پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم امروز توی یه جشنی یکی لباس شان د شیپ رو پوشیده بود بعد همه بچه هااومده بودن باهاش عکس میگرفتن و اینا در حین عکس گرفتنشون اومدم از پشت شان د شیپ رو قلقلک دادمو فرار کردم >)
آخه چرا من اینقدر مرض دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ : سوتیها
چند روز پیش با داییم اینا رفته بودیم بیرون که یه مرده ای با داییم سر جای پارک دعواشون شد..بعد داییم گفت:
من همینجا وایساده بودم و وای خواهم ساد =)) =))
یعنی چه ادبیات قوی..اصن یه وضی :))
پاسخ : سوتیها
امروز با پسر داییم که 8 سالشه دعوام شده بود بعد زن داییم گفت خودتم بچه بودی اذیت میکردی بعد من باصدایی رسا جلوی همه گفتم:
*من هم سن این بودم آدم بودم..*
بعد همه گفتن راست میگی اون موقع آدم بودی ولی الان..
من ~X(
اون جمع =))
پاسخ : بهترین سال تحصیلی من
سوم راهنمایی.....
خیلی خوب بود خیلی..........
هم اینکه رئیس مدرسه بودیم و هر کاری دلمون میخواست میکردیم و هم اینکه شرتر بودیم....
وای خدا کاش میشد برگردم به اون روزا.. 8-^
پاسخ : سوتیها
چند وخ پیش با خواهرم دعوام شد و کار به کتک کاری رسیدو اونم یکی زد توی کله ام..!!
منم که خیلی بهم برخورده بود گفتم خاک توسرت آشغال روانی..اصن لیاقتت همینه..
خواهرم مرده بود از خنده و گفت آره راس میگی لیاقت من اینه که افراد مهمو بزنم تو که آدم حساب نمیشی من:|
پاسخ : کتک خوردن از یه بچه
آخ دست رو دلم نذارین که خونه!!
یه پسردایی دارم که 6 سالشه از بدو تولدش منو اون دعوا داریم و فکر کنم تالب گور هم همینجوری باشیم!!!
البته من روحیه پهلوانی و این چیزا رو ندارم و وقتی میزنه منم میزنم لهش میکنم :-[
پاسخ : خاطرات ورزشی!
من فوتسال بازی میکنم.توی تیم مدرسمون امسال کاپیتان بودم.بازی فینال بایه تیمی داشتیم که قبل از فینال یه بار2-1 برده بودیمشون.
خلاصه مربی تیمه روز فینال اومد به مربیمون گفت بچه ها اون روز آماده نبودن شما بردین باشو باختتو تماشا کن.
ماهم بچه های حساس رو مربی وعاشق مربیو از این...
پاسخ : بدشانسی هاتون
من کلا سر کلاس آدم وراجی هستم ;D
اما آخرای سال ساکت شده بودم اونوقت بغل دستیام همش حرف میزدن معلمم به من چپ چپ نیگا میکرد
آخرشم باهام دعوا کرد :o
تازه ازم نمره هم کم کرد بعد همش تعریف بغل دستیامو میکرد که اونا ساکتن.. :-? X-( :-L
پاسخ : خاطرات بوی ماه مهر
من گریه نمیکردم هیچ وقت
همیشه هم یه سال درمیون دوست داشتم مدرسه ها زود شروع شن
ولی امسال ازاون تابستوناییه که دوست ندارم مدرسه ها شروع شن :-ss
وای خدااا میشه همیشه تاببستون باشه 8-^دوست ندارم مدرسه ها شروع شن
الان حال من اینه ~X( =(( :-L :-ss :ضدلایک
پاسخ : جای زخم ...
منم یه جای بخیه سمت چپ چشم چپم دارم!!
6 سالم که بود رفتم پارک داشتم از پشت یه تاب رد میشدم :-"که تابه خورد کنار چشمم و منو پارک و تاب غرق خون شدیم ;Dبعد از برخورد به تاب پرت شدم روی زمین که پره سنگ بود =))
آری همچین بچه ی نفهم و شجاعی بودم من!! تازه گریه هم نمیکردم نمیدونم...
پاسخ : اولین باری که پشت فرمون نشستین
اولین باری که نشستم وقتی بود که خواهرم میخواست رانندگی یاد بگیره تا گواهینامشو بگیره
منم جنبه رانندگیم گل کرد باهزار التماس وپا درمیونی خواهرم منم نشستم پشت ماشین :-"
خلاصه رانندگی کردم 8-^ جالب اینکه ماشین زیر دست خواهرم هزار بار خاموش شد وزیر دست من اصلا...
پاسخ : روز تولد
تولد امسالم بهترین تولدم بود!!
بااینکه هرسال تولد خانوادگی(متشکل از منو مامانم وبابام)میگرفتیم اما امسال مامان وبابام واسم تولد نگرفتن :-L
به جاش یکی از دوستام که خیلی دوسش دارم اومد در خونمون منم خبر نداشتم کیه خودم تو خونه تنها بودم فکر میکردم مامانمه خلاصه با همون ریختوقیافه...
پاسخ : به یاد موندنی ترین بازی فوتبالی که دیدین؟
پرسپولیس3 استقلال 2 \:D/ :x =)) ;))
چون تا دقیقه 82 افسرده بودم گل اولو که زدن بازم ناامید...
گل دوم یه ذره خوشحال...
گل سومو که زدن خونه رو گذاشتم رو سرم بابام فکر میکرد دیوونه شدم بلهههههه یه همچین آدم احساساتی وجوگیری هستم من B-)!!!!!