2008-11-09
مادربزرگ
ظاهرا همه چیز مثل گذشته ست. به جز یه نفر.
ما سعی میکنیم نشون بدیم دیگه بسه.
ما تلاش میکنیم به جای غم و غصه به بقیه بگیم حالمون خوبه.
حس کردن غم آلودی فضا برای ما، نه تنها آسونتر از خوردن آب بلکه آسونتر از نفس کشیدنه.
دقیقا شش شنبه از اون شنبه لعنتی میگذره.
دقیقا شش هفته و پنج روز میگذره، از اون شب احیایی که من برای خوب شدنش با دعای توسل از امامامون کمک خواستم.
کمک خواستم. کمک.
چیز خیلی زیادیه؟؟؟
اما اونا در عوض جاش رو برامون حسابی خالی کردن.
شش شنبه میگذره و ما مشکی میپوشیم، در عزای مادربزرگ.
و من دیگه جرئت باز کردن کتاب ارتباط با خدا رو ندارم…
5 نظر
duste khubam,
marge aZzan darde bozorgie. chiZ nist ke asun beshe azash khalas shod. baaZa be Sme ghSmat, bash kNR mian, baaZa be Sme khaaste khoda.
man ama, kolan bash kNR nMiam…!
ama Pshnahadam ine ke, fekr nakon ke chera gerFTsh, khodIa. shIad betuni gho3hato ba khoda sharik shi!
نا شكري هيچ وقت درست نيست …
هيچ وقت …
من به تقدير اعتقاد زيادي دارم … هر چند شايد بابت اين تقدير ادم سختي هاي زيادي بكشه …
كتاب خدا ارامش بخش ترينه در اين مواقع و با دور نگه داشتن خودت از اين كتاب بي ارامشي خودت رو تضمين كن …
ناشكري نكن . هيچ وقت !
به حكمت كار خدا بايد توجه كرد . هر چند ما خيلي وقتا از حكمت خدا سر در نمياريم …
واقعا متاسفم که مادربزرگتو از دست دادی .اون شنبه وقتی پیامکت بهم رسید کلی دعا کردم . امید وارم غم آخرت باشه ای کاش خدا به همه عمر نوح می داد …
ولي شايد اون موقعها ارزشي نبود براي بودن آدمها…
با گرفتنشون ازمون به ارزششون پي ميبريم….
اينو قبول دارم…ولي راستش
خودم هيچ وقت كنار نميام!!
سلام!
ببخشید بی ربط کامنت می ذارم، اما لطفا مطلب مربوط به مجله سمپادیا (تو مطالب جدیده) بخونید و نظرتونو حتما بگید تا بحث مجله رو ادامه بدیم! از همه این خواهش رو دارم..