لاشه ی سمپاد را چه کسی خواهد خورد؟
این را که می نویسم نه نگرانم برای سمپاد؛ که سمپادی خود می داند با مهد ِ خویش چگونه رفتار کند و نه شادمان از نوشتن این سیاه مشق! و ای کاش هنوز جسد سمپاد لاشه نشده بود که نویسنده ی آرمان گرای ِ سمپادی بخواهد لاشه اش را تقسیم کند که “کٌلٌّ نَفس ٍ ذائِقَه المَوت…” که هر جسم ِ زنده روزی مرگ را می باید چشیدن! حتی به زور ِ دولت …
از نظر ِ نویسنده خیلی شباهت هست بین ِ کشور اش و جنگل- البته قصد توهین به شما خواننده ی عزیز را ندارم … کلا اهالی این جنگلیم!- اما اصولا سیستم دولت و چرخش ِ قدرت در کشور این تشابه را می سازد که خیلی شبیه رفتار جنگلی ها و قانون ِ جنگل است … تنازع برای بقا … حکما برای همین بوده که روز ِگاران درازی صدا و سیمای حقیقت گوی ما! این راز ِ بقا را آن هم به صورت گسترده پخش می کرده … آشنایی با قدرت و فنون ِ آن اسم به تری بود برای این نمایه!
قدرت را می گفتم. چپ می جنگد که بیاید سر ِ کار؛ راست می جنگد که چپ نباشد، عدالت خواه می آید که این دو نباشند … حکما کسی هم باید بیاید که این سه نباشند! اما هرکه می آید و هر که می رود کاری می کند اساسی برای ِ بقا-فربه گی!- ی ِحزب و نظام ِ فامیل و آشنایان خود که اگر خدای نکرده روزی ساز ِ مخالف اش بر اریکه ِ قدرت نواخته شد و هشت سالی نبود در این تخت ِ نظام، نفس ِ حزب اش هنوز بالا و پایین برود …
کاری ندارم که فی الحال دکتر سر ِ کار است یا فی القبل سَیِّد …
هشت سال ِ قدرت آقای سَید ِخاتمی، سمپاد اگر چه دست و پا بسته شد و سید زور اش به دکتر ِ عزیز نرسید، اما این جسم ِ دست و پا بسته هنوز زنده بود. حرف می زد. امر می کرد. نهی می کرد. غذا می خورد. حر ف می زد … و بعد که دکتر ِ اصولگرای ِ ما سر ِ کار آمد- که حکما به اصول خود پای بند است- کاری کردند کار ِ ستان! اول ضربه ای به سر که کنترل این جسم مختل شود، بعد هم کاردی در شکم … بعد هم … سر اش را بریدند در شب ِ عاشورا که “کٌلٌّ یَتَقَرَّبٌ بِدَمِه” باز زدن هر کاردی؛ چپ و راست تقرب می جستند به حضرت ِ حق!
القصه کاری کردند اساسی که بعد از هشت سال اصول و در بدترین حالت برای ِ شان، هشت سال اصلاح هم عیسایی نباشد که روح بدمد در این کالبد ِ تکه تکه شده ……جسمی که دیگر زنده نخواهد شد … و می پنداشتند که جوری بوی تعفّن از این کالبد تراوش خواهد شد که همه دست مریزادی نثارشان می کنندکه “عجب گندی بوده این سمپاد!” …
این راز بقا را می گفتم … خیلی جالب بود. یکی شیر می آمد و شکار می کرد یا یک یوز پلنگ. بعد هم از برکت ِ این شکار می خوردند انعام. اما شیر تن ها تکه ای می خورد…بقیه هم تکه ای. اما آن طور که می دیدم همه ی لاشه خورده نمی شد. شاید چون همه نمی آمدند. لاشه می ماند و مگس ها و بوی ِ تعقن و کذا و کذا! حکما تمام اش خورده نمی شد.
اما نویسنده لاشه ای می شناسد این جا. خارج از راز بقا و قدرت ِ دولت؛ جسدی را می شناسد که هم پشه و هم کفتار؛ هم پلنگ و هم عقاب همه گی حمله ور شدند و پس از بیست و اندی سال دویدن این آهوی ِ تیزپای ِ خوش نقش و دویدن از هراس ِ زنده نماندن؛ چنان این کفتاران و دردنده گان دوره اش کردند که آهوی ِ خوش نقش ِ تیز پا در چنگال همه ی شان گرفتار شد. از هر طرف ضربه و بعد هم خون و خون و خون! بعد هم همه گی آمدند برای ِ خوردن اش! این ها را راز ِ بقا نشان نداده … اصلا چنین نمایه ی مستندی نداشته و ندارند … این را فقط من و بعض ِ مثل ِ من دیده اند … سمپادی ها آن هم در راز ِ فنا!
آهو را می گفتم … همه آمدند برای میل ِ لاشه اش! بر عکس ِ همه ی لاشه های قبلی، هم مگس آمد و هم خرگوش و هم عقاب و هم کلاغ. همه آمدند. این لاشه اما بوی تعفن نمی داد … بوی مٌشک فقط!این لاشه حتی استخوان های اش هم بجای نماند … همه را بردند!
این لاشه از آن جهت تماما خورده شد که هر کس تکه ای به دندان از آن گرفت و در همه جا و همه زمان خوردن اش را همه گان از بوی دهان شان می فهمند که ” این ها را ما خود پرورش دادیم و حال این پرورش کافی است … فربه گی بس است برای این آهو …” و خوردند آن چه خوردند. اصو لا سمپادی، روی ِ زمین نمی ماند. دیده ایم ما این را و منتظر بازدیدن اش نمی ایستیم!
شاید این اولین باری بود که چپ و راست و غیره همه گی در خوردن ِ این آهو اتفاق نظر داشتند … شاید تن ها اشتراک بین آن ها بود این خوردن.
هیچ گاه یادم نمی رود …انتهای ِ ارمیای ِ امیرخانی را که می خواندم … آنجایی را که امام را کشت امیرخانی و آن جایی که ارمیا سر ِ مزار امام لِه شد … آن جا را رضا شب ِ عاشورا تمام کرده بود … شب ِ عاشورا!
و هیچ گاه یادم نمی رود … وزیر آموزش و پرورش را … و رئیس شورای عالی آموزش و پرورش، دکتر ِ رئیس جمهور را …آن جا که اژه ای ِ پدر را شب ِعاشورا برکنار کردند … شب ِ عاشورا!
شباهت یا تفاوت ِ غریبی است. رضای ِ امیرخانی ِ سمپادی ها، در شب ِعاشورای اش امام و ارمیا را ذبح کرد و حکما نمی دانست که رئیس جمهور ولایی ِ ما 14 سال ِ بعد در شب ِ عاشورای اش سر ِ مزار ِ امام ِ عزیز ِ ما تفکر ِ امام و ره بری را ذبح خواهد کرد…
رضای ِ امیرخانی! باز هم گل کاشتی … از شب عاشورای ِ امیرخانی ها تا شب ِ عاشورای دولتی ها فاصله هاست!- این را در نفحات هم دیده ایم-!
حکما در شب عاشورای هر سال؛ هم باید برای جسم ِ سید الشهدا و ذبحی که بر اسلام شد عزاداری کنیم و هم برای ِ تفکر اش که این دومی اتفاقا در دولت ِ ولایت مدار ِ حسینی ذبح شد … عجب شب عاشورایی دارند این دولتی ها!
حکما نه امیدوار به زنده شدن و مبعوث شدن ِ دوباره ی این لاشه دارم نه امیدوار به مرگ ِ سمپاد! که نه عیسایی هست مسیح و نه ابراهیمی خلیل الله که بکوبد و بر سر چهار کوه بگذارد و نواییی بدهد که “برخیز ای سمپاد”…
که سمپاد و تفکر سمپاد هنوز زنده هست. تا سمپادی هست! تا رضا هست! تا امیرخانی هست! تا شب ِ عاشورا هست! تا شب ِ عاشورا…
…لاشه برای کسی نیست گرچه…نه خورنده ای و نه صاحبی…بحث بحث گشنگی و دیدن لقمه دست دیگری و تنه زدن به اوست…که بیافتد لقمه اش…بیافتد…بلکه لقمه که برای تو نیست برای او هم نباشد…و الا نه صاحبی است باقی و نه خورنده ای…
نه خود خوري نه كس دهي، گنده كني به سگ دهي… حال و روز دولتيهاست با سازمان
شايد اين لاشه رو خوردند ولي چون لقمه بزرگتر از دهنشون برداشتند حكما پايين نميره
تو گلوشون گير ميكنه
چون سمپاد خوردني نيست…
چون اگه سازمان هم نباشه ما هستيم
سمپادي هست…
تفكرش هست…
دهها هزار دانش اموزش هستند…
گرچه اميدي به زنده بودنش نيست
شاید سمپاد رفته باشه اما سمپادی هنوز هست..
عحب شعار های زیبایی
@ فائزه سعیدی :
دو پهلو حرف می زنی بانوی سمپادی ….
@یک آدم :
تا حدی با شما موافقم
@محسن :
عجب دردی است این …
@فائزه موحدیان :
شاید خیلی بزرگ تر …
@ سمپادی :
هنوز هم هستیم …
نتایج کنکور سراسری امسال واقعا آبروی دبیرستان علامه حلی و در نتیجه سمپاد رو برگردوند.
1-5-6-10 !!!
ما هنوز هم هستیم!
از یه مدرسه نتیجه سمپاد نگیر
من شعار دادن خوشم نمیاد برای همسن کاملن با این حرف که تفکر سمپادی و این چیزا می مونه رو قبول ندارم الان چقدر از اون تفکر امام حسین مونده تازه اگ مونده چقدرش به عمل تبدیل شده و چقدر به درد مردم خورده بهتر هست با واقعیات زندگی کنیم و سعی کنیم اون ها رو اصلاح کنیم نه که شعار بدیم
از غلط های تایپی و دستوری هم بگذرید:دی
agha vaghti divaraye sampado kharab kardan mikhaym chikar konim?alan ke polompesh kardan chikar kardim? bazam bayanie sader konim ?…hey baba
@فائزه ساعی:
شما پیشنهادی دارید؟!”سکوت نشانه رضایت است” پس ما سکوت نمیکنیم
@احمدرضا.ج:
واقعیت یعنی قبول نابودی سمپاد؟!
نابودی سمپاد کیلو چنده؟ خانم موحدیان فر ،یحتمل فرزانگان تهرانی بهت پیشنهاد میکنم معلمای خوبتو از دست ندی و وقتتو صرف این بحثای الکی نکنی و خوب بخونی واسه کنکور این پیشنهاد منه!
خدا باعث و بانی این جور احساساتی شدنای الکی رو نبخشه. دوستان! لطفا آسمون رو به ریسمون نبافید! اون از نامهی آقای امیرخانی که حتی یک نفر هم از معلما و قدمای مدرسه تاییدش نکردن و همه به اتفاق به دروغی بودن بخش عظیمیش اشاره داشتن اینم از این دوستان پیرو ایشون!
اگر خط فکری من رو بگیرید هیچ نزدیکیای با جناح اصولگرا و اقتدارطلب در اون پیدا نمیکنید(در حد تنفر!). ولی خدا وکیلی آخر دور دوم اصلاحات سازمان کلا غیر از ۵ مدرسهی تهران روی بقیه هیچ اشرافی نداشت. بقیه کاملا (و قانونا) زیر نظر آموزش پرورش استان بودند.
مدرسه ما که از اول نابود بود…با اون مدیریتش… X(
ولی اگه باقی مدارس هم دارن افت میکنن واقعا باید یک فکری کرد…
دوستان سمپادی
بنظرم این طور استدلال ها که نابودی کیلو چنده یا کنکور ات رو بچسب نه دردی را دوا می کند نه منطقی در اش هست.
بیایید ایده ها را مطرح کنیم. اینکه چه کسی نابود کرد مهم نیست. تا حدی مهم هست اما روی ایده پردازی ما تقریبا بی اثر هست.
سمپادی خوب تصمیم می گیرد. خوب ایده می دهد و این در جمع تن ها امکان پذیر هست.
20 سال سمپاد برای روزی بود که این سمپادی قرار است در بحران مملکت خوب تصمیم بگیرد و خوب ایده دهد …
یادمان نرود
کلا با این دیدگاه ها دریاره سمپاد و از بین رقتنش مخالفم.
من معتقدم سمپاد خودش خودش را به اینجا رساند.
نتیجه 20 سال انزوای درونی و اداره به شیوه حضرت چاق(همان ناصرزاده ی خودمان) بهتر از این نمی بایست بودن!
منطقش رو بعدا میفهمی!
دوستان!
بنده به شخصه دو ساله دارم از این بحثای “عمر بر باد دهِ بی ثمر” اینجا میبینم.
الان شماهای میخواید برید گروه دامول تاسیس کنید،سرزمین های پدریتون رو از آموزش و پرورش و دولت پس بگیرید؟
باور کنید با این حرف ها هیچ اتفاقی نمی افته،الان واقعا چقدر مسئولین به فکر افتادند.
خیلی هنرمندید،جوِِ خراب مدرسه هاتون رو با کمک هم درست کنید.یه فکری به حال مدرسه ای که توش دارید درس میخونید بکنید.
مدرسه هامون دارن از بین میرن،جو خوب گذشته میون بچه ها داره از بین میره.
نه من و نه هیچ مدوم از شما ها نمیتونیم بریم سمپاد رو پس بگیریم،حداقل اندک جو خوبی که میون بچه ها مونده رو ارتقا ببخشیم،سعی کنیم مثل سابق بشیم.
پ.ن:در این بین درس هم بخونیم،که با رتبه های 2n+5رقمی آبروی خدمون و مدرسمون و سمپاد رو نبریم.
اینقدر هم غر نزنیم.خودمون رو درست کنیم،بقیه درست میشن.
درود بر همه…
من نمیدونم چه نظری بدم…
ولی این اتفاق افتاده…
لاشه سمپاد دیگر پوسیده…
ومن فکر نمیکنم دوباره بتواند سر بلند سرش را رو به بالا گیرد…
سمپاد ضعیف شده چون ضعیفش کردند…
و بازگرداندش همتی بس دشوار میخواهد…
بدرود…