نگو غریبه غمت را چرا نمیفهمد؟!
که حال و روز تو را آشنا نمیفهمد…
چه شرح میدهی احوال نابسامان را…
که هر که بغض ندارد؛ تو را نمیفهمد
به یادگار بماند گلایه ام به شما؛ که اعتماد ندارم به سایه ام به شما!
به هرچه درد که دارم قسم!
قسم به شما که هر چقدر بنویسم؛ نمیرسم به شما…
دلم گرفته از این شهر… شهر بی مرام رفیق
از این جماعت در فکر انتقام، رفیق
کجای این شب؛ شب بی اعتبار گریه کنم؟!
به روی امنیتِ شانه ی کدام رفیق؟
که حال و روز تو را آشنا نمیفهمد…
چه شرح میدهی احوال نابسامان را…
که هر که بغض ندارد؛ تو را نمیفهمد
به یادگار بماند گلایه ام به شما؛ که اعتماد ندارم به سایه ام به شما!
به هرچه درد که دارم قسم!
قسم به شما که هر چقدر بنویسم؛ نمیرسم به شما…
دلم گرفته از این شهر… شهر بی مرام رفیق
از این جماعت در فکر انتقام، رفیق
کجای این شب؛ شب بی اعتبار گریه کنم؟!
به روی امنیتِ شانه ی کدام رفیق؟