- شروع کننده موضوع
- #1
neda.m
کاربر خاکانجمنخورده
- ارسالها
- 1,720
- امتیاز
- 2,682
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان 1
- شهر
- تهران
- دانشگاه
- شهید رجائی تهران
- رشته دانشگاه
- مهندسی عمران - ژئوتکنیک
این هم سرود ملی هامون! :
قصه تكرار86-87
چون من همه سرگردان بر گرد جهان
هركس هرسو هرجا بي نام و نشان
رويامان كاويدن هر راز نهان
نقشي شايد/بر دار زمان
در بستر سرگشته درياي درون
در حسرت كوبيدن ديوار سكون
آشفته و حيران به تماشاي جهان
در دام زمان /در بند كنون
.
ناگه پيش رو/درگاه عبور
موجي در خروش/ز آتشهاي دور
بنگر تو بر آن حلقه هاي روشن....
بنشان زآناخگرها جامه برتن
بنهيم همه پا در ره دلها دريا
گذريم همه ظامتها مانده برجا
نور شور اعجاز حضور / تن در پيكارغرور
اين جا آييني دگر / بر خيز ظلمت در شكن
شعله به شعله بدمد زنده و بالنده شود
موج دگر از پس هر موج برآيد
مشعل پاينده ما زمزمه زنده ما
بر دل بي روشن شب هور نشاند
.
بار دگر شوق دگر در پس ديوار
حك شده بر كوبه در قصه تكرار
.
چون ما همه سرگردان بر گرد جهان
هركس هرسو هرجا بي نام و نشان
روياشان كاويدن اين راز نهان
نقشي ديگر
بنشان...
86-85 ترس
ترس
خشم
درد
بشنو!!
در...حيرت/در...وحشت...
تو/سرگردان
برخيز
ياد آور لالايي در گوشت...
ميپيچيد با صداي مادر...
خوابيديم سالها/در گرماي يك رويا
تا امروز/اين فرياد...
ميرسد
ندايي اين زمان
پايان اين رويا /آغاز يك كابوس
ميشنوي
از اعماق سرد شب...
سكوتي كه با تو ميخواند....
مينگري
برآشوب جهان!
ميترسي ميدانم.../ميگريي ...ميدانم...
ميسپارم به تو ميراث ديرين...
سرودي كه تورا ميخواند...
آرام بخواب كودك فردا...
84-85 آسمان ميبارد
آسمان ميبارد/دانه ها ي باران
سرشار از عطر پاييز/برگ خيس درختان
در شكوه ادراك/دستان گرم ما
ميسازند نغمه اي از فردا
بر سطح نمدار خاك/در ذهنمان نشسته
لحظه با توبودن/رد پاي گذشته
در راه اما زمستان
سكوت سنگين برف
پنهان در ابر تاريك
نور خورشيد تابان
در ياد من/در خواب تو/روياي باد/بغض فرياد
در آشوب سرد جنگ/در سقوط انسانها
برخيز تا رهايي /تا فردا
(در حجم چشمان تو/در شاخه هاي نزديك
شكوفه هاي رنگي/بهار شاد اميد
در افقهاي پرشور/جويبار سبز حضور
تنين آواي ماست /پژواك اين عبور)2
در قاب عكس فردا
گرچه از هم جداييم
در نجواي ساز باد
در خط خيس باران
صداي...
من وتو
پيچد در خاك ايران
(يا با هم بخوانيم
جاويدان است بهاران)2
انتظار83-84
انتظار.....
در چشم ما....
ميماند چون ترس از ...فردا
ساز شب باز يك آواز كهنه ميخواند/آرزو دور از دست انسانها ميماند
اين سكوت اما....
.
بين ما...
ندايي نهان...
لرزاند دل را /ياد آرد ما را ترس از فردا ...
اما روزي /ميخيزد فرياد از ما /ميرسد آوازي نو روزي نو شوقي بيپايان...
شوق آغار... ميرويد در دلهامان /ميسازد راهي تا بودن ..پيمودنها...
سايه ها....
در سرماي راه...
ميماند به جا... اما....
.ماه نو مارا از دام شب ميرهاند /هر زمان راهي سوي فردا ميگشايد .
ما ميدانيم... .ميرويم.... ميابيم....
گام آخر ...
شروع راهي ديگر
سرودنها از آغاز... از راز ....شور پرواز...
تا آن روزي...كه خيزد فرياد از ما..
و رسد آوازي نو
روزي نو شوقي بيپايان..
با هم ...مي ..ما...نيم
پنهان82-83
پنهان در اعماق خاك تيره
روح جنبش در قطره دميده
پويد جويد يابد راهي در خاك
سوي دريا راهي پاك
جوشيد از سنگي خاموش و سرسخت
چشمه اي از قطره هاي سرمست
باد و باران در راهش طوفانها
مان آرام ناگه برجا
روشناي خورشيد
تاريكي از آن گريزان
رهايي باد از حسار سرد كوهستان
بربالاي كوهي
زير پايش سرزميني است
پر غوغا پر آشوب جايي جنگ ظلم و پر زخون
و يك پرتگاه در پيش رو
راهي كه صعب و طولاني است
اما بيابان زير پرتگاه
اميدش آبادانيست
بر هر رودي شوري
فانوس هر عبوري
شتابان چون رود تا دشت سيراب ميخروشيم
اينك چون آبشاري پر هياهو
فرو ريزيم بر آتشهاي هر سو
جوشيم خروشيم سازيم ويران
ميرويم تا درياي جاويدان ها...
از خورشيد دور دور81-82
از خورشيد دور دور/تنها در فكر عبور
از دنياي تاريك تا به نور
در دل ترس و اميد/در چشمانش شوق ديد
روحش سرشار و روياهايش سپيد
در آن اوج عبور/تنها و با غرور
در قلبش تا فرداها عشق و شور
مي پيچيد در سكوت/فرياد از عمق وجود
از دلهاي پاك و گرم و پر خروش
ميمانيم با هم هرجا/مي مانيم مي مانيم ما
در دنياي خاطره ها/مي خوانيم ما يكصدا
سرشاريم از شاديها/تا روزي كه آيد نور خورشيد
غمهاي مانده در ياد/مي سپارد دست باد
مي دمد در روحش آوايي آزاد
در آرزوي/روياهاي شاد
با دلي پر شور و قلبي پر ز داد
و اكنون با هم همراه/يك دل،يك صدا
مي پيماييم راهمان به سوي فردا
مي پيچيد در سكوت/فرياد از عمق وجود
از دلهاي پاك و گرم و پرخروش
ميمانيم با هم هرجا/مي مانيم مي مانيم ما
در دنياي خاطره ها/مي خوانيم ما يكصدا
سرشاريم از شاديها/تا روزي كه آيد نور خورشيد
ميخواند آواز80-81
ميخواند آواز
در كنار من انگار
ميزند فرياد چه بيصدا
من و تو خيره
نه جاودانه
نه پرهياهو پيداست
بينهايت /بيكرانه
بيا...بنگر
ميگذرد زمانه
بي امان
در گذران
بگذر از ديروز و روياي فردا
امروزي كه با ماست
ميرويد/ميشكوفد
مي پوسد فردا
ميماند اين صدا
ميخواند آواز
بشنو اين پژواك حالا
ميگويد از خاطرات ما
سرودي كهنه
نه جاودانه/نه پر هياهو
بينهايت /بيكرانه
بيا..بشنو...
ميسرايد ترانه
بي امان/در گذران/زير هر آسمان /ميماند اين صدا
زنده همچون طوفان
جاره در لحظه هاي ناب بودن
جاري در اين آواز
تا ابد ميمانيم!!
80-79 در ميان طوفان
در ميان طوفان /چون تيره شد نور اميد
ياد آريم سرود ديروز
چون گرماي نور خورشيد
ديروز اميد پريدن
بالا رفتن و رسيدن
راهي كه با هم پيموديم
ديروزي كه با هم بوديم
در كوران پاييز
دستمان به دست هم بود
ميبستيم پيمان ياري
قلبمان گواهمان بود
كه تا خورشيد فروزان
از آسمانها برآيد
با هم دنيا را بسازيم
سبز و آباد گرم و زيبا
.
.
لاله ها سرودند
آسمان در انتظار است
بر زمين اميد رويش ژ
در آرزوي بهار است
فردا صد ستاره رويد
از آسمانها بريزد
فردا از قلب ظلمتها
نور گرمي برميخيزد
چون رود لحظا ها گذشتند
دستمان از هم جدا شد
رفتيم در دل نور پيمان
ابرو دريا گريه كردند
امروز هر گوشه دنيا
گر با هميم و گر تنها
با هم همراه و هم پيمان
ره پيماييم سوي فردا
فردا صد...
قصه تكرار86-87
چون من همه سرگردان بر گرد جهان
هركس هرسو هرجا بي نام و نشان
رويامان كاويدن هر راز نهان
نقشي شايد/بر دار زمان
در بستر سرگشته درياي درون
در حسرت كوبيدن ديوار سكون
آشفته و حيران به تماشاي جهان
در دام زمان /در بند كنون
.
ناگه پيش رو/درگاه عبور
موجي در خروش/ز آتشهاي دور
بنگر تو بر آن حلقه هاي روشن....
بنشان زآناخگرها جامه برتن
بنهيم همه پا در ره دلها دريا
گذريم همه ظامتها مانده برجا
نور شور اعجاز حضور / تن در پيكارغرور
اين جا آييني دگر / بر خيز ظلمت در شكن
شعله به شعله بدمد زنده و بالنده شود
موج دگر از پس هر موج برآيد
مشعل پاينده ما زمزمه زنده ما
بر دل بي روشن شب هور نشاند
.
بار دگر شوق دگر در پس ديوار
حك شده بر كوبه در قصه تكرار
.
چون ما همه سرگردان بر گرد جهان
هركس هرسو هرجا بي نام و نشان
روياشان كاويدن اين راز نهان
نقشي ديگر
بنشان...
86-85 ترس
ترس
خشم
درد
بشنو!!
در...حيرت/در...وحشت...
تو/سرگردان
برخيز
ياد آور لالايي در گوشت...
ميپيچيد با صداي مادر...
خوابيديم سالها/در گرماي يك رويا
تا امروز/اين فرياد...
ميرسد
ندايي اين زمان
پايان اين رويا /آغاز يك كابوس
ميشنوي
از اعماق سرد شب...
سكوتي كه با تو ميخواند....
مينگري
برآشوب جهان!
ميترسي ميدانم.../ميگريي ...ميدانم...
ميسپارم به تو ميراث ديرين...
سرودي كه تورا ميخواند...
آرام بخواب كودك فردا...
84-85 آسمان ميبارد
آسمان ميبارد/دانه ها ي باران
سرشار از عطر پاييز/برگ خيس درختان
در شكوه ادراك/دستان گرم ما
ميسازند نغمه اي از فردا
بر سطح نمدار خاك/در ذهنمان نشسته
لحظه با توبودن/رد پاي گذشته
در راه اما زمستان
سكوت سنگين برف
پنهان در ابر تاريك
نور خورشيد تابان
در ياد من/در خواب تو/روياي باد/بغض فرياد
در آشوب سرد جنگ/در سقوط انسانها
برخيز تا رهايي /تا فردا
(در حجم چشمان تو/در شاخه هاي نزديك
شكوفه هاي رنگي/بهار شاد اميد
در افقهاي پرشور/جويبار سبز حضور
تنين آواي ماست /پژواك اين عبور)2
در قاب عكس فردا
گرچه از هم جداييم
در نجواي ساز باد
در خط خيس باران
صداي...
من وتو
پيچد در خاك ايران
(يا با هم بخوانيم
جاويدان است بهاران)2
انتظار83-84
انتظار.....
در چشم ما....
ميماند چون ترس از ...فردا
ساز شب باز يك آواز كهنه ميخواند/آرزو دور از دست انسانها ميماند
اين سكوت اما....
.
بين ما...
ندايي نهان...
لرزاند دل را /ياد آرد ما را ترس از فردا ...
اما روزي /ميخيزد فرياد از ما /ميرسد آوازي نو روزي نو شوقي بيپايان...
شوق آغار... ميرويد در دلهامان /ميسازد راهي تا بودن ..پيمودنها...
سايه ها....
در سرماي راه...
ميماند به جا... اما....
.ماه نو مارا از دام شب ميرهاند /هر زمان راهي سوي فردا ميگشايد .
ما ميدانيم... .ميرويم.... ميابيم....
گام آخر ...
شروع راهي ديگر
سرودنها از آغاز... از راز ....شور پرواز...
تا آن روزي...كه خيزد فرياد از ما..
و رسد آوازي نو
روزي نو شوقي بيپايان..
با هم ...مي ..ما...نيم
پنهان82-83
پنهان در اعماق خاك تيره
روح جنبش در قطره دميده
پويد جويد يابد راهي در خاك
سوي دريا راهي پاك
جوشيد از سنگي خاموش و سرسخت
چشمه اي از قطره هاي سرمست
باد و باران در راهش طوفانها
مان آرام ناگه برجا
روشناي خورشيد
تاريكي از آن گريزان
رهايي باد از حسار سرد كوهستان
بربالاي كوهي
زير پايش سرزميني است
پر غوغا پر آشوب جايي جنگ ظلم و پر زخون
و يك پرتگاه در پيش رو
راهي كه صعب و طولاني است
اما بيابان زير پرتگاه
اميدش آبادانيست
بر هر رودي شوري
فانوس هر عبوري
شتابان چون رود تا دشت سيراب ميخروشيم
اينك چون آبشاري پر هياهو
فرو ريزيم بر آتشهاي هر سو
جوشيم خروشيم سازيم ويران
ميرويم تا درياي جاويدان ها...
از خورشيد دور دور81-82
از خورشيد دور دور/تنها در فكر عبور
از دنياي تاريك تا به نور
در دل ترس و اميد/در چشمانش شوق ديد
روحش سرشار و روياهايش سپيد
در آن اوج عبور/تنها و با غرور
در قلبش تا فرداها عشق و شور
مي پيچيد در سكوت/فرياد از عمق وجود
از دلهاي پاك و گرم و پر خروش
ميمانيم با هم هرجا/مي مانيم مي مانيم ما
در دنياي خاطره ها/مي خوانيم ما يكصدا
سرشاريم از شاديها/تا روزي كه آيد نور خورشيد
غمهاي مانده در ياد/مي سپارد دست باد
مي دمد در روحش آوايي آزاد
در آرزوي/روياهاي شاد
با دلي پر شور و قلبي پر ز داد
و اكنون با هم همراه/يك دل،يك صدا
مي پيماييم راهمان به سوي فردا
مي پيچيد در سكوت/فرياد از عمق وجود
از دلهاي پاك و گرم و پرخروش
ميمانيم با هم هرجا/مي مانيم مي مانيم ما
در دنياي خاطره ها/مي خوانيم ما يكصدا
سرشاريم از شاديها/تا روزي كه آيد نور خورشيد
ميخواند آواز80-81
ميخواند آواز
در كنار من انگار
ميزند فرياد چه بيصدا
من و تو خيره
نه جاودانه
نه پرهياهو پيداست
بينهايت /بيكرانه
بيا...بنگر
ميگذرد زمانه
بي امان
در گذران
بگذر از ديروز و روياي فردا
امروزي كه با ماست
ميرويد/ميشكوفد
مي پوسد فردا
ميماند اين صدا
ميخواند آواز
بشنو اين پژواك حالا
ميگويد از خاطرات ما
سرودي كهنه
نه جاودانه/نه پر هياهو
بينهايت /بيكرانه
بيا..بشنو...
ميسرايد ترانه
بي امان/در گذران/زير هر آسمان /ميماند اين صدا
زنده همچون طوفان
جاره در لحظه هاي ناب بودن
جاري در اين آواز
تا ابد ميمانيم!!
80-79 در ميان طوفان
در ميان طوفان /چون تيره شد نور اميد
ياد آريم سرود ديروز
چون گرماي نور خورشيد
ديروز اميد پريدن
بالا رفتن و رسيدن
راهي كه با هم پيموديم
ديروزي كه با هم بوديم
در كوران پاييز
دستمان به دست هم بود
ميبستيم پيمان ياري
قلبمان گواهمان بود
كه تا خورشيد فروزان
از آسمانها برآيد
با هم دنيا را بسازيم
سبز و آباد گرم و زيبا
.
.
لاله ها سرودند
آسمان در انتظار است
بر زمين اميد رويش ژ
در آرزوي بهار است
فردا صد ستاره رويد
از آسمانها بريزد
فردا از قلب ظلمتها
نور گرمي برميخيزد
چون رود لحظا ها گذشتند
دستمان از هم جدا شد
رفتيم در دل نور پيمان
ابرو دريا گريه كردند
امروز هر گوشه دنيا
گر با هميم و گر تنها
با هم همراه و هم پيمان
ره پيماييم سوي فردا
فردا صد...