2008-10-20
كاري داشتيد؟
بعضي وقتا آدما راهشون رو گم مي كنن!
مي دونين چطوري؟!
مي خواي بري شهر كتاب، اما اشتباها سر از 2 كوچه پايين تر در مياري! بعدم ناگهاني تصميم مي گيري در جهت مخالف جهتي كه مي رفتي، برگردي و سرعتت رو هم زياد كني!!
بعدم كه ازت بپرسن چي كار داري، بگي كتاب مي خريدي!!
خوبه، نه؟
به اين مي گم آدمي كه راهش رو گم كرده…
چند تا دليل مي تونه داشته باشه! نه؟!
يكي اينكه هوش و حواسش رو از دست داده، يكي اينكه آلزايمر داره و چند روز پيشش رو يادش نيست، يكي اينكه ولگرده، يكي اينكه…
مي خوام نظراتون رو بگين لطفا…
چه دليلي به نظرتون مي رسه؟!
25 نظر
یکی اینکه راهنماتو گم کردی.کسی که همیشه می تونسی چشتو ببندی و دسشو بگیری و ببرت.من درباره راه گم کردن گفتم.
به سبک نسترن : شاید هم پریشان در جستجوی اوست …
به سبک دکتر : فراموشی چند روز قبل شامل آلزایمر نمیشود و طبیعی است.
به سبک ولگردان : ول گردی هدف مند است !
به سبک منطق فازی : او از شهر کتاب در حال برگشت بوده و مسیرش هم از 2 کوچه پایین تر بوده. اما شاید چیزی را فراموش کرده و خواسته برگرده شهر کتاب. سرعت زیاد هم به خاطر عجله بود
به سبک کارآگاه : بریم از خود اون فرد و فروشنده شهر کتاب تحقیق کنیم. اگر ادعای او درست بود که بود …
به سبک کارآگاه باهوش : شاید شهر کتاب ردگم کنی بوده.
به سبک پگاه : خودمون دلیلشو می دونیم.
به سبک خود او : چه فرقی می کنه ؟
يكي مثه من شده كه هوش و هواسش پريده ! يعني انقدر مشغوليت فكري داره كه اصن متوجه نيست كجا داره ميره .
همين دو ماه پيش بود كه انقدر تو فكر بودم كه وسط خيابون با صداي يه ماشين به خودم اومدم و دور و برمو كه نگاه كردم فهميدم وسط خيابون وايسادم و ماشينه داشته زيرم ميگرفته . باورت ميشه ؟ چقدر از راننده داشتم فحش ميخوردم ؟
دلم گاهي اوقات براي فائقه اي كه تنها عشقش مدرسه و درس خوندن و گريه به خاطر نمره ش ميكرد تنگ ميشه . الان انقدرمشغوليت فكري دارم كه گاهي اوقات حتي يادم نمياد چمه ! تو مدرسه سر از كلاسي درميارم كه اصن قصدم اونجا نبوده و گاهي فكر ميكنم براي چي اونجا بودم !
بازم شكر كه الزايمر ندارم .
همين !
راستي دلم خيلي براي مطالبت تنگ شده بود .
يه حرفي ميخواستم بهت بگم . ولي اينجا جاش نيست … !
يه موقعي بهت ميگم … ! فقط فقط مخصوص خودته ! هيشكي ديگه شاملش نميشه !
البته اينا مخصوص من بود … من از قصد اون ادمي كه اخرش شهر كتاب هم نرفته خبر ندارم :دي
فکر کنم برای من هم اتفاق افتاده باشه. ولی از یه نوع های دیگش!
شاید می خواستم خودم رو تنبیه کنم ویا جلوی خودم کم نیاورده باشم، از ادامه ی راهی که یه اشتباهی داشته بر می گردم به اول اول!
کسی که از نبودنت میرنجه.
Faeghe, torokhoda 1juri 1zangi be man bezan man kRet dRam!
midunin? age 2mbale 1i bude bashe chi? Nastaran, aghIe bazrkR, va baghie dustan!
دنبال نام مستعار؟ :دی نام مستعار هم مدرسه ای اقای مطهرین؟:دی راستی با اون حرفت تو مطلب ماجده بسی موافق بودم.همون جا توضیح دادم.
پستت رو کامل بنویس تا همه بفهمن منظورت چیه.
مبتکران : شیمی 3 و فیزیک 3 (آموزش – نه تست) نداشت. برو بپرس !
دقت کردی ساعت چند بود ؟
هم مدرسه ، دوست ، فامیل ، همسایه یا آشنا ؟ چه فرقی می کنه ؟
نسترن احیانا نام مستعار شما نیست ؟ همونی نیستین که من فکر می کنم ؟!
kRagahim hame.! nastaran, ham madrSeE, mostaR!
man Mruz az hamunja in 2ketabo kharidam.
منظورم این بود که سمپادی هستید یا نیستید.ببخشید اگه بد پرسیدم منظورم همین بود.منم خوندن فکرتون بلد نیستم.این کار پگاهه:دی
البته خیلی نزدیک تر از یک هم مدرسه ای.
به قرآن نبود. شیمی جلد نارنجی خیلی زیاد بود اما من آبی رو میخوام. گفتم که کتاب آموزشیش. من حتی از خود طرف پرسیدم. ( من یک بار قسم قرآن شکستم تو عمرم اونم در مورد تو بوده – قبلا )
من سمپادی هستم. چطور مگه ؟ جالبه بدونم.
” بعدم که ازت بپرسن چی کار داری ”
چطور پرسیدی؟ چطور نگاه کردی؟ چطور دویدی جلوم؟
دقیقا به خاطر همین ها بود که داشتم فرار می کردم !
چه چیزها که می شکند … چه چیزها که از دست می روند …
که بودم ، که شدم ، که هستم …
چون سمپادی هستید جواب می دم:دی چون خودتونم می دونید که آدمای سمپادی بین یک سمپادی و غیره تفاوت زیاد قائلن.خواستم یه تصور از مستعار داشته باشم.
اما اشتباه کردم.بدون تصور بهتره.
ghable inke man hata motevajehe to besham to dashT miumaD. na? ma ran2m bargashTm. to unja buD. be chesham shak kardam, be aghlam shak kardam, ama…
man un ketabo kharidam! shahre ketabam tu kuchAe ma nist.. mahze etLa goftam. miduni chi migam ke?
ya toZh bedam?
Nastaran to ki hasT? ashnaE..
آره. دروغ نمی گم. من بودم. اون سه باری که بالا پایین رفتین. فاصله بین کپی و 35ام. می خواستم نزدیک بشم اما نشد ! نتونستم خودم رو راضی کنم. اومده بودم کتاب بگیرم تایم رو هم طوری تنظیم کرده بودم که اون جا باشم. شما که رفتین تو کوچه منم رفتم دیگه . از یک کوچه پایین تر رفتم. اما هرکاری کردم نتونستم خودم رو راضی کنم که برم. برگشتم بالا که با شما برخورد کردم. بعدش هم حدس میزدم چه واکنشی نشون میدی سعی کردم دور شم. اما تو اومدی …
میدونم کوچه تون اون جا نیست. من به دنبال آدرس خونتون نیستم.
از اون دوستت هم از طرف من معذرت خواهی کن.
من یک بار سوم راهنمایی سمپاد رو از دست دادم.خوشحال بودم که دوباره این جابه دست آوردمش.از دوستام کسایی هستن که اینجا رو می خونن وچون نمی خواستم به خاطر مسائل قبلی نسبت به من موضع گیری منفی کنن اسمم رو نمی ذاشتم.و می دونستم واسه آقای مطهری حرفا از اسما مهمترن.خوب.حالا شما و دوسپسرت هردو به این نتیجه رسیدین که هردو منو میشناسین.من اسممو میگم.شاید حق با شما باشه و ما سه تا همو بشناسیم.اما که چی؟البته پگاهی که من تو سمپاد می شناختم اهل این حرفا نبود.شاید حالا شده باشه.با گفتن اسمم به خاطر دوستام دیگه نمی تونم بیام.ببخشید مزخرفاتمو.نگار نبوی زاده.سال سوم دبیرستان
؟؟!!!؟؟؟دعوا دوستی دعوا دوستی دعوا دوستی
ول کنین این بچه بازیا رو!
man nMishnasam NegR/Nastaran jan.
ama kodum harfa?! 😮
khAli mamnun Danial!
man az hame maazerat mikham va3 2ta poste shakhCe akharam. bebakhshid… saay mikonam tekrR nashe!
8 – تو بعضی پستای خاص , آدمای جدید و خاص هم نظر میدن!
8 – هدفمند بودن دلیل خوبی برای هدفمند نبودن!
8 – رنجیدن دلیلیست برای نیاز ها و …!
بهتره این مسائل در پیغام خصوصی انجمنی مطرح بشه تا بلاگ.
معذرت بابت خصوصی سازی گروه نوشت !
من همچنان مورد ظلم باید قرار بگیرم. اما دوباره میام.