2009-06-28
مرگ تدريجي…؟
نميتوانم افسار زندگي را بگيرم.
هيچ كاري را كه ميخواسته ام نكرده ام.
ارزوهايي كه بر باد ميروند ديگر باز نمي گردند.
نگه داشتن مشتي اب تا ابد…
جاري و روان, ميخزد از لاي انگشتانت…
و فرو ميريزد…
و تو ديگر قادر به نگاه داشتن ان نيستي…
سوزش داغ تقدير برپيشانيم…
و من هنوز افسار زندگي را نگرفته ام…
مرگ تدريجي…؟