پاسخ : قتل
یادمه دوس داشتم مورچه بسوزونم
بعد همیشه هم دوس داشتم مورچه زنده باشه ;D
یه بار خواستم قتل عام راه بندازم تا یه هفته مروچه میکردم تو شیشه
بعد ووقتی خواستم بسوزونمشون دیدم نصفشون جنازن
پشیمون شدم
بعدش اول لهشون کردم بهد ریختم توی ظرف آهنی گذاشتم رو گاز
چند تاشونم زنده بودن
اینقدر قشنگ...
پاسخ : پَـــــ نه پَــــــ [کپی پیست ممنوع]
با پسره کلی حرف زدم
برای یه امتحان الکی یه کتاب 100 صفحه ای رو 7 بار خونده
بعدش میگم تو دیگه کی هستی
میگه مگه خر خونم
میگم پ نه پ کم خوندی برو پنج دور دیگه هم بخون :-w
پاسخ : پَـــــ نه پَــــــ [کپی پیست ممنوع]
تکراری و کپی پیست میدی که به کنار
حداقل سوتی نده
کبوتر های شهر ما قوقولی قوقو نمیکنن ولی شاید خروس های شهر شما بق بقو بکنن :)) :))
پاسخ : سوتیها
بابا بزرگم فرش فروش هست
بعد یه بار با دوستش که اسمش حجت(دقیقا همین) بوده میرن فرش بیارن از کاشان
اتون موقع ها بود که از این موب گنده ها اومده بوده
بابا بزرگم داشته
یارو زنگ میزنه خونه خالم بر میداره
میگه شماره همراخه حاجی رو بدید اگه میشه
بعد میگه اصلا حاجی همراه دارن
خالمم جو...
پاسخ : سوتیها
یه سوتی جهنمی یادم اومد بذار بگم
تو جمع دوستان بودیم داشتن بحث آینده و همسر و اینا میکردن ;D ;D
کلمات جالبی هم توش بود
یکیش ح ج ل ه بود
منم رفتم هنر به خرج بدم افه بیام گفتم بچه ها چه جالب یه شعر هم هست که میگه:
تو نیکی میکن و در حجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
بعد سه...
پاسخ : سوتیها
بله
آقا متین گنده ترین سوتی عمرشو داد
شاید فکر کنید الکی میگم ولی همش واقعیه بخدا خودمم الان باورش برام سخته
دیشب مراسم شب قدر بود
با دوستان رفته بودیم مصلی
من کلی کار فان گروهو به عهده دارم
خلاصه امام جمعه محترم داشتن دعا میخوندن بعد تو مراسم قرآن به سر شروع کردن دعا کردن مردم...
پاسخ : تاثير عملکرد والدين در درس خواندن
واقعا تاثیر داره
من شاید بابام نبود و تحصیلاتش الان اینجوری نبودم
خیلی کمکم کرده
از اول دبستان تا الان
تاثیرش برای من یه نفر زیاد بوده
پاسخ : مشکلات دانش آموزان با کادر مدرسه
ما مدرسمون فقط در یک صورت کنترل میکنه
فرزانگان راهنمایی و دبیرستان بغل ما هستن
یه فضای بزرگ دارین
مدرسه هامون هم دیوار نداره
فضاش یکیه
ولی بزرگه اونا یه طرف دیگه هستن
وسطمون هم سالن ورزشی
خب چون بازه رفت و آمد زیاده
ولی باورتون میشه ما تا حالا یه...
پاسخ : 5 كيلومتر تا بهشت
نه این نمیمیره
همینجور که روحش داره میره بالا دست پر مهر آیدا میاد و زندش میکنه
خالیوود ما هم باید جیزی داشته باشه برای ادامه :)) :))
پاسخ : گند هاي دوران كودكي
حدودای 8 سالم بود
خونمون طبقه هشتم بود
بعدش یه بالکن داشت توی آشپزخونه هم راه داشت
بعد وقتایی که مامانم اینا نبودن من میرفتم اونجا
یخ هم برمیداشتم
از این قالب کوچولو ها
از اون بالا هدف میگرفتم
بغل خونمون دانشگاه بود
من از اونجا وقتی دانشجو ها میمودن پرت میکردم
جالب...
پاسخ : ترس دوران بچگی...!
بچه بودم کلا نمیترسیدم از هیچی
بر عکس خیلی چیزای ترسناکو دوس داشتم
مخصوصا ارتفاع
یه کارایی کردم که نگو
ساختمونمون 78 طبقه بود اون موقع
بهد از طبقه ششم هم یه پشت بام داشت
یه پنجره کوچیک
یه بار از اونجا رفتم رو اون پشت بومه
فقط اندازه یه جا پای کوچیک جا داشت
بعد منم عشق...