- ارسالها
- 2,308
- امتیاز
- 63,823
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- بناب
- سال فارغ التحصیلی
- 94
پاسخ : سوتیها
هفتهی قبل 5 شنبه، ما هم مسابقات آزماشگاهی داشتیم، هم قرار بود یه مسابقهی موشک آبی اینا برگزار بشه، شنبهاش هم خودمون تو مدرسه مسابقهی نجات تخم مرغ داشتیم بعد منم تو همش بودم، منتهی این موشک آبی هنوز قطعی نشده بود. گیر کرده بودیم که ثبتنام کنیم یا نه
بعد همون 5 شنبه من تا 2:30 کلاس داشتم، از صبحم فقط یه بربری خورده بودم. ساعت 3:20 رسیدم خونه دیدم گویا کابینت ساز اومده و مامان هم خونه نبوده و از نهار هم خبری نیست و خودشون حاضری خوردن برا من نخریدن منم گرفتم خوابیدم
تو خواب دیدم گویا هانیه دوستم میگه بیا برا موشک آبی ثبتنام کنیم خودمون دو تا، منم میگفتم نه دیگه، لیلا و حانیه هم نمیان منم نمیآم ! :P بعد خودم متوجه شدم که تو خواب پاشدم به مامانم که داشت تلویزیون میدید گفتم به هانیه بگو من نیستم، منو ثبتنام نکنه. بعد راحت گرفتم خوابیدم
از خواب پاشدم مامانم گلگاوزبون داد گفت از بس که اعصابت قاطی پاتیه هزیون میگی تو خواب
هفتهی قبل 5 شنبه، ما هم مسابقات آزماشگاهی داشتیم، هم قرار بود یه مسابقهی موشک آبی اینا برگزار بشه، شنبهاش هم خودمون تو مدرسه مسابقهی نجات تخم مرغ داشتیم بعد منم تو همش بودم، منتهی این موشک آبی هنوز قطعی نشده بود. گیر کرده بودیم که ثبتنام کنیم یا نه
بعد همون 5 شنبه من تا 2:30 کلاس داشتم، از صبحم فقط یه بربری خورده بودم. ساعت 3:20 رسیدم خونه دیدم گویا کابینت ساز اومده و مامان هم خونه نبوده و از نهار هم خبری نیست و خودشون حاضری خوردن برا من نخریدن منم گرفتم خوابیدم
تو خواب دیدم گویا هانیه دوستم میگه بیا برا موشک آبی ثبتنام کنیم خودمون دو تا، منم میگفتم نه دیگه، لیلا و حانیه هم نمیان منم نمیآم ! :P بعد خودم متوجه شدم که تو خواب پاشدم به مامانم که داشت تلویزیون میدید گفتم به هانیه بگو من نیستم، منو ثبتنام نکنه. بعد راحت گرفتم خوابیدم
از خواب پاشدم مامانم گلگاوزبون داد گفت از بس که اعصابت قاطی پاتیه هزیون میگی تو خواب