کتابخانه ، دنیای زیبای مطالعه
شاید بگید: “برو بابا حال داری ، ما همین جوریشم درس نمی خونیم چه برسه بریم کتابخونه ”
از بین دانش آموزان دبیرستانی معمولا کسی رغبتی برای استفاده از کتابخانه نداره. در دوران پیش دانشگاهی عده ای صرفا از روی اجبار کتابخانه را برای مطالعه انتخاب می کنند تا از هیاهوی منزل به دور باشند. من هم مثل خیلی از شماها در دوران دبیرستان هیچ وقت کتابخانه نرفتم . شاید حتی هرگز بهش فکر هم نکردم یا بهتر بگم به ذهنمم خطور نکرد. در دوران پیش دانشگاهی از سر اجبار مدتی در کتابخانه درس خواندم و تازه فهمیدم که ای دل غافل ، چه نعمتی را در این مدت نادیده گرفته بودم. اگر میدونستم که کتابخونه چقدر جای باحالیه ، تمام دوران دبیرستان رو کتابخونه میومدم.
کتابخونه جالی خیلی راحتیه برای درس خوندن. محیطی که توش قرار میگیرین محیط نسبتا ساکت و آرومیه. همه اطرافتون نشستن و دارن مطالعه می کنن. خود به خود تشویق میشین درس بخونین. روزهای اول حتما حوصله تون سر میره ، چون نه تلوزیونی هست ، نه کامپیوتری و نه یخچالی ! اما بعد از مدتی کاملا عادت می کنید. فقط باید کمی تحمل داشته باشید. بازدهی مطالعه تون خیلی بالا میره و تقریبا به تمام کارهاتون میرسین.
مهم ترین توصیه ام برای کسانی که کتابخونه میرن اینه که یک لیوان فلزی و تعدادی بسته قهوه همراهشون ببرن. هر 75 دقیقه یک بار از سالن مطالعه خارج بشن و هوایی تازه کنن و قهوه بخورند تا خوابشون نگیره. همیشه عده ای هستند که مداوم میان کتابخونه. حتما سعی کنید باهاشون دوست بشید تا حوصله تون سر نره.
البته خب همه خوششون نمیاد و نمیتونن دووم بیارن اما واقعا جای خوبیه اگر بتونید پای ثابتش بشید.
شاید باورتون نشه اما کتابخونه ای که من میرفتم دقیقا پاتوق بود. عده ای همیشه از صبح تا شب اونجا بودند. کتابخونه توی یک پارک بود. ظرفیت 150 نفریش معمولا کامل پر میشد و گاهی وقت ها جاپیداکردن سخت میشد.
دانش آموزان دبیرستانی ، مدتی امتحان کنید. مخصوصا المپیادی ها و درس نخون ها !
امم… شدیدن تو فکرشم که برم و به طور جدی امتحانش کنم.
مرسی از پست اِت.
از لحاظ سكوت و جو و اينا چيز خوبيه ولي به درد من يكي نميخوره!!
به شخصه موقع خوندن بايد داد بزنم!! :دي (اغراق !!…ولي حد اقلش بايد صدامو واضح بشنوم!!) و اين معضليست بس بزرگ!
احسنت!