2011-04-16
کس نخارد پشت من…جز ناخن مغز من!
کلاس یکنواخت و خسته کننده ی فیزیک…
دبیر از x و y میگه و ما از اینکه “خرش از پرک”(!)شغله از “خ”یا نه…
محض تنوع ما چن تا بچه های گوشه ی کلاس بی دلیل با صدای بلند می زنیم زیر خنده و بقیه م از فرصت استفاده می کنن و می زنن زیر خنده… حالا نخند کی بخند …
دبیر فیزیک هم گچ رو میگذاره زمین و می شینه پشت میز و :
_ قاه قاه قاه…2x…هرهرهر…2تا x…
و لبخند روی لبمون می ماسه که نمی دونی به چی می خندیم،چرا ریسه می ری؟! مگه مجبوری بگی فهمیدم به چی می خندیدن…
این اتفاق در مقیاس های گنده تر و گنده ترتر به شکلای مختلف در اطرافمون می افته.
خیلی کارا رو به پیروی از بقیه انجام می دیم. بقیه ای که ممکنه دلیلی برای کارشون نداشته باشن و ما به زور برای خودمون دلیل می تراشیم. دلیلی مثل2x که اساسا دلیل نیست …
+ مغزمونو خود کفا کنیم …
یک نظر
به نكته خيلي جالبي اشاره كرديد.مشكل اصلي جامعه ما.مايي كه متاسفانه ديگه توجهي به اين چيزا نداريم.نوشته شما ميتونه يه تلنگرباشه براي همه.ازامروز براي همه ي كارهايي كه انجام ميديم بايد دليل اساسي داشته باشيم درغيراين صورت درآينده هم دقيقا به همين شكل كارهامون رو زيرسوال ميبريم واين يعني ضعف