علیـــــــــــــــ
بانگ‌ها ارسال‌ها اطلاعات شخصی
-
♡^*ــــــــ*^♡
این الان دیالوگ داکتر استرنجه؟ اگه آره میشه بگین کجاشه و کی گفته؟
مرا خاری که گل باشد بر آن خار/به از سروی که هرگز ناورد بار
نه فقط از تو اگر دل بکنم می‌میرم؛سایه‌ات نیز بیفتد به تنم می‌میرم...
به خودم آمدم انگار تویی در من بود...
کان عقیقِ نادرِ ارزانم آرزوست...
دائماً میکوبه و میکوبه... عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا/ما همه بنده و این قوم خداوندانند.
۱- سایه ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان/که من این خانه به سودای تو ویران کردم
۲- ز آشفتگی حال من آگاه کِی شود/آن را که دل نَگَشت گرفتار این کمند
۳- دل به رغبت می‌سپارد جان به چشم مست یار/گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس
۴- شوق لبت برد از یاد حافظ/درسِ شبانه ؛ وردِ سحرگاه
۵- دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود/ناز پرورد وصال است مجو آزارش
۶- ز حسرت لب شیرین هنوز می‌بینم/که لاله می‌دمد از خونِ دیده ی فرهادعلی! ...بکوش عظمت در نگاه تو باشد نه در دیسلایکی که بدان می نگری
در شگفتم علی ، تو دیسلایک های پنهانی را در خود داری و از آن بی خبری!
علی! من شوق دیدن دیسلایک را به تو خواهم آموخت.
علی! عاشقانه دیسلایک ها را نظاره کن.
عاشقانه علی!
( با اندکی! دخل و تصرف در مائده های زمینی آندره ژید!..:)رواله!...:)
هنوز که هنوزه صداش توی سرم مثل پُتک میکوبه! مفلسانیم و هوای مِی و مطرب داریم / آه اگر خرقه پشمین به گِرو نستانند!!!
نوشته بر تیغ ذوالفقارت ، که جبر باشد در اختیارت/و مرد عالم فقط تو هستی ، خود تویی لا فتی تر از تو
فلسفه ای که برا روزه گفته بودی به قدری عمیق بود که خود خدا هم تا حالا بش فکر نکرده
-
بارگذاری…
-
بارگذاری…