پاسخ : هر روز يك حكايت
گفت و گو
ابوالعيناء ظريف بغداد و ابن مكرم شوخ طبع مصري در مجلس يكي از حكام ،
پهلوي يكديگر نشسته بودند و با هم در گوشي صحبت مي كردند.
حاكم از ايشان پرسيد :« ديگر چه دروغ هايي طرح كرده كه
بيخ گوش يكديگر مي گوييد؟» ابوالعناء گــــــفت:« از
بي طمعي و عدل و نير سخاوت و...
پاسخ : هر روز يك حكايت
;;) ماه مفيد تر است يا خورشيد ???
از چحي پرسيدند : «آفتاب مفيد تر است يا ماه ؟» گفت:« آفتاب در روز روشن بيرون مي آيدكه همه جا روشن است و
فايده اي ندارد ، اما ماه
در شب تاريك بـــــــيرون مي آيد و دنيا را مثلروز روشن مي كند و معلوم است كه نفع ماه بيشتر از خورشيد...
پاسخ : هر روز يك حكايت
فرمانده اي كه همه كارش مثل بقيه بود
هر جا بود، مثل بقيه بود، خورد و خوراكش ، لباس پوشيدنش،خوابش، كارش، جنگيدنش، اصلا احساس نمي كردي كه او فرمانده است و تو زير دستش هستي .
مي گفت:
«من خدمتگزار كوچكي ام بين خدمتگزارهاي بزرگتر»
خودش را از همه كمتر مي دانست. فيلم در...
پاسخ : هر روز يك حكايت
:)) شُكر براي گم كردن خر :))
مردي خرش را گم كرده بود ، گرد شهر مي گشت و شُكر مي گفت.
گفتند:
«چرا شُكر مي كني؟»
گفت:
« از بهر آنكه من بر خر نشسته بودم وگرنه من نيز امروز چهارمين روزي بود كه گم شده بودم.»
كليات عبيد
حكايت طنز
اشتباه موردي ;D
كارمندي به دفتر رئيس خود مي رود و ميگويد :
« معني اين چيه؟شما 200 دلار كمتر از چيزي كه توافق كرده بوديم به من پرداخت كرديد.»
رئيس پاسخ مي دهد:
« خودم مي دانم. اما ماه گذشته كه 200 دلار بيشتر به تو پرداخت كردم هيچ شكايتي نكردي.»
كارمند با حاضر جوابي گفت:
« درسته، من...