره، ولی ثابت شده فهمش بیشتر از خیلی از هم سالیای منه!
لابد الان میخواین مسلسلتونو بگیرید طرف من! ولی ما ضد گلوله ایم در مقابل حرفایی که مناسب با شخصیتمون نیست!
به به چه بساطی به راهه اینجا :دی
مرگ بر امریییییییکا
مرگ بر اسرائیل
مرگ بر انگلیس
مرگ بر مجاهدین رسوا :دی
هم وطن سمپادي بحث جديه:دال
ما ز اينجا و ز آنجا نيستيم،ما ز سمپاديم و سمپاد ميرويم(:دي)
با اين حرف ساينا موافقم كه سمپاديها “در مجموع”بهتر از بچه هاي ديگه هستن،اين موضوع در ايام امتحانات خرداد تقريبا برام ثابت شد.اما خب اون دسته از بچه هاي بد سمپاد متاسفانه كم نيستن و خيلي از جاها خيلي خرابكاري ميكنن.
فكر ميكنم بايد تو مدرسه هامون كاراي فرهنگي بيشتر انجام بديم(مثل اتاق بحث فرزانگان كرج)به شرطي كه كارشناس هاش به درد بخور باشن.
سعيده به نظر من وظيفه ي ما ارشاد و اصلاح اون آدما نيست.من فكر مي كنم ما بايد سعي كنيم بچه هاي خوب رو به فعاليت بكشونيم تابقيه هم يا تشويق بشن يا نقششون كم رنگ شه.فكر كنم موافقين كه اين جور آدما درصد كمي رو به خودشون اختصاص مي دن.ولي همه همونا رو مي بينن و راجع به سمپاد نظر مي دن!اما اگه بچه هاي خوب سمپاد بيشتر تو چشم بودن كسي اين جرات رو به خودش نمي داد.چون به هر صورت همه مي دونن كه استثنا هميشه وجود داره.
من كه به كل گيج شدم.
هر چي بيشتر فكر مي كنم بد تر ميشه…
حس مي كنم افتاديم توي يه دورِ بي پايان.
هم ما بچه هاي سمپاد اشكال داريم،هم نهاد و سازمان! مشكل ما در صورت رفع اشكالات سازمان اعم از مديريت و .. حل ميشه،و سازمان هم خيال درست شدن نداره تا وقتي كه ما دست به كار شيم و اشكالاتنمون رو رفع كنيم.
تنها راه شايد يه همكاري دو جانبه ي خفنِ (!) كه فكر كنم به وجود نمياد!
تو اينجور مواقع دخالت يه عامل خارجيِ قوي و بي طرف و دلسوز واجبه!يكي كه زورِ زيادي هم داشته باشه!حالا كيِ؟من نمدونم!شايد يه فارغ التحصيل كه دستي هم در دولت داشته باشه.يا يه آدم دولتي دلش بسوزه يا بچش تو سمپاد باشه!!!يا شايدم يه آدم كه از لحاظ تحصيلات خيلي خفن باشه!به حدي كه اگه اومد و حرفي زد و خواست دستي به سر سمپاد بكشه كسي نتونه جلوش وايسه و رو حرفش حرف بياره والبته بيشتر دلسوز سمپاديا باشه تا خود پم1اد و منافعش!
اوه!چقدر آرماني شد گزينه ها!چقدر احتمال داره كه يه چنين آدمايي پيدا بنش و بخوان همت كنن و بيان و ….!واي مغزم سوت كشيد!
راستي آقاي زارعيان،چرا مرحوم نشريه سمپاديا؟!كِي مرحوم شدن ايشون؟تو اين درگيري هاي اخير؟:دي
ولي جدا يعني ديگه روش كار نميشه؟من تازه با چند نفر ديگه صحبت كرده بودم كه بنويسن واسه نشريه.
مشكل كجاست؟
نشریه سمپادیا …
والله مرحوم مرحوم هم که نشده.. ولی اهمال بلا نسبت رابط ها، سنگ اندازی مدیرا، مجوز عجیب و غریبی که می خوان … کار نشریه رو یه مقداری سرد کرده!
ولی نشریه هنوز هست..
حق با شماست.
اين سنگ اندازي مدير ها تو مدرسه ي ما،باعث شده كه نشريه فقط دست افراد خاصي بره…
خب من هم همينو ميگم ديگه شايد بد منظورم رو رسوندم،حرف من درباره كاراي فرهنگي همين به كار كشوندن بچه هاي خوبه ديگه.
گروه نوشت چندین نویسنده و خواننده داره، اما فروم بیش از هزار و ششصد فکر می کنم.
خواهش می کنم بحث رو به اونجا ببرید.
سلام من پیرو حرفای پگاه جان یه موضوع توی تالار گفتمان باز کردم در فروم بحث ازاد به نام سمپاد به کجا میرود . بیاید و اون جا بحث رو ادامه بدیم.میایید؟؟؟
سلام من ی ساینا ی دیگه هستم
ساینا جان متنت خیلی قشنگ بود البته که به من یه فرزانگانی سال دوم راهنمایی ربطی نداشت چون مثل این که اینجا همه دبیرستانی هستن
به هر حال ما باید چی بگیم که تازه سال دومیم و سمپاد داره از هم می پاشه
تشکر دوباره از متن قشنگت
ساينا پريم ِ عزيز!
عميقن دلم براتون مي سوزه كه روزاي باحال سمپاد رو نديدين و از دست دادين …!
چقدر مطالبو جفت هم نوشتی چشمم خسته شد همه اش رو نخوندم…
آفرین ساینا جان که انقدر به این مسایل خوب نگاه میکنی
من بانظر الناز خانوم موافقم.چشم ادم رو يه خورده خسته ميكنه.ولي در كل متن بدي نبود