قبول داري يا نه؟
عجب مزخرفيه ها! شايد واسه من اينطوريه!!! ادم فرتي خوش حال ميشه و هر هر كركر ميخنده! دو دقيقه بعد سر يه چيز چرت هاي هاي زار ميزنه!البته هاي هاي رو تو دلش ميكن اصولا!!!
به قول شاعر سپيد گو(قالب) كه ميگه:
قصه را بايد خواند،گرچه گاهي خواندنش اسان نيست…
قهوه را بايد خورد،تا ته تلخي ان….
زندگي گاز اشك اور نيست،
گريه را بايد جست در ته خاطره تلخ زمين از صداي نفس ادمها…
درد ما چيست ؟
شايد،تنهايي..
.
.
.
اصلا بيخيال بابا!
باورم نميشه كه تابستون انقدر سريع داره ميگذره!اه!اولين ساليه كه از مدرسه رفتن بطور واقعي متنفرم!البته خود مدرسه كه خوبه!ولي،ادماش!يه چيزي ميگن كه خدا نصيب گرگ بيايون نكنه!
اصلا چرا انقدر ميپيچونم؟در يك جمله:
هيچ ادم با مرامي نيست.يعني،از ادماي مدرسه متنفرم وقتي ميبينم انقدر بيخيالن!اه!البته من ادم خيلي حساسيم و اين حساسيت هم يه ادم نامردي باعثشه!راستش من تو مدرسه هر وقت ميخوام حرف جدي بزنم همه از دورم ميپرن!خصوصا اگه حرف سياسي باشه! حالا اگه بياي در مورد فلان دوست پسر فلاني بگي يه گله دورت جمع ميشن!البته خوب هم تو همه جا هست اما خيلي كم! من از مدرسه متنفرم چون ميبينم وقتي يكي يه مشكلي داره بچه ها چطوري بهش نيگا ميكنن…وقتي كه بعضي از بچه هاي سوسول پولدار چجوري جلوي اونايي كه سر و وضع ساده اي دارن!يه دختر فوق العاده تو مدرسه هست كه راهنمايي با ما نبود!2سال پيش قبول شد تو دبيرستان!درسش فوق العاده ست و اخلاقش هم!ولي وضعيت ماليش افتضاحه!من اولا هر وقت اونو ميديدم وقتي ميرفتم خونه 2-3 ساعت گريه ميكردم!
يا مثلا وقتي پيش بعضي زرنگاي كلاس ميشيني كلي بقيه كلاسو مسخره ميكنن!
من رواني ميشم وقتي بغل دستي احمق من بخاطر نيم نمره بيشتر از اون شده باهام 1 هفته حرف نميزنه و به من عين يه قاتل نيگا ميكنه!واقعا عجب احمقي!نمدونم چرا اينقدر كوته فكري در ادما داره رواج پيدا ميكنه!
من واقعا به همه چي اهميت ميدم !ولي بقيه فقط تظاهر ميكنن….خيلي حس بديه كه بقيه يه بار مصرف به هم ديگه نگاه كنن و تو دلشون بگن :تظاهر براي يكبار احتمال استفاده!اين تايپ فارسي هم مصيبته در نوع خودش!انگشتام خسته شد ديگه!حال نوشتن ندارم!فقط ميخواستم كمي درد و دل كنم!
ناز نفست که حرفه دلمو زدی ……. فکر میکنی توی پسرا از این مشکلات نیست …… سر مسایل الکی با هم قهر میکنن …. بی دلیل به هم بی احترامی میکنن …. من نسبت به بعضی بچه های کلاس این حسو دارم که به خاطره خودم با من دوست نیستند بلکه مگسانند گرد شیرینی …..اما من دوستای خوبی هم دارم که در چند سال راهنمایی و دبیرستان واقعا یار و همراه من بودند ….. تو سعی کن با کسایی که بهت احترام میذارن و درکت میکنن بگردی نه باکسایی که به گفته ی خودت برای شنیدن توصیفات دوست پسر فلانی باهات صحبت میکنن …..این حرفا رو زدم چون کاملا درکت میکنم ……. روزگار بدیست ……ای
اصولا زمونه بد شده!پسر دخترم حاليش نيست!اصولا پيدا كردن اينجور ادما سخته و از دست دادنشونم سخت تر!
جدی می گی؟! تو فرزانگان تهران که نیستی هستی؟! آخه من تا حالا به چنین مشکلی حداقل با بروبکس اطرافم بر نخوردم!ولی حیفه که جو سمپاد هم اینجوری شه! واقعا حیفه!
نه عزیزم نیستم …..من پسرم و در علامه حلی اراک درس می خونم ……دیگه متاسفانه شده من خودم در پسرا رو دیدم و در دختر خانوما هم s فرمودند…..
حیفه ….
شرمنده كه اينو ميگم ولي شما احتمالا جز 2 دسته ميشي!1)اونايي كه اسه ميرن اسه ميان كاري هم به بقيه ندارن و 2)يا اينكه به قول بقيه جز باحالترين بچه هايي و يه عده زيادي دورتن و بقيه از ديدت خارجن!ناراحت نشو !من كلا ركم !
ببخشید من فکر کردم از من سوال کردید …. sorry sevilbk
واي نه!
تو مدرسه ي ما هم اين مشكل خيلي حاده…واسه من شده يه كابوس!البته من به شخصه 12 تا دوست فوق العاده دارم كه اينجوري نيستن و خيلي هم خوبن…ولي از 120 نفر 12 نفر خيلي كمه،نه؟يعني همش 10 درصد؟؟؟
و راجع به سمپاد…اي اتفاق داره ميوفته و به شكل خيلي بدي هم داره ميوفته…اين طرز فكر هاي غلط و مسخره و مزخرف و احمقانه داره به طرز فجيعي شيوع پيدا مي كنه…له كردن دوست و دوستي و حرمت و چيزاي با ارزشو موندگار ديگه،فقط به خاطر نمره و آب نبات چوبي و قاقالي لي و چيزاي بي ارزش و زود گذر ديگه…
و در آخر هم تنها كسي كه ضربش رو مي خوره خودمونيم!فقط و فقط خودمون!نسلمون!جامعمون!
پي نوشت:نمي دونستم پسرا هم اينجورين!يعني دارن ميشن!فكر ميكردم اين در مقوله ي خاله زنك بازي هاي زنونه مي گنجه!ولي مثل اينكه تعريف مقوله اي جديد به نام دايي مردك بازي در مباحث جامعه شناسي ضرورت پيدا كرده(آخه قهر…؟!)!ظاهرا همه گيره اين مرض!
پي پي نوشت:با توجه به ميزان شيوع اين بيماري مسري و سرعت بالاي آن شديدا مراقب خود و اطرافيان مورد علاقه تان باشيد!(اين يك هشدار است!چون هنوز واكسن واسش كشف نشده!)
بله… من هم با ساینا موافقم.
پی نوشتات باحال بود.
همچین نگو تو مدرسه ما که انگار یکی از یه مدرسه دیگه نوشته!!!! مگه نمیدونیs کیه؟
نوشته تون بیش از اندازه محاوره ای و خصوصی بود و بیشتر مناسب یه وبلاگ خصوصی یا گروهی برای مدرسه تون.
نه عزيزم!شما ميتوني از يه متن به قول خودتون خصوصييه يه عالم برداشت مختلف داشته باشي!حرف من مال من نيست!مال همه ست!
این پگاه خانوم خوشش میاد از انتقاد از پست های بقیه …… ÷گاه خانوم میشه یه پست بدید ما استفاده کنیم و یاد بگیریم ….منتظره پستتون هستم///
این پگاه خانوم خوشش میاد از انتقاد از پست های بقیه …… پگاه خانوم میشه یه پست بدید ما استفاده کنیم و یاد بگیریم ….منتظره پستتون هستم///
نه!!!! منو بگو از همه جا بي خبر اومدم اينجا نظر دادم! s كيه؟؟؟؟!!!
از بين بچه هامون فقط به يكي شك دارم! نكنه پ.س. نوشته؟؟؟(با توجه به اون حرفا راجع به بغل دستيش!)
عزيزم پ.س كيه؟
پگاه به نظر من بهتره به محتوا و حرفي كه متن داره مي زنه توجه كني تا به قالبش(محاوره اي بودن). تو رو نمي دونم ولي اين حرف دل همه ي سمپادي هاس تا اونجا كه من حس مي كنم(شايدم مشكل از حس منه و تو راست مي گي!) ولي اگه ما حرفاي دلمون رو اينجا نگيم كجا بگيم؟به نظرت گفتنش تو يه وبلاگ خصوصي كه فقط بچه هاي مدرسه ي ما اونم تازه فقط كسايي كه از وجود اون وبلاگ خبر دارن(كه معمولا شامل دوستيا نويسنده ميشن!)يه كم كم لطفي نيست؟ يعني ايجا بايد فقط ادبي و رسمي حرف زد؟يعني راجع به مشكلاتمون اينجا نبايد حرف بزنيم؟
من با تمام حرفاتون موافقم ….. حرفامونو ایجا نگیم کجا بگیم؟؟؟؟؟؟
ببینید، اولا که من از دو نفر انتقاد کردم، نه همه. چرا از خود تو، ساینا، انتقاد نکردم؟
خدا شاهده من مشکلم محتواها نیست. گفتم، قراره ما و شما هر چی دلمون می خواد بنویسیم. مساله اینه که اولا نویسنده های جدید به صورت مسابقه ای عمل می کنن، و اینکه “خیلی” آپ می کنن. انقدر که کاملا شبیه وبلاگ شخصی می شه. ببینین، فکر کنین من کلی ناله دارم. برم تو یه جمع سی چهل نفره، هی ناله کنم! خب همه رو خسته می کنم، مگه نه؟ اما اگه کلی ناله داشته باشم، یه کمی ناله کنم، همه به ناله هام گوش می دن!
پگاه خانوم>>> واقعا استفاده کردم…من این جا نویسنده شدم که چیزی یاد بگیرم.اگه باز هم مشکلی بود تذکر بدید.ممنون
مي گم به نوع و ادبيات نوشته ها نمي خوره مال پ.س. باشه.
كيه پس؟
مي گم به نوع و ادبيات نوشته ها نمي خوره مال پ.س. باشه.
كيه پس؟1 نفرو حدس ميزنم ولي اسمش به s هيچ ربطي نداره!
S! تو كي هستي؟! بگو و منو راحت كن!
مگه الن ناراحتي؟اسم هاي اون بغل و بخون ميفهمي!
پگاه:
آهان حالا درست شد;)
موافقم كه زياد آپ كردن و راجع به هرچيزي آپ كردن خوب نيست.نظر شخصي:از پست هاي اخير شايد 50 درصدشون به درد ميخورن!جسارت نشه ولي به درد مي خورن يعني به “درد” هاي همه ميخورن!يه سريشون شخصيه!و اينكه مسابقه؟!نه نكنيد اين كارا رو:دي
و اينكه قبول داره اينجا داره شبيه وبلاگ شخصي ميشه! اما به نظرم اين پستِ “s” پست خوبي بود.
حالا به نظرت چيكار كنيم كه ز اين اتفاق جلوگيري كنيم(سمپاديا رو به سمت بهتري ببريم و پست ها زيبا تر بشن و بهتر)؟
خودمون رو فیلتر کنیم!
بهترین کار اینه: یه وبلاگ خصوصی بسازیم، که جایی واسه نوشتن داشته باشیم. اون وقت به خودمون اجازه بدیم هر چقدر می خوایم اونجا آپ کنیم. بعد بهتر می تونیم تصمیم بگیریم چی به درد اینجا می خوره، چی نه.
جواب می ده، تراست می!
کشتی خودتو ساینا : بابا سهاست دیگه…
اوكي من موافقم!ولي با صحبتم حل مي شدا…!نيازي به اين تشريفات نبود:دي حالا ببينيم چي ميشه پگاه جان
حالا هي بزن تو ذوقم پرنيان!پس فردا كه از راه به در شدم رفتم معتاد شدم با اين حالم،عذاب وجدانش مال خودته!!!:دي
عزییییییییییییییزم…. لازم نکرده بری معتاد شی… اصلا جرات داره کسی بزنه تو ذوقت ؛ با خودم طرفه…اصلا هرچی میخوای بپرس s کیه؟
آاااااای مردم:::: جرات دارین به ساینا چپ نگاه کنید تا خودم حالتونو بگیرم…:D
پيشنهاد!
اصلا نرو تو نخ بقيه!
من از راهنمايي به دبيرستان از اين رو به اون رو شدم
آدم پرهياهويي بودم اون ور، اين ور برعكس يرم به كار خودم بود
بري تو نخشون عصبي ات مي كنن
رفتارها افتضاح ميشه هرچند قدريش طبيعيه و باقي اش ضرب در ضريب سمپادي ميشه!
دوباره پيشنهاد:
نه اين كه اينا يه جورايي درد و دله
اگر فكر مي كني جامعيت داره يه مقدار خلاصه تر
تو قالب يه كم ويرايش شده تر
حساب شده تر بنويس
يه كم روشون كار كن ، شسته رفته بنويس
گاهي اوقات به جاي 10 خط ميشه از يه تعبير يا يه تشبيه استفاده كرد ( كلاس بيا بابا! كرجي ها همه نويسنده ان :دي)
اين جوري با اقبال بيشتري مواجه مي شي
يه پيشنهاد ديگه!
بابا اسم مستعار انتخاب كنين لااقل!
آدم يادش بمونه!
اقبال يا استقبال؟:دي
بله!چشم دوستان…
مرسي پرنيان:ايكس
یجورایی هم مخالفم هم موافق.چون تا حالا (تو راهنمایی1دخترونه ی تهران)به همچین موردی نخوردم ولی به احتمال زیاد در اینده ای نه چندان دور برمیخورم
یه جورایی هم مخالفم هم موافق.چون تا حالا (تو راهنمایی1دخترونه ی تهران)به همچین موردی نخوردم ولی به احتمال زیاد در اینده ای نه چندان دور برمیخورم
حق داري،منم تو راهنمايي به چنين موردايي بر نخورده بورم!ولي دبيرستان…دنياش كاملا متفاوته…
سعي كن خودتو تو حال و هواي راهنماييت نگه داري!شايد زجر بيشتري بكشي (چون:خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو!) ولي عوضش تبديل به اون چيزي كه دوست نداري نمي شي!لا اقل از خودت راضي ميشي كه دست كم تلاشتو كردي.
سعي دوستايي كه انتخاب ميكني يا اينجوري باشن يا تو رو دوستات اثر بذاري و اينجوريشون كني!خودتو تو جمع هاي خوب قرار بده(وينك)
مانا:
حق داري،منم تو راهنمايي به چنين موردايي بر نخورده بورم!ولي دبيرستان…دنياش كاملا متفاوته…
سعي كن خودتو تو حال و هواي راهنماييت نگه داري!شايد زجر بيشتري بكشي (چون:خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو!) ولي عوضش تبديل به اون چيزي كه دوست نداري نمي شي!لا اقل از خودت راضي ميشي كه دست كم تلاشتو كردي.
سعي دوستايي كه انتخاب ميكني يا اينجوري باشن يا تو رو دوستات اثر بذاري و اينجوريشون كني!خودتو تو جمع هاي خوب قرار بده(وينك)
× :دی ، پگاه ، بجای انتقاد ، هدایت و راهنمایی کن
هم انتقاد هم راهنمايي!ولي هدايت رو دراينجا نميدونم يعني چي!
ببین s من حرفاتو قبول دارم راست میگی کاملا حق باتوئه اما نباید اجازه داد که این احساس نسبت به مدرسه و آدمای توش باعث بشه که خودمون ضرر کنیم.آدم باید حواسش باشه تا در عین حال که خودشو حفظ کنه(یعنی اجازه نده که تفکرات ابلهانه پیدا کنه) تو مسیر اهدافشم جلو بره . این خیلی مهمه چون من خیلیا رو میشناسم که با این بهانه که بقیه یه جورین (همون یه جورایی که میگیم) خودشونو از همه چی کشیدن کنارو…
درباره بغل دستی هم واقعا متاسفم. منم قبلا تجربشو داشتم ولی میشه نجات پیدا کرد حتی به قیمت نشستی رو صندلی تکی جلوی معلم.