2009-01-27
و اما تو…
اسمت را فریاد می زنم. دلم می خواهد اسمت را فریاد بزنم. هر بار که فریاد می زنم انرژی عجیبی درونم ایجاد می شود که نمی گذارد توقف کنم. حتی اسمت هم به من انرژی می دهد! فریاد می زنم و همه ی اطرافم سیاه می شود ولی یک چیز می ماند : اسمت
باز هم داد می زنم ناگهان تو را مقابل خودم ولی کمی دورتر می بینم! با نگاه و لبخندت آن انرژی را خنثی می کنی و من به تو خیره می شوم
هنوز لبخند می زنی نمی توانم جلوی انرژی ات مقاومت کنم سرم را به زیر می اندازم.. تو به من می خندی می دانم آخر صدای گرم خنده ات می آید… سرم را بلند می کنم و پیشت می آیم و ازت عذرخواهی می کنم. تو باز هم لبخند می زنی و بهم می گویی :”اشکال نداره ناراحت نشدم” و من پاسخ لبخندت را می دهم.
10 نظر
من آرزو ام!! اولين باره اينجا مي نويسم اميدوارم زياد بد نباشه! اگرم سوالي داشتين خوشحال مي شم بپرسين! 🙂
سلام،خوشبختم و خوش اومدي!!
خوش اومدی آرزو!
اسمش؟!عجیبه!
سلام
خوش اومدی.
خیلی خوب بووووووود.
× آرام می گوید ، اسمم را . بعد که محل نمی دهم … بلندتر می گوید . صدایش به فریاد می ماند. کمی گلویش را صاف می کند … جسارتش را جمع می کند و دست بر شانه ام میزند :
” نیما ، ساعت چنده ؟ ”
×قدمت روشن!
خوش اومدين! موفق باشين و شاد
….
راستي! پاسخ لبخند ، لبخند است؟
خوش اومدی!
آرزو…
آرزو ی خودمون؟
آرزو؟؟؟؟؟
:دی
سلللللللامممممممم :دی
چططططوری تووووو؟! :دی
ببین کیا میان اینجا…
خدایا!!
:دی
نه، بد نیست اصلا.
یه چیزی بگم؟
علائم نگارشی ش کمه یه کم :دی
ببخشیدا، اول کاری! آخه سخت بود خوندنش واسه م!
چرا عجیبه که “اسمش”؟
قشنگ بود
خوش اووومدي
آرزووووو!!!!!!!
.
.
ایول اولین پستته!!! مبارک!! (و همچنین تولدت که فرداس!) :X