سفرِ مسافر
سلام می دونم خیلی وقته که از تابستون گذشته
این دومین نوشته ی منه هرچند که راضی کننده شاید نباشه (نه نیست)
یه تابستونه خسته کننده تو مالزی. جایی که نه هواش متعلق به منه نه زمینش و نه مردمش با من هیچ نسبتی دارن. تفریحاتشونو درک نمی کنم، رفتارشون برام عجیبه و …
کمی خسته کنندس به خصوص که روزه هم میگیرم هوا گرمه و ادمو کسل می کنه. دلم برای اینکه برای بودن با دوستام کلاس های تابستونی بردارم تنگ شده
مدرسه هوایی داشت که کمو بیش ماله من هم بود زمینش کلاس هاش با تک تکشون خاطره داشتم ادم هاشو می شناختم تفریحاته مشخصی داشتم
ولی اینجا خبری نیست از این تفریحات. کمی از تصمیمی که گرفتم پشیمونم یاده شوری میافتم که 2 ساله قبل برای خروج از ایران داشتم اول یه مدت ترکیه و استانبول خونه ی مادر بزرگ و خوشی های بودن در کنار اون. بعد از اینکه 1 سال اونجا موندم اومدم به مالزی کوالالامپور خوب خیلی فرق داشت. برای من سخت بود تازه تو استانبول چند تا دوست پیدا کرده بودم.
ولی گذشت الان 1 ماه مونده تا 1 ساله کامل رو تو مالزی بگذرونم. یک ساله به نسبت کسل کننده. تو این یک سال خیلی با اون کسی که نزدیکه 5 سال تو حلی درس خونده بود فاصله گرفتم. الان می دونم که نمیشه با همه دوست شد با بعضی ها باید فاصله داشت. در عین حال باید قدر اطرافیانو دونست.
می دونم که نتایج کنکوره هم دوره ای هام اومده برا همتون ارزوی موفقیت می کنم.
منم دعا کنید
سلام ، من هم دانش آموز سمپادی هستم و میخوام اینجا عضو شم . چطوری باید عضو شد ؟
در مورد پست هم ، نه، جالب بود ، خیلی حرف داشت توش که مطمئنم فقط یک سمپادی اصیل میتونه درکشون کنه 🙂
انوشه برای عضو شدن و نوشتن مطلب فقط کافیه که از بالای صفحه سمت راست «نام نویسی» رو بزنید.
ممنون از نظرتون