ویوالدی دو
از قدیم الأیام و در افسانه ها حکایت است که ویوالدی دو تا بود، یعنی اول یکی بود بعد دو تا شد.
ذبیح الله منصوری هم در کتاب جدیدش که در 47 مجلد(هر جلد حدود 6500 صفحه است) به چاپ رسیده است و ترجمه ی کتاب «مَسخ» کافکا است، به این موضوع اشاره ای ویژه دارد(البته ذبیح الله جان، وقتی داشت تاریخ ویلدورانت ترجمه می کرد، به دیار باقی شتافت.)
من نمی دانم به طور کلی که چه شد ویوالدی دو تا چه شد، اما از یک مدتی به بعد ویوالدی دو تا بود، یعنی ویوالدی یک و ویوالدی دو.ویوالدی یک، ویوالدی معروفی است که شما می شناسید هر روز آهنگهایش رو ممکن است گوش کنید و فاتحه بفرستید.اما ویوالدی دو، شخص دیگری است، قصه اش فرق دارد. او از جنس دوم است؛ همیشه دوم بوده و هست، هر کاریش بکنی باز از این جنس است، نافش را با جنس دوم بودن بریده اند.
شاید این یک نوع جبر باشد(مثل جبر جغرافیایی ما).به هر حال، مدتی بود که ویوالدی مشهور خبری از وجود ویوالدی دو نداشت.ویوالدی دو، ناراحت شد.
>ویوالدی دو، یک را می شناخت ولی یک دو را نمی شناخت؛ یعنی:
Pآنگاه Qولی Q،Pرا نتیجه نمی داد.روزی ویوالدی 2 پیش من آمد، خواست تا او را با ویوالدی شماره ی یک آشنایی دهم.
تقاضای پول هنگفتی کردم. گفت این مقدار را الآن ندارد و در 4.5 سال آینده به دست خواهد آورد، قبول نکردم و گفتم ابتدا پول سپس آشنایی.
ویوالدی دو قاطی کرد، من را کتک زد و به زور نشانی اختصاصی ویوالدی یک را گرفت.
3 ساعت بعد تلفنی زدم و تقاضای چندیدن قُل چماق کردم.رئیس سازمان Kill’em ALL شخصاً با من تماس گرفت و قول چند قل چماق با کیفیت را داد.4 ساعت بعد با قل چماقان دم در خانه ی اختصاصی ویوالدی شماره یک بودیم، در را زدیم.ویوالدی شماره ی یک از من گلایه کرد که چرا بخش دومش را به او معرفی نکردم و دو هم از عدم آشنایی دادن بین او و یک شکوایه داشت.به آن دو گفتم که مشکل شما در دوگانگی شماست. سپس از ویوالدی دو به دلیل کتکی به من زد اعلام ناخشنودی کردم.
سپس رو به ویوالدین کردم و گفتم: « امروز مشکل شما را حل خواهم کرد!»
یک گفت: «چطوری ؟»به قل چماقان اشاره ای کردم، آنان با اسلحه MP5که صدا خفه کن داشت دَخل شماره ی دو را آوردند.ویوالدی وحشت کرد و به من گفت چرا این کار را کردی و گفت که به پلیس گزارش خواهد کرد.به او توضیح دادم که بعضی از مسائل حل های عجیب و غریب دارند و بعضی حل های بسیار ساده. همیشه یک راه ساده برای حل یک مسئله وجود دارد، کافیست خوب دقت کنی.من هم راحتترین کار را برای حل مشکلت انجام دادم. ویوالدی قانع شد.
این ترشحات ذهن بیمارم بود، من بابت انتشار نوشته برای کسانی که نفهمیده اند، معذرت می خواهم!