نتایج جستجو

  1. سمپادی های کرمان

    پاسخ : سمپادی های کرمان 40درصدقیمتش میخرن 50درصد قیمتش میفروشن :-s :-s
  2. سمپادی های کرمان

    پاسخ : سمپادی های کرمان دقیق دقیق نمیدونم :-? اما یکیش میدان ژاندارمری .خیابان سعدی هس اون یکیشم کنار شهر بازی
  3. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها داداشم یکی از املاهاشو 19گرفته بود من:ولش کن داداشی به تخمه... یهو ته حرفمو خوردم مامان و بابام: :-w :-" من:چرا اینجوری نگا می کنین منظورم به تخم چشش بود مامان و بابام:خر خودتی من: :-<
  4. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها تو ی مجلسی بس مهم نشسته بودیم با بزرگان فامیل منم کلم تو گوشیم رمان می خوندم با دختر دایی کلاس ششم توی ی قسمتی از رمان پسره رو به دختره :بوی شامپوت استقامت ادمو خرد می کنه :-[ من #:-S #:-S دختر دایی ام :این یعنی چی؟من نفهمیدم من :اوووم ...نمی دونم راستش دختر داییم :اهان چند...
  5. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها یکی از اقواممون دیسک کمر داره ناجور ! اصن ی وضعی .دکتر بهش استراحت مطلق داده ی شب ما و چند تا خانواده های دیگه خونش بودیم و هی دلداری می دادیم یهو یکی از وسط مجلس داد زد : _تو که کار خاصی هم نکردی من حیرونم چرا دیسک کمر داری ؟؟؟!!!!!! بدبخت بیمار : :o :o :o ~X( ~X( ~X( ~X( ما...
  6. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها سر کلاس فیزیک بودیم ، یادم نیست دقیقا اما فک کنم معلممون داشت درمورد ی چیزی حرف میزد که اونو با g‏ نشون میدن (!!!)حالا این معلمه گفت که مث واحد نیوتن که اسم طرف نیوتن بوده ،دانشمندی هم که اینو کشفیده اول اسمش g‏ هست خوب حالا کی میدونه؟ ... یکی از بچه ها با اقتدار پا شد و گفت...
  7. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها دیروز رفته بودیم خونه یکی از فامیل هامون ، من و بابام دوتایی >:D< تصمیم گرفتیم اون 2طبقه رو با اسانسور بیاییم (:|حالا ما منتظر و ای حرکت نمی کرد :-w -بابا این چه مرگشه؟ -من نمیدونم تو بگو :)) من :-L من:بس که سنگینی بابا بابام: :o من :P :o بهد از نیم ساعت به این نتیجه رسیدیم که...
  8. سمپادی های کرمان

    پاسخ : سمپادی های کرمان تازمانی که رفته حج حال کنین،ایشاا... که برگشت ی حالی ازتون بگیره بعدش برگردی پست خودتو بخونی بگی"یادش به خیر ".پس الکی خوشال نباشین!راستی کار شما اولی ها بود به برنامه اعتراض کردین که صبحی چقد قاطی بود؟نیومده شروع کردین ها.حواستون باشه
  9. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها خالم داشت می تعریفید ک یکی از هم دانشکده ای هاش دو تا خواهر داره که کوچکترین شون ۱۸سالشه بعدش الان مادرش حامله شده):-"?( و یک جلسه گذاشتن که این بچه رو نگه دارن یا ن ؟ پدر خانواده...
  10. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها بابام واسه داداشم چند تا دفتر خریده بود با طرح سیندرلا:-/-/ داداشم:بابایی غصه نخور میدمشون به دوست دخترم:-"-"-" من و بابام:‎ o:o ‎:‎ o‏ باور کنین من نمیدونم اخه این جمله از کجای ی پسر ۷ساله می تونه بیاد:-)
  11. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها مامانم با داداشم در حد ایکس دعواشون شده بود-/ مامانم:تو روح بابات با این بچه تربیت کردنش :-))-))-)) داداشم:بابای من یا بابای خودت:-/
  12. سمپادیا رو از کجا شناختی؟

    پاسخ : سمپادیا رو از کجا شناختی؟ همش زیر سر این دخترک سمپادی بود!!!! صد در صد حق با گوگوریه! :)) :)) :)) :))
  13. سمپادی های کرمان

    پاسخ : سمپادی های کرمان تبریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییک :- =)) =)) =)) فقط یادمه گفته بودن حداقاش 60 نفره =(( =(( =(( =(( × پست متوالی ندین. :د
  14. سمپادی های کرمان

    پاسخ : سمپادی های کرمان و جا داره منم ب همگی تبریک بگم!!فقد خیلی بد شد واسه ریاضی و شیمی نداشتیم:)ولی مهم نی !همون ۵تا موفق شن کافیه...
  15. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها امروز داشتیم ب دختر دایی عزیز کمک میدادیم! من:برا اینکه بفهمی چ رشته ای بری باید بدونی تو چ درسی استعداد داری؟!خوب حالا کدوم درس هارو بهتر می فهمی؟! دختر داییم:خب. ..اخه...راستش... من..من درسهای فهمیدنی رو بهتر می فهمم اما نمرم تو درس های خوندنی بشتره!^#^...
  16. عدم وجود احساس آرامش برای دختران درخیابان

    پاسخ : عدم وجود احساس آرامش برای دختران درخیابان واقعا بعضی از پسرا واقعا دارن اذیت میکنند امیدوارم شما پسرا به خودتان نگیرید!دیگه شورشو در آوردن دیگه جلو خانواده هم ولت نمی کنند ی روز با بابام تو ماشین بودیم پسره قشنک کلشو اورد تو ماشین گفت شماره می خواهی شانس اوردم چراغ سبز شد ی خورده دیگه...
  17. تنها بیرون رفتن

    پاسخ : تنها بیرون رفتن من ب شخصه تا حالا با دوستان ولگردی نرفتم)ب جز یکی دو بار)و بنظرم هم دختر لازمه بره بیرون و هم پسر!پسرای عزیز ک مشکلی ندارن:)و اینکه به نظرم هر کسی باید نسبت ب جنس مخالفش ی سری چیزا رو بدونه!مثلادختره پیش دانشگاهی هست طول عمرش ی کلمه با ی پسر حرف نزده اون موقع میگن چرا...
  18. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها یکی از دوستان گرام رمزعبورشو داد بهم گفت:من نمیبونم برم سمپادیا ببین پ.خ دارم یان؟!ما هم رفتیمو دیدیم ن بابا خبری نیست بعدش قشنگ رفتم تو پروفایل خودش واسه خودش پ.خ دادم "ن نداری وچند تاجمله دیکه"همهین جا بود ک دیدم ی پ.خ امد!باز کردم دیدم یکی گفته:زینب جان نداری_))منم بووووق اصلا...
  19. لحظه تحویل سال

    پاسخ : لحظه تحویل سال تا۲سال پیش واسه عید لحظه شماری میکرد اما حالا فک میکنم تکراری شده_))امسال دقیقا لحظه تحویل سال اس دادم ب یکی از دوستان با شماره جدید اونم پیام عااااااشقانه طرف با کمال میل جواب داد_>بعدش ک دید چ غلطی کرده پرسید شما؟منم کلی سرب سرش گذاشتم گفتم پسر عمتم!!!!!دیدم داره قاطی می...
  20. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! لازمه اعتراف کنم ک :عاقا ی چندتا از این پسرای حلی ۱بودند هرچی بچه ها اینا رو هر جا مث مسابقات یا...نشون من میدادند من چهرشون یادم نمی موند !ی روز سر کوچه مدرسه بودیم و داشتیم میرفتیم خونه بعدش ۳تاپسرو دیدیم ک خوشحالو شاد و خندون داشتند راه میرفتن م باد خود می فکریدم ک چ خوب...
بالا