پاسخ : بهترین خاطراتتون با پدرتون
من و بابام خیلی با هم صمیمیم .. البته شاید بعضی اوقات بابام از دستم عصبانی شه ( به خاطر بعضی مسائل ) ولی خب هر لحظه ای که بابامم برام یه خاطرست .. بابی من خیلی آدم پایه ای .. مسافرت ، بیرون ، کلا نسبت به سنش از لحاظ قیافه خیلی جوونتره ..
ولی خب یه باز یادم...
پاسخ : شعر 3 دقیقه ای خلاقانه !
بازم داره شروع میشه مدرسه ها
دیگه باید برم من از سمپادیا
بابای کردن چه سخته با دوستای دیوونه
بااینکه باید برم اما همیشه این دلم دلتنگه ...
------------------
ایترنت --- اعتیاد --- خواب
پاسخ : شعر 3 دقیقه ای خلاقانه !
دلم میخواد داشته باش یه گونی
یه گونی پر دلمه
هی بخورم بی غصه آی دلمه ،دلمه
تربچه های باغچمون دارن سلام میکنن
باز به دل خستمو به رویه غم وا کنن ...
-----------------------
گربه ، اتل ، متل ، قاصدک
پاسخ : شعر 3 دقیقه ای خلاقانه !
ما میریم به ساری
با جیب خالی
حساب جاری
خوردن باقالی
چه کیفی داره بابا !!
رو قالی
-----------------
مهتاب ، حیاط ، گنجشکک اشی مشی ،
پاسخ : شعر 3 دقیقه ای خلاقانه !
صندلی مدرسه بدترین جای نشستنه
مداد قلمچی بدتربین مداد تست زدنه
تراشم که دیگه تو کار ما بی اثره
چی بگم از کتاب ؟!!1
که همش دردسره ;D
-----------------------------
خونه ، لونه ، مامان ، درس
پاسخ : شعر 3 دقیقه ای خلاقانه !
چه سخت !!
امروز که روز ماهه
میخورم من بادمحون خوشمزه
تو گاری
رو قالی
پر باقالیی
شیرینی فسنجون دوست نداره
سوسن جون
-----
صدا ، دیوونه ، عاشق ، بیکاری ، دامداری
پاسخ : شعر 3 دقیقه ای خلاقانه !
شمعی که داره آب میشه
تاری که پاره شده
پراهن فردی که دیوانه شده
گربه چیکار میکنه ؟!!!!!!!!!!!
بیچاره شده
-----------
زندگی ، خوب و بد ، ماه
پاسخ : شعر 3 دقیقه ای خلاقانه !
مگه مگس دل نداره
که هر روز میخوره با کفش پاره
آخرش کجایه ؟
تو بیمارستانه ;D
------
پشه ........ انگور ..... عاشق ....... بیکار
پاسخ : چه کتابی بخوانیم؟!
یادمه یه رمان بود ..اسمش پنجره بود .. .. شب سه شنبه بود از ساعت3 شب نشستم تا آخرشو خوندم .. خیلی منو گرفت که البته گریم کردم .. صبح چهارشنبه .. خداروشکر درس خاصی نداشتیم و من همش یا بیرون بودم یا خواب .. دیگه توبه کردم اینجوری بشینم پای کتاب .. ولی رمانش خیلی قشنگ بود...
پاسخ : گند هاي دوران كودكي
فک کنم همین چند وقت پیش بود .. بابم میخواست ماشینشو ببره بیرون بمن گفت برم درو بگیرم .. ماشین که نزدیک شد منم دررو ول کردم .. از دستی نبو د ها!! .. بابام عصبانی شد . پشت ماشین رفت تو .. منم دبدو فرار رفتم خونه .. یه بار دیگه هم اتفاق افتاد البته داداشم بود .. که کلی...
پاسخ : گند هاي دوران كودكي
بچه بودم4 یا 5 ساله تو یه شهره دیگه زندگی میکردم یه روز من داشتم با پسر همسایمون باز میکردم اون رفته بود رو دیوار خونه من بهش میگم ( الآن اسمش یادم نیست ) 8 #-oبرو کنار مخوام اون سنگو پرت کنم اونور تو خیابون اون نمیره و بنده که خیلی در تصمیمم مصمم بودم ;Dسنگو...
پاسخ : گند هاي دوران كودكي
بچه بودم دبستانی .. دستشوییمون 2 تا در داره ورودی و ورودی اصلی یه بار مامانم رفت منم درروش قفل کردم .. همینطور که با داداشم درحال خندیدن بودیم دیدیم صدای جیغ میاد وو من که جرات نکردم برم باز کنم درو ..داداشمو فرستادم .. فقط اون موقع باید قیافه مامانم رو میدیدین..