"هرگز کسی نمیفهمد در کدام لحظه بهار تبدیل به تابستان میشود.
یک روز صبح از خواب بیدار میشویم و حس میکنیم هوا گرم است !
تابستان وقتی ما در «خواب» بودیم فرارسیده است.."
"درست همون جایی که با اومدن عید ذوق میکردیم و هفته ها منتظر اومدنش میشدیم،
با لباس نو روز اول عید رو میگذروندیم،
برای زنده موندن ماهی عیدمون دعا میکردیم و
بزرگترین دغدغمون پیک نوروزی مدرسه بود ؛
درست همونجا ،
زندگی باید متوقف میشد..."
اینطور نیست که حرفی برای گفتن
نداشته باشیم؛
در حقیقت حرفهای ناگفتهی زیادی داریم
اما چون هر آنچه که تا به امروز گفتهایم
بیفایده بوده،
دیگر سکوت کردهایم..
لطفا در آینده وقتی که به اسمتون زمینی ثروتی چیزی بود و پیر شدید، قبل مُردن بین بچه هاتون همه چیو تقسیم کنین.
باعث حفظ آرامش بچه ها و نوه ها و زندگی هاشون میشید.
من دوست دارم در سفر باشم
دائم، همیشه، خارج از منطق
میخواهم از زنجیرِ تکرار و
از واقعیت، بر حذر باشم
من دوست دارم در سفر باشم
پرواز، قانونِ پرستوهاست
ماندن به من آسیب خواهد زد
در جا زدن، تحقیرِ آهوهاست.