من منتقد هنری نیستم و راستش حتی مصرف کننده ی حرفه ای و مداوم هنر هم به حساب نمیام اما چیزی که فقدانش برام خیلی حس میشه شخصیت پردازیه. من فیلم های ایرانی خوب زیادی تو سینما دیدم که موضوع درستی داشتن. من رو عمیقا درگیر کردن. چندتا نمونه بگم. آسمان زرد کم عمق خیلی خوب موضوع روانشناختی پایان در اوج...
آن یک چیز
گری کلر پاپاسان
(واقعیت اینه که من دوست دارم به روتین کتابخوانی خودم برگردم و هفته ای یه کتاب بخونم حداقل. دوست دارم بعدا هرزمان خواستم برگردم به کتاب هایی که خوندم یک توضیح مختصری درباره ی اون کتاب از دید خودم داشته باشم تا اگه خواستم بازخوانی کنم یا بیشتر درباره ی اون موضوع مطلب...
آره سرکوبش فقط از کنترل خارجش میکنه.
این احتمال رو هم لحاظ کن که شاید کلا تو موقعیت های رسمی راحت نیستی. مثلا من به مرور دیدم فضای آکادمی برام انقدر خشکه که ترجیح میدم کلا ساکت بشم توش هیچی نگم.
مثلا من خیلی تلاش کردم علاقه م به آدم ها و کتاب ها رو با هم ترکیب کنم. هی جمع کتابخوانی زدم. ولی نشد. خوش نمیگذشت. دیدم کتاب چیزیه که احتمالا باید تو تنهایی خودم انجامش بدم عموما.
به نظرم ببین کجاها نمایش دادنت رو میخوای کجاها نه.
راستش من حق اینو ندارم بگم خارج شدم. هنوزم با دوستام جمع میشم هی حرف میزنم. دوست دارم مرکز توجه باشم.
صرفا کنترلش کردم. محدودش کردم به یسری جاها یا کارها. اینجوری که دیدم تنهایی یسری کارها بیشتر خوش میگذره.
سلام
باورت نمیشه چقدر تو آموزش بدم. چون نامنظم و سریع فکر میکنم نمیتونم منظورمو به طرف برسونم. پارسال بعد دوماه بیخیالش شدم:))
ولی با چیزای خیلی ساده شروع کن تو شطرنج. مثل اینکه مرکز رو باید تو شروع بازی گرفت، سوارهای سبک رو اول باید گسترش داد و شاهت باید امن باشه
شاید بد بیان کردم اما غرض طرف این بود که تو اهداف و ارزش های مهم زندگیت رو چندان نمیتونی اصلا دستکاری کنی. تو ناخودآگاهتن و صرفا اگه کم کم باشون کنار بیای راحتتر زندگی میکنی. اما نحوه ی رسیدن بهشون رو با منطق خودآگاهت میتونی بهبود بدی
حتی میدونم شرایط با شرایط متفاوته ولی، بودن چندتا از دوستامون که پزشکی رو به تعویق انداختن یا کم کم جلو بردن تا بتونن برند شن تو تدریس و مشاوره ی کنکور و به شدت قابل تحسینه منطقشون. یکی دوسال دیرتر دکتر شدن اما یه مسیر کامل دیگه رم پیش بردن.
من یکی از بزرگترین حسرت هام اینه که چرا ایده ی موسسه کنکور زدن با بچه های کلاس دانشگاهو پی نگرفتم ترم های اول. خیلی پول خوبی ازش درمیومد برام اگه پیگیر میموندم. به نظرم سفت بچسب حتما این بیزینسی که میگی.
اگر درد ناشی از از دست دادن را احساس نمیکنید، پس در موقعیتی مشابه افراد بدبختی هستید که هیچ حسگر دردی ندارند. اگر دستشان را روی اجاق گاز بگذارید میسوزد.
هیچ راهی برای زنده ماندن در این دنیا بدون درد وجود ندارد.