سکانس طلایی
3کانس دوم:آفتاب هنوز کامل فخرفروشی نکرده؛ هوا قابل تحمل و نسبت به چند ساعت بعدتر، خنک تر است. حوض آب ِ بی آب ِ جلوی CT؛5 آدم منتظرند تا ما هم همراه ایشان دور یا لبه ی حوض بشینیم . دست چپ بنده، یکی از دوستان و فحش به اونی که باعث شد این سکان جان بگیره …
3کانس یکم: ساعت 3 و 3ده دقیقه، 3نفر کف اتاق و 3نفر رو کاناپه ولو شده بودن؛ درحال حرف زدن در مورد چیزی هستند. زیادی ملت درمورد حاشیه حرف می زنند … اصلا نمی تونم درک کنم تفاوت حرف هایی که گفته می شه و اونایی که نمی شه، چیه!
– وحید! بحث سر چی هست ؟!
دوباره سوال می شه و حرف ها قاطی …
– میوه بخورین بابا !
3کانس چهارم: بچه ها از اتوبوس پیاده می شن و از همون اول در جذب توجه موفق بودن … کمی با شک قدم بر می داریم …
3کانس پنجم: بالای حراست، لب پله ها، 11تا دانشجو؛ به هر حال خوب نیست زیاد بایستیم؛ بالاخره پای آدم درد میاد!
3کانس شش: کمی هوا خنک تر از جلوی پله هاست … کمی کم نور تر … بچه ها در حال عوض کردن لباس .. بدنبود … لذت بردیم!
3کانس هفت: بازبینی 3کانس3 که دیده نشد و نوشته نشد؛ 12 نفر توی اتوبوس نشسته اند… یک نفر راننده و شش نفر به جز یکی در حال غز زدن؛ یک نفر خسته شده از دست غر زدن بقیه شروع می کنه به حرف زدن:
– خوب که چی ؟! کاریش می شه کرد ؟!
– نه !
– پس ازش لذت ببرید !
تیتراژ : تهیه کننده و کارگردان هرکی می خواد باش! لذت بردم یا نه؛ این مهمه !
اگه یکی حاضر بشه بسازه چه فیلمی میشه!!!
خیلی چیز خوبی بود.
اونم وسط این شولوغیا..
وحید خودمونی دیگه !؟
اونم که بــعــله ! فکر کنم فیلمش کمدی-سیاسی بشه!
البته به خاطر فحش هایی که نثار شما شد، +18 خواهد بود! (البته برای فحش فکر می کنم +16 یا +11 باشه! کدوم ؟!)
این تیتراژ هم ناگهانی از اعماق وجود بین اون شلوغی ها به نظرم رسید :دی توی راه برگشت مدام به این جمله ی “ازش لذت ببر” خندیدیم تا این داستان مانند به توسط بنده نوشته بشه!
× بی پولی :دی