پاسخ : بهترین خاطراتتون با پدرتون
یه شب که داشتم زار می زدم
اومد نشست برام شعر خوند
"کس شمار درد و داغ سینه ام داند ؟ نداند ! "
و اونقدر با هم بحث کردیم _ من باب فلسفه و سیاست _
که یادم رفت دردم چی بود ...
و اوقدر منو خندوند که دیگه به علت گریه فکر نکردم !
پاسخ : شخصی نوشته ها
پدربزرگم که مرد، تنها از این ناراحت شدم که چرا مادربزرگ و مادر این همه گریه می کنند.
گذشت...
مادر بزرگ هم _ مرد !
گریه نکردم،
از مرگ حتی همان مربع که تو می گویی را هم_
نمی فهمیدم .
گذشت.
مادربزرگ دیگرم هم مرد!
و دیگر هرگز کسی کل خاندان و تبار مارا بعد از مراسم چهلم او،...
پاسخ : شخصی نوشته ها
امروز،
به این سادگی گلدان ها
در آرامششان
زیر نور آفتاب
حسادت می کنم .
خدایا !
من نمی دانم کجای کار می لنگد
که آن قانونِ معروفِ " ولا خوف علیهم و لا هم یحزنون "َت
شامل ما نمی شود .
آه چرا .
فهمیدنش که سخت نبود ،
مساله "ایمان" بود ...
.
به این آرامش گلدان ها حسودی می...
پاسخ : شعر 3 دقیقه ای خلاقانه !
کلاه من یه دونه س ،
گوشواره ام تو خونه س !
پسته می خوام دیوونه !
پاشو بریم تو لونه !
----
من بیشتر شر گفتم یا بالاییم خداییش ؟؟ :دی
کبود - شلنگ - نخ - مامان بزرگ
پاسخ : دفتر غمنامه من
خوب می فهمم ازدحامی که سکوتی بهت انگیز احاطه اش می کند یعنی چه . خیلی خوب ...
و ای کاش دفتر غم نامه ی من کمی _ فقط کمی _ باران می خورد ...
این چشم ها دیگر نای اشک ریختن ندارند ...
و دفترم ترک بر می دارد ...
چه خیالی !
--
آفرین .
پاسخ : شعر 3 دقیقه ای خلاقانه !
امروز،
عقربه های ساعت چه قدر مثل چاقو می مانند،
مثل زنگ آن کلیسا زیر درخت نارون،
که اصرار داشت گذر زمان را به همه یاد آوری کند ،
مثل آن فیل هایی که خواهرم _ دیروز_ توی دفترش کشیده بود،
فیل هایی که با گذار زمان توی دفتر نقاشی کوچک خواهرم
"کوچک" می شدند ...
...
پاسخ : جای من این جا نیست...
چرا جای من اینجا نیستِ آخر سوالیه ؟ شک کردی ؟
.
دنیای من آنجاست ،
آن دورِدورِ دور
آنجا که لبریز است
از اشک و مهر و نور
آنجا که یک نقطه
اندازه ی دنیاست
از گل جدا ماندن تنبیه آدم هاست ...
پاسخ : شعر 3 دقیقه ای خلاقانه !
فقط
خلوت گرمابه های ساکت و سرد قدیمی ست ،
استثناعن،
که مرا یاد تیمارستان های کج و کوله نمی اندازد ...
فقط این خلوت گرم
لحظه ای
_استثناعن_
مرا به بوی ریحون توی حیاط مادربزرگ می برد ...
و ای کاش این ساختمان های چلغوز
هرگز سبز نمی شدند
که با "سبز"ی ریحان...
پاسخ : رسم گراف های خانوادگی
یه روز مدیریت برگشت گفت " ما وقتی پیشناهاد می دیم کسی گوش نمی کنه، ( نمونه ش همین گراف سیاسی) پس چه طور انتظار دارین دست به دست هم فضا رو بسازیم ؟ " و در واقع معتقد بود که کسی هم کاری نمی کنه.
.
حالا بعد کلی مدت که گذشته، این کیه که همکاری نمی کنه ؟
( من لنکارو...
پاسخ : اگر اخراج شوید؟(ایده هایتان را مطرح کنید)
دنیا که تموم نمی شه، می ریم یه مدرسه ی دیگه !
با دوستان هم ارتباط رو حفظ می کنیم . روحیه عم بر می گرده سر جاش !
پاسخ : قبل از خلقت
ببین یعنی تو می گی خدا یه عنصره ، این خدای تو آیا حکمت و عدل و ... براش تعریف می شن ؟؟!
آیا همین که یه عنصر باشه ، و یه تعریف داشته باشه به معنی محدودیت و قابلیت فنا نیست ؟!
پاسخ : بنویس ...
قلمم کو کجاست ؟
من به این مهر سکوت
من به این تاریکی
من به ما
من به فرسودگی ذهن خودم معترضم!
که چرا
شوق آغاز مرا
و منی چون من را
ز خودم دزدیدند؟
به کجا برگردم ؟
حق برگشتن را
ز تنم دزدیدند!
قلمم کو ؟ کجاست ؟
قلمم را ...
دزدیدند !
پاسخ : حمید مصدق و فروغ فرخزاد!(خیلی شاخه!)
کاش این مراوده ادامه پیدا می کرد ...!
"سیب" نماد گناه و پاکی یه ، توامان .
و هر دوشون خیلی قشنگ ازش استفاده کردن..
پاسخ : جهان مزخرف ما!
دو تا مساله وجود داره، اگه می خوایم جهان خوب داشته باشیم و یه سیستم عادلانه که بتونه حق همه ی ملت ها رو ادا کنه و عدالت رو تمام و کمال اجرا کنه، می شه . همه ی ادیان این عقیده رو قبول دارن .
حتی مکاتب غیر الهی ، خیلیاشون به دنبال اجرای عدالتن.
می شه این سیستم تحقق پیدا...
پاسخ : شايعه - سقراط
بستگی داره ، مثلن اگه می گفت شاگردت داره بهت خیانت (!) می کنه ، شاید اگه واقعی بود گفتنش براس سقراط سودمند می بود ولی وقتی طرف مطمئن نیست فقط دید سقراط رو بد می کنه ...