به همه آنهایی که سمپادمان را ویران می کنند…
چطور بی اعتنا بمانم؟ چطور هیچ نگویم؟ تو که می دانستی ، نمی دانستی؟ چطور می شود ندانی؟ می خواهی بگویی نمی دانستی اگر آشیانه ی کودکی ام را ویران کنی ، خرده های احساس شکسته ام دست و بالت را زخمی می کند؟ می خواهی بگویی از من توقع نداشتی بفهمم؟ یعنی نمی دانستی کجا را داری خراب می کنی؟ نمی دانستی پرورش یافته های آشیانه ما با بقیه متفاوت اند؟ نمی دانستی هرگز دست از کودکیهاشان نمی شویند؟ نمی دانستی اگر به کاخ کوچک آرزویشان دست درازی کنی ، برمی آشوبند؟ فکر می کردی آنها که از خانه رفته اند، دیگر آنقدر دور شده اند که اهمیتی نمی دهند با همسانانشان چه می کنی؟ مگر نمی دانستی در دنیای ما فاصله معنایش با دنیای تو خیلی فرق می کند؟ نکند می خواهی بگویی فکر نمی کردی آنقدر نزدیک باشند که حتی اگر تو این کلبه را خراب کنی ، همراه با ساکنانش کلبه دیگری بسازند؟ چقدر کم می دانی! چقدر در توانایی هایشان تردید داری! راستی! اگر توانا به حسابشان نمی آوری ، چطور برایت مهم است که کجای دنیای تو زندگی کنند؟ کسی که به دردت نمی خورد ، کسی که آنقدر در نظرت بی ارزش است که به خودت حق می دهی هر کسی را به نام او صدا کنی ، به چه کارت می آید؟ “نخبه”! پس این اسم معنا دارد یا نه؟ اما می خواهم یک چیز را بدانی! به بد کسانی شک کرده ای! بترس از زمانی که شکت کار دستت بدهد! بترس از زمانی که کبوتران به آشیانه برگردند و آن را نیابند! بدان که آنچه به آن افتخار می کنی ، میهنی ست که آنها ساخته اند و …ای کاش لا اقل عرضه نگه داری اش را داشتی! بترس از آن روز که آنها که می دانند چگونه می توان دنیایی را ساخت و پرورد ، دنیای دیگری بسازند که تو را ، و امثال تو را ، در آن راه نباشد! آنوقت چه خواهی کرد با دنیایی که به زور گرفته ای و حتی نمی توانی مشکلاتش را برطرف کنی؟ چه خواهی کرد؟…
به امید آن روز…
کدوم روز بابا، ولمون کنید… وقتی از اون کوچیک کوچیکه تو مدرسه بی تعهد باشه نسبت به بچه ها از گنده گنده هاش چه توقعی!!!
لطفا به اين وبلاگ سر بزنيد. راجع به كسيه كه خيلياتون ميشناسيد
ruzehesab.blogfa.com
كلا اين كه خيلي تنده و بيشتر شبيه اينه كه مخاطب كاملا معلوم و مشخصه
خرمالو : 1) گاهی نوشته های تند در برابر اقدامات تند جواب می دن
2) به شما اطمینان می دم که اصلا خیلی از مخاطبان این متن رو نمی شناسم!
به نظر من ” هرچقدر پرورش یافته های آشیانه ما با بقیه متفاوت ” هم باشند ، این تفاوت به درد آن کودکی که در کنار خیابان دستمال کاغذی می فروشد ، نمی خورد.
سمپاد شده سکوی پرشی برای پرواز ِ خودخواهی اکثر سمپادی ها.
به نظرتون چندتایی که می روند ، باز می گردند؟
10%؟
5%؟
0.5%؟
…
مگر این که ما سمپادی ها روسوی ذهنی غلط عمومی اکثریتمان را تغییر دهیم.
محمد رضا : اشتباه می کنید.
نمونه اش انجمن های خیریه خودگردان مدارس ماست که در کمتر مدرسه ای پیدا می شود .
در ضمن این خودخواهی نیست که یک نفر به دنبال معنای واقعی زندگی کردن و آموختن باشد ، و اینکه می گویم معنای واقعی به این دلیل است که یک سمپادی حتما درک می کند که در مدرسه ای که آبخوری ندارد ، اگر آبنما ساختی ، یعنی داری سرمایه ای را که به تو داده اند تا خرج دانش آموزان کنی ، رسما دور می ریزی. و چه بسا خیلی ها نتوانند این شرایط را برای زندگی بر گزینند ؛ اما این به آن معنا نیست که به مردم خودشان بی علاقه اند و کمک نمی کنند و نمونه اش پرفسور سمیعی و خیلی های دیگر که اینجا زندگی نمی کنند ولی بسیاری از مشکلات ما را هم چاره می کنند .
در ضمن نمی توان از سمپادی ها انتظار داشت که همه مشکلاتی را که دیگران و شاید خودشان ایجاد کرده اند ، حل کنند ؛ بخصوص وقتی که میدانی برای عمل ندارند.
تا همین الآن که داریم پیش می خونیم ،حساب کردیم ، از پایه ی 230 نفریمون ، 20-30 نفر رفتن و احتمالا اون قدر می رن (آن هم رفتنی بدون برگشتن ) که آخرش فقط 30-40 نفر می مونن.
دو تا دوره ی دیگه رو هم که بررسی کردیم و از معلمامون پرسیدیم ، (یکیش 45-6 دوره پیش و اون یکی 10-12 دوره قبل ) فقط 15-16% اند که موندن.
پروفسور سمیعی و … و معلمامون و اونا که موندن، همه جزء همون درصدایی هستند که موندن و نه جزء خیلی های دیگه که نمونه اش فت و فراوونه.
قبول دارم که اون درصد کم ، آدمای جالب و عموما خارق العاده ای اند.نمونه اش هم همین بچه های گرداننده ی حامی یه.
یا مثلا مذهبی ها و فرهنگی هایی که توی سیستم مدرسه مون پرورش یافتن .و موندنی هم هستن (چون مذهب …) مثلا امیرخانی …
یا مثلا المپیادی ها و درس خون ها که مذهبی هم هستن و موندنی هم ، مثلا مرتضی ثقفیان ، یا علی اصغر شریفی ، و … (اینا رو گفتم شاید شما هم بشناسی)
ببین! من خودم نماینده ی “حامی” تو پایه مون(پیش ِ علامه حلّی) هستم!
انگیزه ی ذهنی عمومی بچه ها رو هم دارم می بینم که چقدر به فکر خیریه هستن یا نیستن.
مشکلاتمون رو هم می شناسم ، اعم از مشکلات فرهنگی و مشکلاتی که آموزش و پرورش با ما داره.
گویا شما هم حداقل قبول داری که ما مشکل رو داریم.یعنی مشکل فرهنگی رو. و مشکل هدر رفتن سرمایه های انسانی نبوغ و مالی کشور در مدرسه رو.
اما باید بدونیم که سلب مسئولیت هیچ فایده ای جز پس رفت نداره.
ما باید پیش روی کنیم.
راه حل مناسب پیش روی آموزش پرورش هم تخریبِ به قول شما_ “آشیانه مون ” نیست.(این آشیونه آشیونه ی خودخواهی ما نباید بشه).
راه حل مناسب در دست ما و مسئولینه. یعنی تلاش برای عوض کردن روسوی ذهنی عمومی مدارس.
سلام.منم یه سمپادیم.ولی بچه ها چه ما بخواهیم چه نه اونا کار خودشون رو میکنن نمیدونم شما تو کدوم شهر هستین ولی توی شهر ما دارن سمپاد رو خرابش میکنند انگاری قراره از امسال ساعت مدرسه هم مثل مدارس عادی بشه یعنی تا 11:45 این هم بماند که ما پارسال چه مشکلاتی با سطح علمی چند تن از دبیران گرام داشتیم نمیدونم یا اونا در سطح ما نبودن یا ما در سطح اونا …
حالا بگذریم …ولی بدونید دارن کاری میکنن که سطح علمی بچه ها بکشه پایین تا وقتی اومدن بگن دیگه سمپاد منحل شه بهونشون جور شه…
میگن بچه ها خودشون خوب نبودن…
هیچکس به فکر ما نیست هیچکس هم به حرف ما تره خورد نمیکنه…
هیچکس به دادما نمی رسه…
تا 2 بمونی با اون معلمای عتیقه خوبه؟!
بذار خرابش کنن چه بهتر. خرابش به درد بخور تره
من بی صبرانه منتظر نابودی سمپاد هستم
kdbwnf : شما بزرگوارید ، خیلی لطف دارید .
پوف…..
من کچل میشم آخرش انقدر که موهامو دسته دسته میکنم وقتی این مطالب جذاب مربوط به نابودی خیالی سمپادو میخونم…
شما برای جلوگیری از کچلی یک راه دارید و آن هم نخواندن مطالبی ست که دوست ندارید.
@ شقایق:
کاملا باهاتون موافقم! تایید!
:)) ایول آرش
” کسی که به دردت نمی خورد “