خب خیلی سوال کلی ای هست!! ولی به عنوان یک تک فرزند برای من خوب بوده
چون باعث شده بتونم با آدمای دیگه زیاد تر ارتباط برقرار کنم و روابط اجتماعی خوبی داشته باشم. (همه اش هم از اینجا شروع شد که خب آدم تنهاست)
ولی الان که مثلا دارم اپلای میکنم میرم میگم شاید اگه تک فرزند نبودم و مامان بابام تنها...
من نظرم کلا راجع به این داستان اینه که جمشید یه شخصیت خیالیه و حبیب هر کی رو میبینه فک میکنه جمشیده و زیاد هم پیش اومده که پیش آدم های مختلف رفته و بهشون گفته جمشید!!
قسمت ۱۸ هم که شاهکار داستان بود به نظرم اولش میگه دکتر به بهداری و اون آدمی که حبیب داره باهاش حرف میزنه که بهش میگه جمشید به...
شب بود…
- چرا همه اش شب؟
+ چون روز نمیتونه حسم رو برسونه…
بارون میومد…
+ اینم چون حسش و دوست دارم
گرچه اینکه عاشق بارونم هم بی تاثیر نیست…
“بارون و دوست دارم هنوز…”
کجا بودم؟ آهان…
بارون…
سردش بود…
ولی مشتش باز نمیشد…
بوی سیگارش فضا رو خیلی قشنگ میکرد…
بوش بود؟؟ شاید دودش بود…
نمیدونم قشنگ...