نتایج جستجو

  1. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها امروز ی سوتی دادم به عقل خودم شک کردم :-/ رفتم چای دم کنم چای خشک رو ریختم توقوری ،اونوقت قوری رو برداشتم گرفتم زیرکلمن آب یخ میخوام چای دم کنم ;D اعضای خانواده همگی: :-/ :o [-( :)) :)) =)) =)) من: #-o X_X ;D
  2. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها دقت کردین روی گوشی سامسونگ دوسیم کارته نوشتهDUOS :) خب مگه چیزدیگه ای هم میشه خوندش؟! ;;) :-? ;D
  3. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها ی معما با ی سوتی دوتا همسایه بودن زناشون میمیرن این ميره دختر اونوميگيره اونم میاد دختر این یکی رو میگیره بعد هر کدومشون ی پسر میارن این دوتا پسر چه نسبتی باهم دارن ؟ :-? داداشم اينوپرسيدومن بعد کلی فکر کردن ی دفعه پریدم و گفتم باهم خواهرزنن ;D داداشم: :)) خانواده: :)) :))...
  4. اعترافگاه!

    پاسخ : اعترافگاه ! ابتدایی ک بودم تومسیر مدرسم یه خونه بود ک زنگ درش نسبت به بقیه زنگها پایین تر بود و من آرزوداشتم ی بار اون زنگو بزنم ;D اعتراف میکنم بالاخره ی بار اینکارو کردم بعدشم تاخونمون فرارکردم ;D ;D ;D
  5. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها دوستم میخواسته چهارصبح بیدارشه درس بخونه به مامانش میگه بيدارش کنه صبح ک مامانش ميره بيدارش میکنه میگه پاشو درس بخون دوستم (درعالم خواب وبيداري):مهم نیست بيداربشي مهم اینه ک درس بخوني :-? (:| مامانش: :o ^-^ + با دوستم توخیابون داشتیم ميرفتيم سه تاپسره افتاده بودن...
  6. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها از اونجایی ک ما تو حیاط مون درخت ميوه داریم ی ظرف میوه بردیم خونه همسایه فرداش بچه همسايه ظرفو آورد من رفتم درو باز کردم بدون اینکه حرفی بزنه ظرفو داد . من:دستتون درد نکنه . دوباره من : خواهش میکنم. بچه همسایه: :o منم ک فهمیدم چه سوتی دادم سریع درو بستم. :-" با ماشين...
  7. خاطرات سوتی‌ها

    پاسخ : سوتی‌ها دبیرفیزیک ما: بسامت(بسامد) دیوت(دیود) اسفالت(الف باکسره) دبیر هندسه مون: یدفگی(یکدفعه) بگو(ب با ضمه خوانده شود)
بالا