پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!
سپاسگذارم خدای من
خنده را
برای دهان او
او را
به خاطر من
و مرا
به نیت گم شدن افریدی
-----------------------------------------------------------
اگر که این درد از گریه تا عصب برسد
اگر که عشق لبالب شود به لب برسد
که سالها بدوی،قبل پایانی
یواش سایه یک مرد از...
پاسخ : المپیادهای دانشجویی
نمیدونم سیستم دانشگاهای ما با شما یکی هس یا نه
اما مال ما این طوریه که بین بچه های دو ترم اخر یه سری مسابقه برگزار میشه نفر برتر به استان فرستاده میشه و بعد هم کشوری هس نفر اول کشوری بدون کنکور به مقطع بعد میره و نفرات بعدی شامل سهمیه میشن
پاسخ : رضا امیرخانی
بی کیفیت بودن بیوتن رو قبول دارما.نسبت به من او یا جانستان کابلستان و حتی ازبه
اما قیدار رو که میخوندم اصلا حس نکردم کار رضا امیرخانیه یعنی اون کششی که تو قلمش هس اصلا تو این کتاب حس نمیشد
پاسخ : " اشعار زنده یاد حسین پناهی "
عااااااااااااااااااااالیه
سنگ اندیشه به افلاک مزن دیوانه
چون که انسانیو از تیره ی سرطاسانی
زهره گوید که شعور همه افاقی تو
مور داند که تو در حافظه اش حیرانی
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!
تا صبح گریه می کنم در عطر موهایت
سر را که بالا می کنی من را نمی بینی....
-----------------------------------------------------
انگار
تمام جاده ها
برای رفتن ساخته شده اند
از امدن نمیدانم
اما...
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!
بیایید این جنازه را بلند کنید
10 قدم پشت سرش راه بروید
فاتحه ای...
حلوایی....
خیراتی....
چیزی!
حرمت دارد....
خودکاری که بعد رفتنت
لای کاغذ های سپید زنده به گور شد...!!!!
---------------------------------------------
در تنگ دگر شور دریا غوطه ور نیست
ان ماهی...
ساعت:19:30
مبدا:دانشکده فنی دخترانواقع در کیانشهر
مقصد:ایستگاه مترو شوش
سوار اتوبوس شدم،همه اتوبو بچه های دانشگاه بودنو دوتا اقا
سرمو تکیه داده بودم به شیشه و غرق تو افکار خودم بودم....
با صدای فریاد راننده به خودم اومدم
اخه وسط خیابون جای وایسادنه؟اگه می زدم بهت که صدتا صاحب پیدا می کردی...
پاسخ : شعر.....
از اینجا مگذر
اینجا درنگ مکن
هنوز به خود میپیچمو اشوب می کند دلم
که ببوسم تورا
این خاک
خاک سنگین اما
نمی گذارد از جا تکان بخورم
ترکیب شد!
پاسخ : شعر.....
گفتی که هیچکس نیست
دروغ می گفتی
با تنهایی قرار داشتی
منتظرش بودی
تنهایی امد
تو را برد
بی قرارت کرده بود
میخواستم از میدان به درش کنم
با او رفتی
مرا جا گذاشتی
تنهایی پیش من امد
خودش اینها را به من گفت....
پاسخ : گروس عبدالملکیان
خودم را میزنم به خیابان های
های های
منی که از خلا پر بود
همینطور برای خودم می خندم
همین طور برای خودش اشک می اید.......
پ.ن:ته سه سطر اول کسره داره
پاسخ : گاهي دلم مي گيرد.........
بر صندلی تاوان نشسته ام
اب می شوم
و از هر ذره وجودم
اسطوره ای پدیدار می گردد.....
پ ن:فک کنم من باید وقتی دلم باز میشه بنویسم....