روزگار زبون
قبل از هر چیز:اصلاً نمی دانستم که نوشتن در سمپادیا، کار درستی است یا نه ؟ یعنی در واقع اصلاً مطالب من به درد اینجا می خورد؟(چون خیلی مزخرف می نویسم !) به هر حال گفتیم، یکبار تست بزنیم ببینیم نتیجه را
————-
در حکایات قدیمی آمده است(مسالک المحسنین، ویرایش ویژه) که روزی شیخ بزرگ، در شهر لُس آنجلس گرفتار آمد. بر اثر زیادت اصرار وزارت امور خارجه بر ماندن شیخ در ایالات متحده ی فلک زده، وی مجبور به ماندن گردید.
در دفترچه ی یادداشت شیخ چنین آمده است که:
به سمت یخچال شتافتم تا از آب خویش را سیراب گردانم و عطش را رفع کنم، به قول شاعر:
هرچند ذکر آب عطش را مفید نیست — خوشتر ز وصف آتش در دفع التهاب
به یخچال رسیدم و دست بر دستگیره بردم، دیدم که به ناحق، نوشابه مانند سدّی جلوی دسترسی به آب را گفته است.در آنجا بود که مصداق عینی «نمک خوردن و نمک دان شکستن» را دیدم. از این ناحقی و حق خوری، از هوش شدم. بعد از مدتی سبک شدم و همه اطرافیان در تعجب و عجب در آمدند که ای شیخ، از برای چه از هوش شدی ؟یخچال را به ایشان نشان دادم و از روزگار پست برای ایشان گفتم، همه در تعجب و شگفتی فرورفتند و با هم به روزگار زبون لعنت فرستادیم. در غایت نیز شعری برای ایشان از ناصرخسرو خواندم که در حافظه اشان به سان حفظ در آمد و در همه حالات در ذکر آن شدند:
نان بشکند همی و نمکدان را—–صدقش مبین و مهر مپندارش
با کمی تغییر و تصرف و اینجور حرف ها
من همیشه با ویرایش در WORDPRESS و البته این فونت ها و سایز شان مشکل داشتم! هی باید اینها رو دستی با HTML کُد بزنم، اعصابم به هم می ریزد !
البته به از بلاگ اسپات، که کلاً در گیر و دار RTL هستیم و همش دستی می نویسیم !
× نوشتن در سمپادیا همیشه توصیه میشه
sampadia.com”دوستانتان” نظری متفاوت داشتند !
اینجا را نگاهی بیاندازید:
http://www.sampadia.com/blog/camp.html#comments
چیه مگه. چرند مینویسی دیگه، ایدز که نداری! کم کم خوب میشه. 😀
× :دی
مطلب جالبی بود . البته شاید یه کم هم مزخرف ( شوخی کردما !) 😀