2008-11-05
گل غنچه سرخ…
پنجره مثل هميشه باز بودو دخترك شديدا مشغول بود…
برنامه مي نوشت…در گير بود…
از آينه روبرو يه برقي زد تو چشاش…سرش رو كه چرخوند…صداي رعد اومد…
خواهرش مثل هميشه يه داد كرچولو زدو از اتاق دوييد بيرون…مييترسيد.
دخترك برنامه رو ول كرد…پنجره باز بودو نم بارون ميومد…بوي خاك بلند شده بود…دلش دويدن ميخواست توي راهي باروني كه به آخر نرسه…
رفت كنار پنجره و با تمام وجود نفس كشيد…
دينگ..
“كامل كردي؟؟”
…”مشغولم..”
“تا فردا فقط وقت داريما!!بدو!!”
.
.
.
پنجره بسته شد…صداي بارون و بوي خاك و پشت كردن به پنجره و برنامه نوشتن با هم نميخونن….
ولي با آينه كاري نميشد كرد…
نور برق توي چشماش ميزد…
بين هر خط يه چيز تو ذهنش ميومد…
“گل غنچه هاي سرخ را كنون كه ميتواني برچين….
پ.ن:فقط يه مشكل هست..اون غنچه سرخ چي بود؟؟!! بارون….كار…
خيلي وقته درگيرشم…
9 نظر
سعي كن هميشه توي نوشتههات در آخر براي خواننده يه سر نخ باقي بزاري.. يه چيزي كه مجبورش كنه خودش فكر كنه و به جواب برسه..
يا اينكه اگه قرار خودش آخر يه داستان رو بسازه بايد آخرش طوري داستان رو تموم كني كه بتونه خودش ادامه داستان رو بنويسه…
خيلي از … استفاده كردي..
hamina ke moli goftan!
درکت میکنم….عمده مشکل من هم اینه که برنامه هام با لذاتم همخونی نداره….اینقدر درگیر روزمرگی شدم که فرصت فکر کردن و بو کشیدن و خیس شدن و …. رو ندارم و این دردناکه!!!
پ.ن:هر نوشته ای که از نهاد بلند شه هیچ مشکلی نداره….تو که قرار نیست نویسنده شی!!!(البته نظر دوستان گرامی ست ولی بهتر بود به جای توجه به “…” به مطلب توجه میشد!!!)
دوست خوبم، پريا، فهم مطلب دچار مشكل شده بود براي من!
پگاه عزیز من هم شاید دقیقا نفهمیدم منظور ملیکا چی بوده یعنی هیچ لزومی نداره که دقیقا اصل مطلب رو بگیریم….مهم اینه که با خوندن این پست شاید یه حس نزدیک به حس ملیکا به ما هم دست بده….در اصل به نظرم فایده بلاگ همینه….
پ.ن:ناراحت نشدی که از کامنت بالایی؟!چون من منظور بدی نداشتم شاید بد نوشتم!!!به هر حال عذر میخوام:)
چه برنامه ای؟ برنامه روزانه یا برنامه سازی؟ آخه توش هیچ قرینه ای نیست که بفهمی..
اما موقعی که برنامه رایانه ای می نویسن، عموما؛ حتی اگه یکی انگشتشو بکنه تو چش طرف حواسش نیست.. فقط می گه: “چی؟”:دی
مولي:اين سرنخو ميخواستم بذارم…ولي واقعا دونستنش برام مهم بود…خواستم واضح باشه كه حتما بفهمن !!
و اينكه من عاشق …. ام.و از اونجايي كه اصلا نميخواستم اين قصه باشه ،و فقط يه جور انتقال احساسم بود پر … هم بود…
ولي مرسي!!
پريا:مرسي …خوشحالم اگه حتي كميشو درك كرده باشي!!:)
سعيد:كل موضوع همون برنامه بود؟؟اگه مهمه برنامه كامپيوتر!!
پگاه:خب…اگه ميخواي حل شه…اگه!!..كجاش؟؟…
man kollan hichi nafahmidam ra3sh!
” تمام می شوم شبی ”
یه وقتی واسه آسمون بزاریم … بهش نگاه کنیم و ازش بارون بخوایم …