پاسخ : قسمتهای جالب کتاب مورد علاقتون
از ترس گریزی نیست و از مرگ نیز در عین ترس از پیمودن طول شب باز نماندیم و در قلب مرگ از خندیدن با صدای بلند .. و این چنین شد که خندان خندان به صبح رسیدیم
× آتش بدون دود .. نادر ابراهیمی
|رویت را | بپوشان دختر ، کورمان کردی !!
× بر جاده های آبی سرخ ...
پاسخ : تا حالا دقت کردین...
تا حالا دقت کردی وقتی از فرت (:د) خستگی وسط یه همایش یا کنسرت چشات داره از حدقه می زنه بیرون و سرت درد میکنه همّه ی فلَشا تو چشِ تو می خوره !!!؟؟
حالا سوژه شس متر اونورتره !!!
پاسخ : !Thinking in English
yea ..
whnever I mix up not even I think in English by myself but also express many many many sentences in english !!!
first part's good but the second ..
straight infront of th mirror (?) is another common situations I keep thinkin' in english and talking to myself!
پاسخ : روابط بین پایه ای
ما که دوس داریم به سال پایینیا کمک کنیم اما در بعضی مواقع انقد پررو بازی درمیارن بعضیا که بیشتر مجبور می شه آدم که برخورد کنه باهاشون !
به شخصه بیشتر با سال بالاییا رفیق میشم تا پایینی ها .. اما اگه بدونم کسی از پایینی ها پتانسیلِ بهتر شدن و اینا رو داره خودم میرم...
پاسخ : دومین پادکست موسیقی سمپادیا (دعوت به همکاری)
من البته که نه صدام خوبه نه ساز می زنم !!! اینو واسه تو گفتم که اصلا نمیدونی !! : -"
تو هم البتته که یکی از اون افرادِ همه ای هستی که بیکارن : -" !!! اینم واسه تو گفتم که تاکید کنم !!! حالا شاید میدونی !!!
×× اگه یکی مثه من بخواد همکاری...
پاسخ : برای خود سمپادیا
دوست جونم .. : ) می دونی ؟ تو هر جمعی هم آدم خوب پیدا میشه ( مثلا همونایی که من به خاطرشون برگشتم سمپادیا ) و یه سری آدم بد ( مثل اونایی که من به خاطرشون رفتم از سمپادیا ... که البتته تعدادشون به نسبت خیلی کمتر بود )
همه ی اونایی که تو دیدی اگر اون شکلی که نباید...
پاسخ : برای خود سمپادیا
تلنگز خیلی بزرگی بود که خیلی هامون توان هضمشو نداریم هنوز
امید وارم خیلی چیزا رو به یاد خیلی ها انداخته باشه
و چیزهای مشترکی رو به یاد همه ی سمپادی ها :-<
پاسخ : برای خود سمپادیا
بچه ها باور نمی کنید چقد ازین بابت عصبی شدم .. حتی اگه سمپاد نباشه ما با نگه داشتن سمپادیا میتونیم ادعا کنیم سمپاد بوده و هست
هیچ کس نمی تونه این همه قلبای گره خورده رو جدا کنه
ما با هم خیلی کارا میتونیم بکنیم
بخندیم
گریه کنیم
تسکین بدیم
اعلام وجود کنیم
تثبیت وجود کنیم...
الان می فهمم چقدر احمق بودم اون وقتی اول دبیرستان بودم و اومدم به این سایت . اون موقع تازه سمپادی شده بودم .. و چقدر احمق تر وقتی که رفتم و تا مدتها برنگشتم که اشتباهمو جبران کنم .. چون غافل بودم از اینکه حتی همون موقع که با اکانت cheshba2mi میومدم اینجا .. همون موقع ارتباط قلبی پیدا کرده بودم...
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها
مدتها بود که ننوشته بودیم | مدتهای زیادی بود |
و گه گاه آزارمان میداد
و تلاش می کردیم و فکر
که روی کاغذ بیاوریم مخیّله مان را
| بد قلقی می کرد |
مثل کودک درونمان | شاید نو نهال است دیگر که بهانه هایش آشنا نیست |
ما دیگر فکر نمی کنیم
خودآگاهمان لبریز شره است
خالی...