یکی از روشهای نهچندان مرسوم نوشتن، مکتوب کردن نقاشیهاست. در اینجا، میتوانید یک نقاشی انتخاب کنید و بر رویش داستان یا جستاری متأثر از تأویلات درونیتان بنویسید.
حتما شده که یسری داستان هایی از مادربزرگتون بشنوید؛
منظورم از داستان، قصه نیست...
یسری خاطراتی از دوران بچگی خودتون یا بقیه خانواده...
یسری خاطره هایی که شاید حتی اصلا خودتون یادتون نباشه و فقط از زبون یه نفر شنیدین...
خاطراتی از عهد بوق...
قصه زندگی فامیلا...
بیاید یکم نقل قول کنیم ازشون (...
سلام!
تقریبا یک سال-یا بیشتر-هست که داستان تخیلی سفر سمپادیا داره توی این سایت منتشر میشه. داستانی که روایت سفر عده از اعضای حقیقی سایت به یه دنیای خیالیه و نوشتنش برای من و خوندنش برای شما خالی از لطف نبوده.
قبلا به منظور شنیدن نظرات شما، ناشناسهاب مختلفی داشتم، اما این تاپیک با اجازه...
سلام!
خب فکر کنم اکثرا با دنیای من آشنایی دارین، اگر هم ندارین، از اینجا میتونین آشنا بشین باهاش.
فکر کردم چی میشه اگر یه عده از اعضای سایت اشتباهی برن به اون دنیا؟
بنابراین برنامه ای چیدیم و عده ای داوطلب شدن و همه جوره به من اجازه دادن تا ببرمشون به دنیای خودم و با خطرات رو به روشون کنم...
با راهنمایی زهرای عزیز، دیگه شخصیت های ذهنی-داستانیم رو توی ح.ب معرفی نمی کنم؛ اونا رو با عکسشون اینجا قرار میدم. همینجا تغییرشون میدم، ارتقاشون میدم تا بالاخره اون چیزی که میخوام بشن. شاید یه روز داستانشون رو هم همینجا گذاشتم.
اگر دنبالشون میکنین، ممنون.
سلام:)
خب من همیشه تو ذهنم یه داستان می ساختم و بزرگ و بزرگترش می کردم اما هیچوقت نمی نوشتمشون تا اینکه برای اولین بار یکیشون تو ذهنم لونه کرد و بیرون نرفت:) تصمیم گرفتم بنویسمش خب نوشتمش و بدک نبود اما داستان به همینجا ختم نمی شه!!! من می خواستم نظرات دیگران رو هم بدون پس گفتم اینجا هم بزارمش...
سلام به همه:-h
ازونجایی که به وجود شاعرا و داستان نویسای خیلی قدر تو سایت پی بردم گفتم بد نیست بنده هم شعرایی که از بچگی تا حالا گفتم رو قرار بدم و از نظرات دوستان بهره مند شوم:D
درحال نوشتن یک رمان هم هستم
واسه اینکه تاپیکا زیاد نشه همه شو با هم همینجا میذارم
مرسی از توجه و نگاه گرمتون...