پیشرفت ، تکنولوژی و فرهنگ
پیشرفت امری هست که الان تمام ملت های آگاه خواستارش هستند. هر ملتی که ذره ای آگاهی داشته باشه میتونه با چند یک ساعت نگاه کردن به رسانه های جهان موقعیت خودش رو ارزیابی کنه. حالا در این بین ملت هایی هستند که به کل از دنیا (به اصطلاح) پرت هستند و خبر ندارن چی به چیه. پس ماهم کاری به اون ها نداریم.
این آگاهی هم جنبه مثبت داره هم جنبه منفی. جنبه مثبتش اینه که شما میل و رغبتت نسبت به پیشرفت بیشتر میشه که این هم به دلیل ذات تعالی طلب انسانه. جنبه منفی قضیه هم اینجاست که شما وقتی نتونی به اون حد مطلوب برسی دچار یاس و ناراحتی و افسردگی میشی و اون حس تعالی طلبی درونت سرخرده میشه.
هر که او بیدارتر ، پردردتر / هرکه او هشیارتر ، رخ زردتر
تکنولوژی یکی از ابعاد پیشرفت است که در حال حاضر ملموس تر از بقیه جنبههاست برای ما. تکنولوژی امری است که باید موازی با فرهنگ پیشرفت کنه. بهتره بگم فرهنگ باید خودش رو به تکنولوژی برسونه. در کشورهایی مثل جمهوری اسلامی ایران ، که ایدهآل ها و پایه ها بر اساس مبانی اسلام پی ریزی شدند ، حفظ کردن تعادل بین توسعه تکنولوژی و فرهنگ کار آسونی نیست. در کشورهای اروپایی که که از عقاید مردم بازخواست نمیشه ، عموما نیاز بسیاری به تطبیق سیستم فرهنگ با تکنولوژی نیست چرا که سیستم فرهنگی چندان پیچیدهای وجود نداره. اما در جامعه ما به دلیل پیچیدگی سیستم فرهنگی و آمیختگی اون با مسائل دینی و وجود بازخواست دینی ، تطبیق تکنولوژی با فرهنگ کار به مراتب سخت تری است.
بسیاری از مسئولین امر به دلیل این پیچیدگی ها ، ترجیح می دهند خودشون رو درگیر این پیچیدگی ها نکنند و سعی می کنند به جای جلوبردن فرهنگ ، مانع پیشرفت تکنولوژی بشن. کنترل تکنولوژی خیلی راحت تر از ارتقای فرهنگیه.
اون چیزی که در آخر می مونه کلی شور و شوقه که یا باید خودمون خفهش کنیم یا خفه می کنند برایمان. رودخانه احساسات اگر امروز پشت سدها بره ، فردا روزی خواهد رسید که این سد رو میشکنه و اون موقعست که سیلی راه میندازه که کنترلش نمیشه کرد. پس بهتره ارتفاع پایین تر بیاد و دریچه ها باز بشن تا هم از آبش برای آبادانی استفاده بشه و هم از سیل فرداهامون جلوگیری بشه.
مدیری که فردا قراره بازخواست بشه اونم از طرف صدجا، اونم با صدنوع دلیل بی خود، ترجیح می ده توی همون یک سالی که مسئوله، دردسر درست نکنه برای خودش …
اما اين اصلا درست نيست…
فقط يه كم جرات مي خواد، جرات روبه رو شدن با مشكل، جرات سر و كله زدن با مسئله به جاي پاك كردن صورت مسئله… همين! و البته كمي از خود گذشتگي!
جهان سوم آن جاست که اگر بخواهی آباد کنی کشورت رو ، باید خونت رو ویران کنی !
تا زمانی که قرار باشه کوتاه بیاییم ، این اوضاع ادامه خواهد داشت.
ساینا درست میگه. جرات باید داشت.
… و اگه بخواي خونت رو آباد كني بايد كشورت رو خراب كني!
ولي كي كدوم رو ترجيح ميده؟!تو چه شرايطي؟!بر مي گرديم به اولين پستِ من!
جسارت + كمي ايثار! و البته سواد و توانايي و هوش و فراست به مقدار لازم!
فکر می کنم مهم تر پرورش در خانواده باشه…
از بچگی اگه کسی به خاطر کار اشتباهش سخت تنبیه بشه و مجبور بشه که دیگه سراغ چنان کارایی نره، پس فردا که مدیر شد می شه مثه همین مدیرا!! اون وقت این ایثار ایثار می شه آیه های «یس» !
شايد…!
ولي روز به روز كه داره بد تر مي شه!هر نسلي از نسل قبلش لوس تر و خودخواه تر!البته به استثنائات توهين نشه يه وقت.
خوب نسل بالایی نمی تونن نسل پاینی رو درست تربیت کنن… اونا هرچی خودشون آرزو دارن رو می خوان توی بچشون خلاصه و اجرا کنن… خوب بچه وقتی می بینه والدین می گن دروغ نگو خوب نیست، بعد یکی که تلفن می کنه و اونا می گن بگو نیست، خوب بچه به همه ی آرمان های خوشگل والدین توی دلش می خنده … و بعدها که بزرگتر شد، می شه از همین مدیرا یا از همین مردم لوس!
تا “لوس” رو چي تعريف كنين؟
من به آينده ي نسل خودمون (دهه ي هفتادي ها) اميدوارم.
بچه ها نباید این قدر بد بین بود. ما همیشه می تونیم جلو بریم و همه چیزو بسازیم. اگر به جرات و ایثاری که ساینا گفت “درایت” رو هم اضافه کنیم اون وقت لزوما نباید وطن خراب شود با خانه آباد گردد و یا برعکس! همیشه می تونیم موفق تر باشیم. اگه سمپادیا ناامید بشن پس واسه بقیه مردم و مملکت باید فاتحه داد.
آفرين!
نمي دوني چقدر دنباي واژه ي “درايت” گشتم!اما اصلا نيومد به ذهنم اون موقع!درايت و دور انديشي،و البته عاقبت انديشي.
بذاز منظورم رو دقيق بگم!
ببين الان خيليا انتظار دارن كه همه چيز براشون مهيا باشه،نمي خوان حتي يه قدم كوچيك بردارن!تا چيز كوچيكي بر وفق مرادشون نباشه،زمين و زمان رو به هم ميريزن و انقدر غر مي زنن كه بقيه ديوونه ميشن.از همه انتظار و توقع بيجا دارن!فكر مي كنن همه بايد 24 ساعته در خدمتشون باشن!مثل مامان باباشون!تحمل هيچ شرايط بدي رو ندارن. من به اينا مي گم لوس!و همشم از دلسوزيِ بيش از اندازه و بي مورد خانواده ها نشعت مي گيره.از اين كه هميشه همه چيز رو در اختيار بچه هاشون ميذارن بدون اينكه اونا هيچ زحمتي بكشن!بهشون ياد نمي دن كه هر هدفي به قدر بزرگيش تلاش مي خواد.اينكه واسه رسيدن به هر چيزي بايد صبر داشت،اينكه شرايط سخت ساخته شدن واسه تحمل كردن و انگيزه گرفتن ما آدما!و خيلي چيزاي ديگه. راستشو بخواي فردي رو كه حائز اين شرايط باشه لوس اطلاق مي كنم.
محمد نوشته ت رو خیلی دوست داشتم :دی
زدی وسط خال!!
“فکر می کنم مهم تر پرورش در خانواده باشه…” دقیقا همین طوره..
ساينا همه هم اينطور نيستند.
يه اقليتن اينا…نه؟!
× از قدیمم می گفتن ” خیر الامور اوسطها!!” اما کو گوش شنوا ؟
همه كه نه! ولي اقليت هم نه. و نكته ي مهم تر اينكه روز به روز داره بد تر هم ميشه! چون با عوض شدن نوع زندگي ها ديگه چيزي به اسم كار سخت وجود نداره اگرم باشه واسه مامان باباهاست!(البته استثنا هم وجود داره هميشه) و نكته ي بعد اينه كه تعداد فرزندان خانواده ها رو به كاهشِ!اين خيلي هم خوبه ولي به شرطِ اينكه توجهي كه قبلا ماْ حد اقلِ حد اقلش دو سه نفر بود حالا يهو معطوف يك نفر نشه!